منبع مقاله درمورد سلسله مراتب، سطوح مهارت
سرنوشت آنها نیز تابع آن است . طبقه نه فقط ابزاری برای تحلیل اجتماعی بلکه مجموعه شرایط مادی زندگی است که انسانها را در بر میگیرد و الگوی موجودیت و هویت اجتماعی آنها را ترسیم میکند” (اباذری، 1381 : 8).
“به عقیده مارکس موقعیت آدمی در جریان تولید، منشاء تجارب مهم زندگی اوست، تجاربی که چه در حال و چه در آینده عقاید و اعمال فرد را معین میکند . تجربه، ممکن است در جریان کسب معیشت بدست آید، اما به طور خاص، تجربه ، تعارض اقتصادی است که اهمیت دارد، زیرا اعضای طبقه اجتماعی را وا میدارد تا به عقاید مشترک و کنشهای مشترک دست یابند” (بندیکت و لیپست ، 1967 : 8).
مارکس در جای جای آثارش علاوه بر تحلیل چگونگی شکلگیری طبقات بر پیامدهای آن بر زندگی فردی و کنش اجتماعی افراد تأکید میکند . گرچه بیشتر بحث مارکس در مورد شرایط زندگی طبقه کارگر و پایین است اما از آنجا که مارکس کل نظام سرمایهداری را بررسی میکند در آثار او بسیار دیده میشود که از شرایط زندگی اجتماعی طبقه بالا نیز صحبت کند در تحلیل نهایی گرچه مارکس از سبک زندگی ـ به معنی امروزی ـ صحبتی به میان نیاورده است اما به فرهنگ طبقاتی اشارات فراوانی دارد.
از آنجا که وضعیت اقتصادی زندگی میلیون ها خانوار به گونهایست که نحوه زندگی و منافع و فرهنگ آنها را از سایر طبقات کاملاً متمایز و مشخص میسازد و آنها را در رابطه خصمانه با طبقات دیگر قرار میدهد، میتوان گفت که آنها طبقه هستند ، اما از آنجا که میان آنها فقط روابط پراکنده محلی وجود دارد و یکسانی منافع آنها منجر به وحدت و اتحادیه و سازمان سیاسی نمیگردد، میتوان گفت طبقه نیستند (مارکس ، 1973 : 1239).
این متن مبنای مناسبی برای جمع بندی مفهوم طبقه اجتماعی مارکس که میتوان آن را با گزارههای زیر بیان کرد :
1. نحوه زندگی ، نگرشها، رفتارها و انگیزش های فرد را شرایط مادی زندگی او تعیین میکنند.
2. شرایط مادی زندگی فرد و تجربیاتی که امکان دستیابی بدانها را دارد به جایگاه و موقعیت او در نظام تولید وابسته است.
3. تشابه موقعیت در سازمان تولید ، پایه اصلی گروهبندی اجتماعی و شکلگیری هویت اجتماعی است .
4. یکسان بودن وضعیت اقتصادی ، شرط لازم اما نه کافی برای پیدایش طبقه در خود است.
5. طبقه مبنای هویت اجتماعی محسوب نمیشود بلکه فقط در صورت نیل به آگاهی طبقاتی، سازماندهی سیاسی و رویارویی با طبقات متخاصم دیگر، به هویت اجتماعی دست مییابد و به طبقه برای خود تبدیل میشود (اباذری، 1381 : 9).
4ـ1ـ2ـ ماکس وبر و سبک زندگی
در مقایسه با مارکس، وبر سهم ویژهای در توسعه نظریه قشربندی ایفا کرد . در مجموع ایدههایی که وبر در جهت فهم قشربندی جوامع صنعتی پیشرفته ، توسعه و گسترش داد تأثیر بسیار زیادی در شناخت جامعه داشت. در ابتدا او به گسترش ابعاد قشربندی اجتماعی به عنوان دیدگاهی چندبعدی (طبقه، حزب و منزلت) اقدام نمود و از تبیین مسئله قشربندی به صورت تکبٌعدی فقط با عامل طبقه خودداری نمود در ضمن وبر ابزاری مفید درجهت فهم ماهیت پیچیده قشربندی اجتماعی برای ما مهیا نمود به هر حال مهمترین جنبه در کار وبر نوشتههایی بود که او در آنها به رشد و توسعه نهادهای بوروکراتیک بزرگ ـ که این نهادها ما را در فهم ماهیت قدرت و تسلط در جوامع صنعتی پیشرفته (سرمایهداری یا کمونیستی) کمک خواهند کرد ـ اشاره کرد . وبر به مانند مارکس، به تضاد به عنوان مهمترین رابطه انسانی در شکلدادن ماهیت جوامع تأکید کرد (Kerbo, 2003 : 58) . اصولاً مارکس متفکر خوشبینی بود و اعتقاد داشت که تضاد، نابرابری، از خود بیگانگی واستثمار ، سرانجام در جوامع جدید کاهش یافته و حذف خواهد شد . وبر چنین امیدی نداشت او به حقیقت نسبت به شرایط جامعه انسانی در آینده بدبین بود. در دیدگاه او ، مدل عقلائی و بزرگی از سازمانهای اجتماعی یعنی بوروکراسی اورا ناامید و نگران میساخت تا جایی که او از آنها به عنوان قفس آهنین13 نام میبرد (Kerbo, 2003:68) .
