منبع مقاله درمورد اوقات فراغت، استقلال عمل، فرهنگ مصرف، دوران مدرن
د و تحلیل مارکسیستی توان پاسخگویی به این تنوع را درخصوص سبک زندگی و اوقات فراغت ندارد. او در این زمینه از یک اصطلاح کلیدی با عنوان کثرت در فراغت سود میبرد و معتقد بود که آزادی، در انتخاب الگوهای سبک زندگی وجود دارد که منشاء آن یک کثرتگرایی فرهنگی اجتماعی در جامعه میباشد (. 1978 : 86 Robert , ) .
به هر حال حوزههای مختلفی با اهداف متفاوتی مطالعاتی درخصوص سبکهای زندگی و اوقات فراغت به انجام رساندند مطالعات بر روی اجتماعات مهاجر (Pryce 1979) . مطالعات شهری (Miller , 1973 و MaRSHALL ) تحقیقات بازاریابی (Wells, 1979) ؛ ( Toffler, 1970) توریسم (Maccannell , 1976) و بحثهای تئوری اجتماعی از افرادی چون Filipcova, 1972 ، Thielbar, 1972 Feldmon. ، Bell, 1976 ، Gans , 1974 نام برد . البته شاخص این بحثها تئوریکی در نزد زیمل در 1976 یافت میشود.
به نظر میرسد زندگی زیمل بیش ازهر جامعه شناس دیگر با مفهوم سبک زندگی در چالش بوده است. پرورش یافتن زیرنظر ژولیس فریدلاندر، ناشر برجسته آثار موسیقی، تأثیرات عمیقی بر گرایش او به مطالعات فرهنگی و فرهنگ مدرنیته داشته. زیمل در 1880 رسالهای با عنوان “مطالعات روانشناختی و مردم شناختی درباره موسیقی” نوشت که میتوان گفت سرآغاز بحث او درباره سبک زندگی بود. زیمل به شیوههای نفوذ تمایز اجتماعی در همه جنبههای روابط اجتماعی هر روزه ،علاقهمند بود. او میگفت درجوامع نخستین، افراد هویت خود را از گروه میگرفتند و از این رو، بسیارهمگن بودند. در اروپای سدههای میانه به دلیل وجود نهادهای میانجی مانند صنفهای حرفهای، که همچون حایلی میان فرد و جامعه عمل میکردند، این وضع تغییر کرد . با وجود این ، این امر برحسب افراد گوناگون جامعه ناهمگنی بیشتری بوجود میآورد ،اما حس هویت فرد هنوز تا اندازه زیادی با هویتهای خاص گروهی تعیین میگردید. جهان مدرن این ارتباط را به گونهای قطعی تغییر دارد. کیویستو 1378 : 175).
به نظر میرسد که زیمل از جمله نخستین جامعهشناسانی بود که به جهان فراغت و مصرفگرایی توجه کرد این امر در مقالهای جالب با عنوان “مد” 1904 به خوبی آشکار است . او در این مقاله دلایل تعدد تغییر مد ـ خواه مربوط به پوشاک، آشپزی، هنر، معماری، موسیقی باشد، خواه چیزهای دیگر ـ در فرهنگ مدرن را جست و جو و بررسی میکند.
با وجود این، مد تنها مسئله انتخابهای فردی نیست، در واقع ، این انتخابها را تقسیمات طبقاتی و تحرک اجتماعی سامان میدهد (Simmel , 1971 : 296).
در نهایت آنچه که زیمل مطرح کرد یکی از جنبههای بسیار مهمتر و فراگیرتر زندگی مدرن بود “بطور خلاصه، جامعهشناسی زیمل بر آن است که مدرنیته تنها در صورتی ممکن است درک شود که بکوشیم رابطه دیالکتیکی کار با بازی و قلمرو ضرورت با قلمرو فراغت را بفهمیم (Sellerberg , 1994 : 75-82 – Simmel , 1971).
مفهوم سبک زندگی در دهه 80
در 1990 افرادی به مانند Moorhouse و de La Durantaye معتقد بودند که باید تحقیقات بین رشتهای درخصوص اوقات فراغت و سبک زندگی صورت گیرد استدلال آنها این بود که از طریق سبک زندگی میتوان راهی جهت تحلیل علمی اوقات فراغت بدست آورد. در پایان سال 1989 کمیته سیزدهم انجمن بینالمللی جامعه شناسی این متن را انتشار داد و در این نشست مطرح شد که با توجه به استفاده مکرر از این مفهوم رهیافت وبری میتواند برای سبک زندگی چارچوبی را جهت توسعه مطالعات فراغت و سبک زندگی تدوین نماید .این موضوع چالش بزرگی را در انجمن بین چند گروه ایجاد کرد . نئومارکسیستهایی به مانند Critcher, 1989 و محققان فمینستی به مانند Scraton, 1989 و Falbot به مخالفت با این موضوع پرداختند و این روند با نقد شدید جامعهشناسان انتقادی به مانند Jarrie and Maguire, 1994 ادامه پیدا کرد.
