نظریه ها و الگوای مدیریت علم از دیدگاه روانشناختی
. نظریههای مدیریت علم
- نظریه شرکت
این نظریه، از نظریههاییه که تواناییهای سازمانی رو از هر نوع مورد توجه قرار میدهد. این نظریه در وسطای دهه 1980 به وسیله آگوستین[1] ارائه شد. خلاصه این نظریه اینه که مهمترین هدف یه شرکت به بیشترین حد رسوندن سود میباشه و شرکتها و سازمانها واسه بیشترین حد سود، تلاش میکنن از کلیه منابع خود بیشترین به کار گیری رو به عمل بیارن.
- نظریه تعادلات سهجزئی
نظریه تعادلات سهجزئی رو میتوان یه نظریه بنیادی واسه شکلدهی آینده دراز مدت سازمان شمرد که با نگاهی دیگه بر اهمیت علم در سازمانها تأکید میکنه. طبق این نظریه، زندگی، جامعه و فناوری سه بحثای هستن که از جرم، انرژی و اطلاعات تشکیل شدهان. در این تعادل سهجزئی، هر چی بر اندازه اطلاعات اضافه بشه از اندازه جرم و انرژی اون کم کرده می شه. طبق نظریه تعادل سه جزئی میتوان اینجور نتیجهگیری کرد که کاهش حجم و افزایش کارآیی دولتها در آینده، لازمه تمایل به علممداریه.
- نظریه تولید علم سازمانی
این نظریه، در سال 1994 به وسیله نوناکا مطرح شد و بر وجود فعال و ذهنی علم و اصلاح باورها و جلب مشارکت مردم تأکید داره. این نظریه، کارکرد اصلی سازمان رو در تقویت علم تولید شده به وسیله افراد و متبلور ساختن اون به عنوان بخشی از شبکه دانشی سازمان میدونه و یه سال بعد در الگوی مشهور نوناکا و تاکوچی[2] روشن شد.
- نظریه سازمان یادگیرنده
این نظریه، از نظریاتیه که ضرورت جریان علم در سازمانها رو توجیه میکنه. گاروین[3] در سال 1993 سازمان یادگیرنده رو سازمانی تعریف کرد که مهارت تولید، جمع بیاری و انتقال علم و هم اینکه تغییر رفتار خود با در نظر گرفتن علم و اندیشههای جدید رو داشته باشه. مهمترین نکته این تعریف تغییریه که بین انجام کار در رفتار سازمانی رخ میدهد. بعضی وقتا مواقع سازمانها در تولید علم و انتقال علم موفقن، اما در بهکارگیری علم در فعالیتهای خود ناموفق عمل میکنن، یعنی علم خیلی کم موجب تغییرات بنیانی میشه.
2-2-1-7. الگوهای مدیریت علم
تا الان خیلی از نویسندگان الگوهایی رو در مورد پروسه پیادهسازی مدیریت علم ارائه دادهان که بیشتر اونها از نظر محتوایی تقریباً مشابه یکدیگرند، اما دارای مراحل متفاوتی هستن.
1. الگوی هیسیگ[4]
الگوی هیسیگ (2000) از چار روند پایین تشکیل شده:
1. ایجاد علم: این به توانایی یادگیری و ایجاد رابطه برمیشه. در این توانایی، ایجاد رابطه بین ایدهها و ساختن رابطههای متقاطع با دیگه موضوعات، از اهمیت کلیدی برخورداره.
2. ذخیره علم: به عنوان دومین عنصر لازم مدیریت دانشه که از راه اون، توانایی ذخیره سازمانیافتهای که امکان جستجوی تند اطلاعات، دسترسی به اطلاعات واسه دیگه کارکنان و تسهیم مؤثر علم جفت و جور میشه، به وجود میآید. در این سیستم باید، علمهای نیاز به آسونی واسه به کار گیری همه ذخیره شه.
3. نشر علم: این پروسه به پیشرفت یه همکاری جمعی که در اون آدما به عنوان همکاران در جهت دنبال کردن اهداف مشترک، احساس ترتیب به هم داشته و در فعالیتهاشون به یکدیگر وابستهان، کمک میکنه.
4. بهکار بردن علم: چهارمین پروسه، از این ایده شروع میشه که ایجاد علم، بیشتر به وسیله کاربرد عینی علم جدید شدنیه، این عنصر، دایره روند مرکزی مدیریت علم رو تکمیل میکنه.