کار وبر بیشتر بحث و گفتگو با روح مارکس بود (سالمون، 1954: 596). وبر از محدودیتهای دیدگاه ماتریالیسم تاریخی از جامعه آگاه بود و بنابراین در اخلاق پروتستانی و روح سرمایهداری نشان داد که چگونه سیستم ارزشی جدید ، دستنامرئی توسعه سرمایهداری بوده است و به همین دلیل ابعاد قشربندی اجتماعی را فراتر از اقتصاد تبیین و تشریح کرد. کار وبر بیشتر گسترش بحث مارکس در مورد قشربندی و در صدد تکمیل بحث نظریه مارکس از قشربندی اجتماعی بود . وبر به بعد اقتصادی دو بعد دیگر اضافه کرد، قدرت و منزلت در نگاه او مالکیت ، قدرت و منزلت با وجود وابستگی متقابلشان سه بنیان متمایزند که بر روی آنها نظام قشربندی در هر جامعهای سامان مییابد.
تفاوت در برخورداری از مالکیت اموال ، منشاء طبقهبندی اجتماعی است. تقسیم نابرابر قدرت به تشکیل احزاب سیاسی میانجامد و درجات حیثیت گوناگون ، منشاء پیدایش قشرهای اجتماعی است که از دارندگان پایگاههای اجتماعی مشابه تشکیل شدهاند (تامین ، 1377: 10).
برای وبر ، مدلی از جامعه که راهنمای دیدگاهش در شناخت قشربندی اجتماعی بود بر پایه تضاد قرار داشت . البته وبر تضاد را فقط بین صاحبان ابزار تولید (بورژوازی در جوامع سرمایهداری) و کارگران (پرولتاریا) نمیدید و یا حتی آنرا مهمترین رابطه تضادی در جامعه به حساب نمیآورد. برای وبر گروههای مختلف فراوان
ی
با منافع فردی میتوانند روابط متضادی را در جامعه شکل دهند . او اعتقاد داشت که این منافع متنوع تصادفی، میتواند به منافع اقتصادی ویژهای برگردد ، گرچه همیشه بدین گونه نیست . مارکس اعتقاد داشت که کلید فهم قشربندی اجتماعی در جوامع سرمایهداری در شکاف بین کسانی که مالک و کنترلکننده مهمترین ابزار تولیداند (سرمایهدار یا بورژوا) با کسانی که فاقد چنین قدرتی هستند و فقط کارشان را میفروشند (کارگران) نهفته است. برای مارکس این دو گروه و تضاد منافعشان شکلدهنده دو طبقه در جوامع سرمایهداری است ـ یعنی تأکید صرف مارکس بر تکبعدیبودن قشربندی اجتماعی ـ وبر استدلال میکرد که این دید از طبقه به دو دلیل سادهانگارانه است ابتدا او توضیح داد که این بعد اقتصادی یا طبقهای از قشربندی اجتماعی بسیار ساده است در ادامه افزود که دانشمند اجتماعی باید به روابط گستردهتر افراد در بازار علاوه بر رابطه مالکان در مقابل غیرمالکان ابزار تولید توجه داشته باشد.
دوم اینکه وبر ذکر کرد که تقسیم های مهم دیگری در جامعه وجود دارد که در همان زمان مستقل از تقسیم طبقاتی محسوب میشوند.
“وبر سپس بر جنبههای چندبعدی قشربندی اجتماعی تأکید کرد و به صورت ویژهای بر ابعاد طبقه، منزلت و حزب (یا قدرت) تأکید داشت تعریف ماکس وبر از طبقه بدین گونه است : (نگاهکنید به Gerth و Mills ، 1946 : 181 ). “
1. تعداد افرادی که درترکیب بختهای زندگیشان یک عنصر عملی مشترک داشته باشند.
2. عنصری که منحصراً با منافع اقتصادی در تصاحب کالاها و فرصتهای کسب درآمد باز نموده میشود .