به نظر میرسد در این دهه چالش بر سر تدوین چارچوب کاری حول مفهوم سبک زندگی عمدهترین چالش بین جامعهشناسان در این زمینه بوده است.
مفهوم سبک زندگی در دهه 90
علیرغم انتقادات فراوان و گاهاً شدید درخصوص تدوین چارچوب ، حمایتهایی نیز برای بررسی و تدوین یک چارچوب در سالهای 1990 تا 2000 ادامه پیدا کرد. در این دهه Mammaas, 1999 این مفهوم را در مطالعاتی ریشهیابی و به کار وبلن ، وبر و زیمل متصل نمود. Critcher برای معین شدن و مشخص شدن جایگاه اولیه این مفهوم پیشنهاد نمود که سبک زندگی به عنوان یکی از مفاهیم مختص طبقه متوسط که باید در مطالعات فراغت شناخته شود، مورد بررسی قرارگیرد (Critcher, 1995 : 120) . در این دوره بخشی از جامعهشناسان سعی در جواب به انتقادات فمنیستهای ساختاری درخصوص سبک زندگی نمودند (Pare, 1993 – Rojek, 1997 : 388).
Chaney نتیجه گرفت که : . .. . پدیده اجتماعی سبک زندگی یک تصویر درست از توسعه مدرنیته است نه در این ایده که سبکهای زندگی به صورت ویژهای در جستجو برای هویت فردی بلکه به عنوان تعریف ویژگیهای مدرنیته محسوب میشود (Chaney, 1996 : 158)
بحثهای امروزی سبک زندگی
بحثهای امروزی سبک زندگی بیشتر با دو مبحث مربوط است . فراغت در جامعه معاصر از رابرت11 در سال 1999 و سبک زندگی جوانان در دنیای در حال تحول از میلز12 در سال 2000 میباشد. رابرت در زمینه سبک زندگی و تئوریهایی که درخصوص این موضوع ساخته و پرداخته شده بودند به رد دیدگاههای کلان در زمینه تحلیل بررسی سبکهای زندگی پرداخت . او در این زمینه اشاره به دیدگاههایی چون مارکسیسم، فمینیسم ساختارگرا و یا دیدگاه نئولیبرالها دارد. رابرت در کتابش در دو فصل با عنوانهای مصرف و مصرفگرایی ، سبکهای زندگی و هوی
ت
ها به رد دیدگاههای یادشده پرداخت. او به شدت مخالف دیدگاههایی بود که کنشگر اجتماعی را موجودی منفصل در تعیین سبکهای زندگی خود میدانستند. اصطلاح کلیدی او در این زمینه این بود که مصرفکننده قدرت انتخاب دارد و اسیرساختارهای ساخته وپرداخته جامعهشناسان نیست. او معتقد بود که تئوریهای اقتصادی و جامعهشناسی بر پایه فروض خود درخصوص فرد مصرف کننده، انگیزهها و مفاهیمی چون عقلانیت اقتصادی و انسانهای اقتصادی بسیار سادهانگارانهاند . در فصل دوم یعنی سبکهای زندگی و هویت رابرت استدلال نمود که مفهوم سبک زندگی جایگزین مفاهیمی چون طبقه اجتماعی، جنسیت، سن به عنوان مفاهیم پایهای جهت تحلیل فراغت شده است . جدای از بحثهای رابرت و دیگر همفکران او به نظر میرسد مفهوم سبک زندگی مجدداً در سالهای اخیر بازآفرینی شده است .
ریمر چهار دلیل عمده زیر را ، در تجدید حیات این مفهوم شناسایی میکند
1. فرآیندهای “فردی شدن” که آزادی وحق انتخاب بیشتری را بخصوص برای جوانان در شرایط به سرعت روبه تغییر جهان داشتهاند.
2. رشد طبقه متوسط جدیدی که جهتگیری آنها آشکارا به سوی سرگرمی و مصرف است وعمدتاً جوانان شهری دارای مهارت های حرفه ای را در برمیگیرد.
3. افزایش روزافزون مباحثات آکادمیک درخصوص “پست مدرنیسم” که در آن، ظهور ارزشها و سبکهای زندگی جدید، نقش کلیدی را ایفا میکنند.