2. الگوی مک الروی[5]
ایشون با همکاری دیگر اعضای کنسرسیوم بین المللی مدیریت علم[6](2002) واسه مدیریت علم، چهارچوب فکری با نام دوره عمر علم تعریف کرده که در اون، علاوه بر نظریه نوناکا و تاکوچی بر نکته مهم دیگری هم تأکید شده: علم تنها پس از اینکه تولید شد، هست و بعد از اون میشه اون رو کنترل، کدگذاری یا تسهیم کرد.
پس، مک الروی روند ایجاد علم رو به دو پروسه یعنی تولید علم و پیوسته کردن علم تقسیم میکنه:
1. تولید علم: روند خلق علم سازمانی جدیده که به وسیله یادگیری گروهی، دانش اندوزی و اطلاعات و آزمایش علم انجام میگیرد. این پروسه هم معنی یادگیری سازمانیه.
2. پیوسته کردن علم: از راه بعضی فعالیتها که گسترش و تسهیم علم رو تجویز میکنن، انجام میگیرد. این عمل فعالیتهایی مثل گسترش علم از راه برنامه، جستوجو، تدریس، تسهیم و دیگه فعالیتهای اجتماعی که موجب ایجاد رابطه میشه رو شامل میشه.
3. الگوی بک من[7]
بک من (1999) هشت مرحله پایین رو واسه پروسه مدیریت علم پیشنهاد داده:
1. شناسایی: تعیین صلاحیتهای داخلی، منبع هدف دار، قلمرو علم.
2. تصرف: رسمی کردن علم موجود.
3. انتخاب: تعیین رابطه علم، ارزش و دقت علم، بر طرف کردن علمهای مخالف.
4. ذخیره: معرفی حافظه یکی شده در مخزن علم با شکل های جور واجور الگوهای علم.
5. پخش: پخش علم واسه به کار گیریکنندگان بهطور خودکار طبق علاقه و کار و همکاری علم در بین گروهها.
6. بهکار بردن: بازیافتن و به کار گیری علم در تصمیمگیریها، حل مسائل، خودکار کردن و ساپورت کار و مددکاری شغل و آموزش.
7. ایجاد: تولید علم جدید در بین تحقیقات، تجربه کردن کار و فکر خلاق.
8. تجارت: فروش و معامله، پیشرفت و عرضه کردن علم جدید به بازار به شکل اجناس و خدمات.
4. الگوی هفت سی
این الگو بر مبنای هفت واژه که حرف اول اونها C برداشت شده و به خاطر این، الگوی 7Cلقب گرفته. اجزای این الگو به توضیح زیره:
- ایجاد[9] : ایجاد و تفاهم جدید با کار با همکاران، مشتریان و مؤسسات خارجی.
- تصرف[10] : تعیین ایدههای بهتر و مستند کردن اونا.
- گسترش[11] : تسهیم ایدههای خود واسه کمک به بقیه.
- همکاری[12] : رد و بدل کردن علم در سطح عمومی.
- مصرف کردن[13] : به کار گیری علم جمعی واسه اون چیزی که باید انجام بدیم.
- رابطه[14] : کمک به بقیه واسه توجه به علم و فایده علم خارجی و خارجی که ارزش یاد گرفتن داره.
- فرهنگ[15] : گسترش فرهنگ تسهیم علم در همه سازمان.
5. الگوی نوناکا و تاکوچی
محققان ژاپنی مدیریت، نوناکا و تاکوچی اثر بسیاری بر مبانی مدیریت علم داشتهان. معنی علم مخفی و علم رو به وسیله نوناکا واسه طرحریزی نظریه یادگیری سازمانی معرفی شده. در این تقسیمبندی، با در نظر گرفتن همگرایی بین شکلهای مخفی و رو علم، اونا الگویی رو پایهگذاری کردهان که به نام خودشون معروف شده.
این الگو بر خلاف الگوهای قبلی، تمرکز خود رو بر دو نوع علم رو و مخفی ارائه داشته، به چگونگی تبدیل اونها به یکدیگر و هم چگونگی ایجاد اون در همه سطوح فردی، گروهی و سازمانی توجه داره.