3. تحت شرایط تولید کالایی یا بازار کار متجلی میشود (Kerbo, 2003).
4. اکثر جامعهشناسان امروزه با این بحث که دیدگاه ماکس وبر گسترش رهیافت مارکسی از طبقه است موافقند و بیشتر جامعهشناسان بر بررسی تأثیر رشد تکنولوژی و احتیاج به مهارتهای خاص در جوامع صنعتی پیشرفته (چه سرمایهداری چه کمونیستی) و گسترش ابعاد قشربندی و طبقاتی از بعد نظری و همچنین جایگاه طبقه متوسط در جوامع سرمایهداری تأکید میکنند.
در دیدگاه وبر علاوه بر دوگانگی بین صاحبان و فاقدان ابزار تولید، بعد قشربندی طبقاتی بر مبنای سطوح مهارت (که استمرار بیشتری دارد ) تأکید میشود ـ که این مسئله شامل رده و سطوح متفاوتی میشود .
در فهم تقسیمها و نابرابریها در جوامع انسانی (یاحتی گروههای اجتماعی کوچک) ، وبر بر منزلت یاـ پرستیژ تأکید میکند . ـ در حالی که توزیع نابرابر ثروت بر واگذاری امکانات که هر متخصص از آن برخوردار است اثر میگذارد.
“به نظر ماکس وبر، تفاوتهای پایگاه اجتماعی را در شیوههای متفاوت زندگی میتوان به چشم دید . شیوههای زندگی عامل مهمی در چفت و بست اجتماعی گروههای زیادی است که پایگاه اجتماعی مشابهی دارند که اصولاً عزت واحترامشان را از راههای غاصبانه کسب میکنند” (ملوین ، 1373 ).
همانگونه که مردم گرایش دارند براساس مجموعه ایدهها و ارزشهای خود دیگران را قضاوت و ارزیابی کنند. بر مبنای این قضاوتها و ارزیابیها ماردهبندیهایی را تشخیص میدهیم . به عنوان مثال ممکن است یک خانواده قدیمی ثروتمند قادر باشد زندگی با فرهنگ بالا، الگوقراردادن ستارگان سینما، ورزشکاران مشهور یا دانشمندان مشهور را دنبال کند .
“اهمیت بعد منزلت ، محدودکردن مراوده اجتماعی است بدین وسیله وبر میخواست به این نکته تأکید کند که گروههای منزلتی گرایش دارند که خطوطی را اطراف خود ترسیم کنند که آنها را در تعامل اجتماعی دوستانه ، ازدواج و دیگر روابط در گروه منزلت خاص خود محدود کند (Gerth and Milss 1956 : 188) . “
دراینجا بیشتر ، ماهیت انتسابی سیستم طبقاتی را میبینیم . در بحث از طبقات بالا، از مفیدبودن بعد منزلتی در قشربندی صحبت خواهیم کرد . بدین گونه که چگونه خانوادههای طبقه بالا قادر خواهند بود ثروت یا قدرت گروه دارا را به وسیله تمایز منزلتی و فاصله با ثروتمندان جدید حفظ کنند . سرانجام بعد دیگر کار وبر قدرت یا حزب است . (Gerth and Mills, 1956 : 189) . وبر نوشت :
“شاید مکان حقیقی طبقات در نظم اقتصادی باشد ، مکان گروه های منزلت در نظم اجتماعی یعنی در فضای توزیعی از احترام،و . . . اما احزاب در خانه قدرت زندگی میکنند . کنش آنها در جهت تحمیل قدرت اجتماعی است. ” (همان : 189).
مهمترین جنبه این احزاب (یا قدرت) بعد قشربندی سازمانیافته یا نظم عقلائی است که میتواند حاملی برای تسلط یا تأثیرات بر اهداف تعیینشده باشد . بنابراین احزاب سیاسی یا شکل بوروکراتیک از سازمان بارزترین نمونه این بعد از قشربندی است . وبر بر این بعد از قشربندی به جهت اهمیت روز افزونی که در جوامع صنعتی پیشرفته پیدا کرده است تأکید فراوان دارد . و تنها این سه بعد را به عنوان مهمترین سلسله مراتب در ردهبندی کردن افراد یا گروهها در جوامع انسانی میپذیرد . اما این ابعاد در سراسر تاریخ دارای اهمیتی یکسان نیستند. در مراحل اولیه سرمایهداری بعد طبقاتی به عنوان مهمترین بعد دیده میشود. در جوامع کاستی ، بعد کاستی دارای مهمترین جایگاه است و در جوامع مدرن بعد حزب یا قدرت است که مهمترین جایگاه را بدست آورده است . وبر بر پایه این سه بعد طبقه، منزلت و حزب (یا قدرت) به تقسیم جوامع پرداخت.