4. سهم مؤثر آثار بوردیو در موضوع سبکهای زندگی و به خصوص کتاب او در موضوع تمایز Distiniction (ریمر،1995) . این بخش به صورت مفصل در مباحث بوردیو بررسی خواهد شد.
به نظر میرسد ،تغییرات به وجود آمده از زمان مارکس تا دوره کنونی در سرمایهداری و عبور از مرحله تولید به مرحله مصرف و در کنار آن بهبود وضعیت نسبی طبقات متوسط و پایین در اروپا و آمریکا و رشد و گسترش طبقه متوسط نوعی استقلال عمل فردی و آزادیهای افراد را برای انتخاب ایجاد کرد. به نظر چانی سبکهای زندگی را باید “پاسخ های کارکردی به نوگرایی دانست” (چانی،1996 : 4). سبکهای زندگی، به منزله مجموعه اعمال و گرایشهایی که در متنهای خاص معنی مییابند،وابسته به صورتهای فرهنگی هستند . سبک زندگی برای خود یک حالت و شیوهای برای استفاده از کالاها ، مکانها و زمانهای خاص است که یک گروه را مشخص میکند . اما در عین حال، بیانگر کلیت تجربه اجتماعی آنها نیست (چانی، 1996 : 5).
در واقع میتوان به دو گونه سبک زندگی را مورد بررسی قرار داد. نگاهی از دیدگاه مدرنیستها و دیدگاه پست مدرنها به سبک زندگی . علاوه بر آن در آثار جامعهشناسان کلاسیک و معاصر میتوان از سبک زندگی با دو کارکرد متغیر وابسته و متغیر مستقل نیز یاد کرد آنجا که متغیر وابسته میباشد عمدتاً تحت تأثیر ساختاری دیگر شکل و تغییر مییابند که عمدتاً ساختار طبقه در این زمینه مورد نظر و بحث و بررسی میباشد. و آنجا که به عنوان متغیر مستقل است خودساختدهنده و ساخت یابنده تعریف میشود اینجاست که محقق از عینیتگرایی به میزان قابل توجهی دور میشود و تأکید بر اینکه عینیات زندگی اجتماعی شکل دهنده سبک زندگی آنها است ـ و عمدتاً بحث مارکسیسم در اینجامطرح میشود ـ دوری میگزیند. در ادبیات جامعه شناسی در فرمول بندی نخست که سابقه آن به دهه 1920 باز میگردد، سبک زندگی، معرف ثروت و موقعیت اجتماعی افراد و غالباً به عنوان شاخصی برای تعیین طبقه اجتماعی بکار میرفته است (Chapin , 1935; Chapman , 1955) . و در فرمول بندی دوم، سبک زندگی نه در مطالعات قشربندی اجتماعی و راهی برای تعیین طبقه اجتماعی، بلکه شکل اجتماعی مدرنی دانسته میشود که تنها در متن تغییرات فرهنگی دوران مدرن و رشد و گسترش فرهنگ مصرف معنا مییابد (بوردیو، 1984 ؛ گیدنز، 1991 ؛ لش ،1987) (چاوشیان ، 1383).
در این معنا سبک زندگی راهی است برای تعریف ارزشها . نگرشها ، رفتارها یا هویت افراد که اهمیت آن برای تحلیل های اجتماعی روز به روز افزایش مییابد. به نظر چاپین که جزء گروه اول است و احتمالاً شناخته شدهترین کوششها برای ارزیابی یک زندگی از خلال ثبت داراییهای شخصی ، روایتهای متفاوت از وسایل اتاق نشیمن است. در واقع چاپین مشکل خود را به صورت یک امر عام در اندازهگیری منزلت اجتماعی ـ اقتصادی مطرح کرد، منزلتی که او آن را بعنوان موقعیتی که یک فرد یا یک خانواده با ارجاع به استانداردهای میانگین رایج در مورد ویژگیهای فرهنگی، درآمد مؤثر ، داراییهای مادی و مشارکت در فعالیت های گروهی اجتماعی به خود اختصاص میدهد، در نظر میگرفت. در نتیجه ، روایت اصلی مقیاس چاپین، براساس سنجههای مربوط به ویژگیهای فرهنگی و داراییهای مادی بدست آمده از فهرست لوازم خانگی و ویژگیهای خانوادگی، فهرستهایی از عضویت و درجه فعالیت در سازمانهای داوطلبانه و یک سنجه درآمد بود. کل اوزان داده شده به لوازم اتاق نشیمن ، همبستگی آنچنان بالایی با اوزان ترکیبی چهار شاخص مییابد که لوازم اتاق نشیمن میتواند به عنوان یک شاخص منزلت اجتماعی ـ اقتصادی تلقی شود (همان : 375).