در این مدل پویا، چگونگی به کار گیری و تبدیل این دو علم و چگونگی مدیریت علم در این مورد، به شکل حرکت مارپیچی (حلزونی) برابر شکل 2-1 فرآیندی دائمی فرض شده.
هماینجور در تفکر نامبرده، فرض بر اینه که تنها افراد، به وجود آورنده علم هستن. پس، پروسه تولید علم سازمانی، میبایست به عنوان فرآیندی دائمی باشه که در اون، علم ایجاد شده به وسیله افراد، بهطور سازماندهی شدهای، تقویت و هدایت شه.
طبق الگوی نوناکا و تاکوچی مراحل پایین واسه انتقال (تبدیل) این دو نوع علم، در سطوح جورواجور سازمان انجام میشه:
1. اجتماعی کردن (مخفی به مخفی): انتقال علم نامشهود یه فرد به فرد دیگه، واسه انجام مؤثر این پروسه باید میان افراد، فرهنگ مشترک و توانایی کار گروهی ایجاد شه، که با به کار گیری نظریههای اجتماعی و همکاری ممکن میشه. نشست گروهی که تجربیات رو توضیح داده، درباره اون بحث میکنه، فعالیتیه، که در اون اشتراک علم مخفی میتونه رخ دهد.
2. خارجیسازی (مخفی به رو): تبدیل علم نامشهود به علم مشخص. در این حالت فرد میتونه علم خود رو به شکل مطالب منظم، جلسه، کارگاه آموزشی به بقیه ارائه دهد گفتگوهای میان یه گروه، در جواب به سئوالها یا برداشت از رخدادها، مثل فعالیتهای معمولی هستن که این نوع از تبدیل در اونها رخ میدهد.
3. پیوند برقرار کردن (رو به رو): در این مرحله، حرکت، از علم رو فردی، به طرف علم رو گروهی و ذخیرهسازی اون صورت میپذیرد و با در نظر گرفتن به کار گیری علم موجود، امکان حل مسائل از راه گروه جفت و جور شده، به دنبال اون علم، پیشرفت مییابد.
4. داخلیسازی (رو به مخفی): در این مرحله، علم رو به دست اومده در سازمان، نهادینه میشه. هماینجور گذراندن این مرحله واسه افراد، آفرینش علم ضمنی جدید شخصی رو هم به دنبال داره (دانش اندوزی مخفی جدید از علم رو موجود( .
نیاز به یادآوریه که باید هر کدوم از دو نوع علم یاد شده در سازمان، مدیریت شه و هم چگونگی تعامل، به کار گیری و تبدیل هر یک به دیگری، مورد شناسایی و به کار گیری قرار گیرد. این دو نوع علم، هر کدوم میتونه، منشاء ایجاد دیگری باشه و در سطوح فردی، گروهی و سازمانی گسترش یابد.
نکته مهم دیگه اینه که، وقتیکه افراد در این پروسه ها شرکت میکنن، آموزش سازمانی هم رخ میدهد، چون در این مشارکت، علم افراد با بقیه، به اشتراک گذارده میشه، توضیح داده میشه، واسه بقیه قابل دسترسی میشه و هماینجور خلق و تولید علم جدید از راه این پروسه ها رخ میدهد.
از اونجا که همه پروسه های این الگو مهم هستن، پس لازمه اونها رو در مدیریت علم به شکل کامل روش زوم کرده، با فکر کردن تصمیمات و برنامهریزیهای لازم و هم با در نظر گرفتن موقعیت سازمان مورد نظر، توازن بین این پروسه ها رو برقرار کرد.
. الگوی پایههای ساختمون علم
این الگو به وسیله پروبست، روب و رمهاردت[1](2002) به نام الگوی پایههای سنگ بنای ساختمون مدیریت علم نامگذاری شده. همونگونه که پیشتر گفته شد، با در نظر گرفتن جنبه کاربردیتر این الگو، اون رو به عنوان الگوی تقریباَ کاملی که نکات مثبت همه الگوها رو تقریباً دربرمیگیرد مورد توجه بیشتر قرار میدیم.
شکل 2-2- الگوی پایه های ساختمون مدیریت علم (منبع: افرازه، 1384)
طراحان الگوی یاد شده، مدیریت علم رو به شکل چرخه جست و خیز میبینن که در چرخش دائمه. مراحل این الگو، شامل هشت جزء، تشکیل شده از دو چرخه؛ داخلی و بیرونیه.