وبر اشاره نمود که در شرایط عادی و نرمال هم پوشان زیادی بین این سه بعد وجود دارد . جایگاه بالای یک فرد در
یکی از این ابعاد مانند طبقه میتواند در ابعاد دیگر قشربندی (منزلت یا قدرت) جایگاه بالایی را به ارمغان بیاورد ممکن است سهیمشدن در میزان بالایی از سه بعد قشربندی بدلیل همپوشان آنها به قدرت فرد در زندگی اجتماعی بیفزاید (Kerbo : 2003)
بنابراین از دیدگاه وبر، طبقهبندی انسان ها در گروه های منزلتی بیشتر بر الگوهای مصرف آنها مبتنی است تا جایگاهشان در بازار یا در فراگراد تولید برخلاف طبقات که میتوانند اشتراک اجتماعی داشته یا نداشته باشند. گروههای منزلتی معمولاً اجتماعاتی هستند که با سبکهای شایسته زندگی و احترام و فخر اجتماعیای که دیگران برایشان قایلاند به همدیگر وابستگی پیدا میکنند . به نظر وبر هر جامعهای به گروهها و قشرهایی تقسیم میشود که هریک از آن ها یک زندگی و جهانبینی ویژهای دارند . درست همچنان که جامعه به طبقات مشخص نیز تقسیم میشود.
گرچه مارکس به وضوح مسئله سبک زندگی را تعریف و بررسی نکرد و محققی که در این زمینه کار میکند ، مجبور است از انبوه مباحث پراکنده مارکس این موضوع را بیرون بکشد در مقابل وبر اولین کسی بود که اصطلاح سبک زندگی را بکار برد در واقع میتوان گفت که وبر بر مبنای تعریف چندبعدی خود از قشربندی اجتماعی و تأکید بر منزلت بعنوان یکی از ابعاد و مؤلفههای قشربندی ، اصطلاح سبک زندگی را در ارتباط با این بعد بکار گرفت. سبک زندگی وبر در درون اصطلاح دیگری به نام فرصتهای زندگی14 نهفته است. هر دو بعد سبک زندگی و فرصتهای زندگی از جمله پیامدهای قشربندی اجتماعی محسوب میشوند، به این معنی که دانشمندان و محققین علم اجتماع ویژگیهایی را برای قشربندی اجتماعی بکار بردهاند . از آن جمله قشربندی پدیدهای قدیمی ، جهانی، دارای صور گوناگون و پیامدهای مشخص است . منظور از پیامدهای مشخص یعنی چیزهای مهم و مطلوب و نایاب در زندگی انسان که به صورت نابرابری توزیع میشود بر کلیه شئون زندگی فردی و جمعی انسانها تأثیر میگذارد . ملوین تامین معتقد است که :
“جامعه شناسی آمریکا اصطلاح فرصتهای زندگی را که جامعهشناسان فرانسوی “وضعیت و چشماندازهای زندگی” ترجمه کردهاند ، مدیون ماکس وبر است . وبر در رسالهاش “طبقه، پایگاه اجتماعی و حزب”، طبقه اجتماعی را چنین تعریف میکند (ملوین ، 1377 : 93). تعدادی اشخاص که فرصتهای زندگی مشابهی دارند، و این فرصتهای زندگی به نظر او عبارتند از امکانات اختصاصی که شخص از لحاظ برخورداری از ثروت، از وضعیت بیرونی زندگی و از تجربه شغلیاش دارد (بندیکت و لیپست ، 1953 : 75-63).
ماکس وبر اصطلاح سبک زندگی را از آن رو به کار برد که میخواست به مفهوم شرف یا تشخص ، رفتاری فردی را که معرف در جهای از آبرومندی است بیفزاید (ملوین ، 77 : 110).”
با توجه به اینکه ماکس وبر در بعد طبقه تأکید بسیاری بر مسأله توزیع نابرابر ثروت داشت از نظر او تفاوتهای پایگاه اجتماعی را در شیوههای متفاوت زندگی میتوان نظاره کرد. به نظر او شیوه های زندگی عاملان اجتماعی در دستهبندیهای یادشده براساس منزلت شکل و تداوم میگیرد. به نظر وبر گروههای منزلتی گرایش دارند در تمامی عرصههای زندگی خطوطی را اطراف خود ترسیم کنند که به آنها در تعامل اجتماعی دوستانه، ازدواج ، نوع سبکهای والدین ، دیگر عرصههای زندگی جمعی ، تعاریف مشخص متناسب با گروهی که در آن قرار دارند، می دهد.
5ـ1ـ2ـ نظریههای مدرن درباره