سرانجام چاپین فهرستی هفده فقرهای از تجهیزات اتاق نشیمن، مرتبسازی اقلام مزبور از رادیو و تلویزیون و روزنامه تا شومینه وکف اتاق، به علاوه یک ارزیابی انجام شده توسط مصاحبهکنندگان از وضعیت ترسیم و تنظیم اتاق نشیمن پاسخگویان و اشیاء موجود در آن را بدست آورده است (همان :389 ، 397).
اما مفهوم سبک زندگی بار دیگر، نه به عنوان شا
خصی برای سنجش مفهوم طبقه، بلکه به عنوان مفهوم مستقلی که نشانگر رویکرد تحلیلی تازه ای به مبحث قشربندی و تمایزات و تحرک اجتماعی است وارد ادبیات علوم اجتماعی شد و دامنه وسیعی از پژوهشهای اجتماعی را دربرگرفت که به استفاده از کالاهای مصرفی برای تمیزو تثبیت هویت اجتماعی مربوط میشدند. در این مطالعات، مفهوم سبک زندگی ، گویای این واقعیت است که گروهبندیهای اجتماعی،ابعاد و مقیاس بسیار کوچکتر و متکثرتر از طبقه یا قشر اجتماعی یافته است (چاووشیان ، 1383). اما از دیدگاه پست مدرنیته، سبک زندگی تعریف دیگر مییابد. فرض اصلی در این دیدگاه که باید مورد محک تجربه قرار گیرد از این واقعیت نشأت میگیرد که مردم اکنون بیشتر از قبل خود را در برابر آنچه میخواهند با زندگیشان بکنند ، مسئول میدانند. قیدوبندهای سنتی برداشته شده است و دنبال کردن روش زندگی والدین به صورت خودکار دیگر نه ضروری است و نه ممکن. (گیسبنز / بوریمر ، 1381 : 102). بنا به این استدلال، در عصر پست مدرنیته ،مردم قدرت و توان انتخابهای فراوانی دارند که میتوانند در یک عرصه جایگزینی ، انتخابهایشان را در صورت لزوم با همدیگر عوض نمایند.
“در عصر پست مدرنیته مردم قادرند بین جایگزینهای متفاوت دست به گزینش و انتخاب بزنند، البته بیآنکه با اطمینان بدانند آنچه را انتخاب کردهاند به کجا منتهی خواهد شد”(همان : 100).
به نظر پست مدرنیستها، سبکهای زندگی در جامعه پست مدرنیته نسبت به جامعه مدرن و جامعه سنتی هم ناهمگونترند و هم شیوهها و روشهای گوناگون جهت انجام آنها وجود دارد. راه و روشی را که شخصی در حوزهای عمل میکند، اصلاً ربطی به روشی که او در حوزه دیگری عمل میکند، ندارد.. به نظر مدافعین پست مدرنیته، سبک زندگی “نتیجه همه انتخابها و گزینشهایی است که شخص نسبت به زندگی خود انجام میدهد”که این شامل انتخاب کار و فعالیتهای مربوط به فراغت نیز میشود. بحث دوم در پست مدرنیته اینست که سبک زندگی نتیجه و محصول انتخابهایی است که در زندگی روزمره صورت میگیرد . اما این همواره نتیجه موقتی است . افرادی که بین حوزههای مختلف در زندگی روزمره در حرکتند، دائماً دست به انتخابهای جدید میزنند : “در ا رتباط با این انتخابهاست که سبک زندگی شخص تغییر میکند” (بوریمر ، 1381 : 108).
سبک زندگی و فرهنگ
درمرور کلی به تاریخچه جامعهشناسی فراغت و سبک زندگی در طول سالهای 1970 تا 1990 این مفاهیم در مرکز بررسی پارادایمهای نئومارکسیستها و مطالعات فرهنگی بودهاند. روجک در خصوص ارتباط فرهنگ با سبک زندگی استدلال کرد که میتوان از منابع انسانشناسی و منابع مطالعات کلاسیک فراغت به الگوی جهت رابطه قطعی بین فرهنگ و فعالیتهای فراغتی دست یافت. او بیان داشت :
فرهنگ انسانی با احتیاج با کار شروع نشده است بلکه با زبان رقص، خنده، فعالیت، تقلیدکردن، عمل کردن به شعائر و رسومات شروع شده است (Rojek, 2000 : 115).
همچنین او استدلال میکند که “بیشتر شکلهای فراغت رایج امروزه در جامعه را میتوان از طریق منشور فرهنگ نسبت به تحلیل طبقاتی شناخت (Rojek , 2000:102).
روجک در فصل فرهنگ و فراغت بیشتر به دنبال طرح دیدگاهی تئوریکی درخصوص تیین مفاهیم فراغت، فرهنگ