1. چرخه داخلی: بهوسیله بخشهای کشف شناسایی، کسب، پیشرفت، تسهیم، کاربرد بهرهورداری و نگهداری از علم ساخته میشه.
2. چرخه خارجی: شامل بخشهای اهداف علم و آزمایش اینه که چرخه مدیریت علم رو مشخص میکنه.
کامل کننده این دو چرخه، بازخورده.
چگونگی کارکرد پایههای این الگو به توضیح زیره:
1. تعیین هدفهای علم: هدفهای مدیریت علم، باید از هدفهای اصلی سازمان نشأت گرفته و در دو سطح راهبردی و عملیاتی مشخص شن.
الف) سطح راهبردی: تبدیل و نگهداری سازمان بر مبنای مدیریت علم و هم اینکه ایجاد فرهنگ و سیاستای لازم در این مورد انجام می شه.
- سطح عملیاتی: در این سطح، با در نظر گرفتن هدفها باید چگونگی شناسایی، به کار گیری، پخش، کاربرد و نگهداری علم، مشخص و برنامههای لازم واسه دستپیدا کنی به اونها در زمان مشخص، طراحی شه و به مرحله اجرا دربیاد.
2. شناسایی علم: با طرح این سئوال که ” میدانیم که چه میدانیم” باید انجام این وظیفه مدیریت علم؛ یعنی مرحله کشف علم رو شروع کرد.
خیلی از سازمانها به خاطر ناآشنا بودن با علم خود، در تصمیمگیریها و هدفگذاریهاشون دچار مشکل میشن، البته نگفته نمونه که شناسایی منابع علم داخل و بیرون سازمان، به همراه هم انجام میشه.
3. کسب علم: در این مرحله، علمها باید از بازار داخلی و خارجی مثل علمهای مربوط به مشتریان، تولید، همکاران و رقبا از منابع شناسایی شده در مرحله کشف، کسب شه و هم مشخص کردن اونکه چه تواناییهایی رو میتوان از بیرون خریداری یا جفت و جور کرد و مورد به کار گیری قرار داد، مورد توجه قرار میگیرد.
4. پیشرفت علم: با در نظر گرفتن پایههای موجود، باید علم سازمان رو گسترش داد، البته این، شامل پیشرفت توانایی، محصول، ایدههای جدید، پروسه ها و مسائلی مثل این میشه.
5. تسهیم علم: مسائلی همچون چگونگی به اشتراکگذاری علم موجود و انتقال اون به محل مناسب و لازم و چگونگی انتقال علم، به گونهای که در سازمان قابل دسترسی و به کار گیری باشه و هم چگونگی انتقال علم از سطح فردی به سطح علم گروهی و آخرسر سطح علم سازمانی، مثل مواردیه که در دستور کار این بخش از مدیریت علم قرار میگیرد.
6. به کار گیری از علم: اطمینان به به کار گیری به درد بخور از علم در سازمان، مربوط به این قسمته. در این بخش، مشکلاتی بر سر راه به کار گیری به درد بخور از علم جدیده که باید شناسایی و بر طرف کردن شن تا از اون بشه، به طور عملی در سرویس دهی و اجناس علم به کار گیری کرد.
7. نگهداری علم: ذخیره، نگهداری و روزآمد کردن علم به این بخش مربوط میشه. این روش، از نابودی علم جلوگیری کرده به اون اجازه این که به کار گیری بشه رو میده که پس باید ساز و کارای مناسبی واسه به روز کردن سیستم ایجاد شه.
8. آزمایش علم: چگونگی رسیدن به هدفهای مشخص و به کار گیری یافته های اون به عنوان بازخورد، واسه تعیین یا اصلاح هدف، به این بخش مربوطه. با نگاه به یافته های بعضی وقتاً کیفی این پروسه، لازمه، اونها رو با در نظر گرفتن یافته های کمی و هزینههای انجام شده در این مورد، مورد آزمایش قرار داد.
[1]. Probst & Raub & Romhard
[1] . Agustin
[2] . Nonaka&Takeuchi
[3] . Garvin
[4]. Hiciks
[5].Mark McElroy
[6]. Knowledge Management Consortium International (KMCI)
[7]. Beckman
[8] .7c
[9] . Create
[10] . Capture
[11] . Contribute
[12] . Collaborate
[13]. Consume
[14] . Communicate
[15] . Culture