سایت مقالات فارسی – نقد و بررسی چیستی، مبانی و روش تفسیر تطبیقی- قسمت ۱۳
نظر در این آیه به دو صورت معنا شده است: ۱٫ نگاه کردن چشم؛ ۲٫ انتظار. آنان که نظر را نگاه کردن معنا کردهاند، دو گروهند: گروه اول مضاف را در تقدیر گرفته و گفتهاند: نگاه کردن به نعم بهشت است. این معنى از اصحاب پیامبر (ابن عباس، ابن مسعود و دیگران) و تابعین (سعید بن جبیر، قتاده و دیگران) روایت شده است. همچنان که در قول خداى تعالى «وَ جاءَ رَبُّکَ» یعنى امر پروردگار تو و نیز «إِنَّ الَّذِینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ»، یعنى کسانى که اولیاء خدا را اذیّت میکنند؛ گروه دیگر نظر را به معنای رؤیت گرفتهاند، یعنى خدا را مشاهده کردن و این قول را از کلبى، مقاتل و عطاء روایت کردهاند. نگاه در معنای دوم، غیرممکن است، زیرا خداوند مادی نیست که با چشم مادی بتوان او را نگریست؛ اما آنان که نظر را به انتظار معنا کردهاند، در تفسیر آن به چند گروه تقسیم میشوند: برخی متعلّق نظر را ثواب پروردگار میدانند، این معنى از مجاهد، حسن، سعید بن جبیر و ضحاک روایت شده که آنها از على(ع) روایت کردهاند؛ بعضی مثل ابومسلم انتظار تجدید کرامت معنا کردهاند.[۱۶۱]
وی سپس، اشکالات متعددی که بر معنای انتظار وارد شده را هم به تفصیل بیان کرده و پاسخ میدهد. ازجمله آنکه اگر نظر به معنای انتظار باشد، با حرف جرّ «إلی» متعدی نمیشود و اینکه انتظار چگونه وصف بهشتیان است، در حالی که منتظر نعمت، بهشت برایش کامل نیست.[۱۶۲] از آنچه به تفصیل در این قسمت گفتیم، قصدمان اثبات این مطلب بود که نقل و نقد طبرسی در این آیه در مقایسه با آیات ولایت طولانیتر است. طبرسی در آیات ولایت برای رفع تهمت تعصب، کمتر به بیان اشکالات تفسیر اهل سنت و پاسخگویی بدانها متمایل بود، اما در آیاتی که اتهام تعصب به وی کمتر وارد میشود، مجال بیشتری برای ارائه دیدگاههای شیعه دیده است. همانطور که در آیه وضو هم که مجال چنین اتهامی کمتر است، باز هم به تفصیل، به نقل و نقد آرای اهل سنت پرداخته است.
د. آیات فقهی: طبرسی در آیه وضو، به شرح آنچه شیخ طوسی آورده بود، میپردازد. همچنین، ایشان در این خصوص، روایات فراوانی از اهل سنت نقل میکند. اهل سنت، هم بنا بر فتح لام در «أرجل» و هم کسر آن، آیه را دالّ بر وجوب شستن پاها دانستهاند. طبرسی هر دو دیدگاه و دلایلشان را به تفصیل بیان میکند. همچنین دیدگاه کسانی را که هم شستن و هم مسح را صحیح میدانند، به بررسی و نقد میگذارد. طبرسی دلایل علمای نحو، چون ابوعلی فارسی و زجاج را بر مجرور بودن «أرجل» آورده و سپس توضیح میدهد که با اینکه آنها أرجلکم را معطوف به رؤوسکم دانستهاند، چرا به شستن پاها اعتقاد دارند. قول اخفش را نقل میکند که این کلمه بر حسب لفظ عطف بر رؤوس و برحسب معنا از آن منقطع است. دلیل ابن زید را که مسح، شستشوی ضعیف است و تعیین حدّ کردن برای چیزی، با شستن متناسب است، نه با مسح، بیان میکند. سپس دلایل نصب کلمه را ذکر میکند. طبرسی در نقد مینویسد: «دانشمندان گفتهاند اینکه مسح به معنای شستن باشد به چند دلیل باطل است.» با اینکه وی نگفته مرادش از «دانشمندان» کیست، سه دلیل آنها را بیان میکند که حاوی ابزار لغت، قرآن، نحو و عقل برای نقد شستن پاها است. این دلایل چنین است: لغت: در لغت مسح با شستن فرق دارد، در قرآن هم خداوند دو واژه متفاوت شستن و مسح را به کار برده است. نحو: حقیقت عطف، همسانیِ دو طرف عطف است، بنابراین اگر درباره سر مسح واجب شده است، درباره پاها هم همینطور است، چون عطف بر سر شده است. عقل: محدود شدن پاها دلیل شستن آنها نمیشود، چون همانطور که فعل شستن میتواند محدود شود، فعل مسح هم میتواند حدّ داشته باشد.[۱۶۳] وی بعد از نقل این دلایل، اشکالهای مخالفان را بیان کرده و پاسخ میدهد:
اگر بگویند: همانطور که محدود شدن دستها تا مرفق، دلیل بر وجوب شستن است، محدود شدن پاها تا کعب، نیز دالّ بر وجوب شستن خواهد بود. گوییم: اینکه ما شستن دستها را واجب مىدانیم، به دلیل حدّ شستن دستها نیست، بلکه به دلیل تصریح بر وجوب شستن آنها است. حال آنکه در مورد پاها چنین تصریحى نشده است. اگر بگویند: عطف کردن محدود (پاها) بر محدود (دستها) براى حفظ ترتیب کلام بهتر است، گوییم: این مطلب صحیح نیست، زیرا دستها که محدودند، بر صورت که نامحدود است، عطف شده است، بنابراین جایز است که کلمه «أرجل» با اینکه محدود شده است، بر کلمه «رؤوس» که محدود نشده، عطف و در هر دو تنها مسح مراد باشد. آیه نخست عضوى را که شستن آن واجب و حدّ آن را تعیین نکرده (صورت) را بر عضوى که شستن آن نیز واجب و حد آن را تعیین کرده (دست) عطف مىکند. آنگاه از نو عضو مسحکردنی غیر محدود (سر) را بر عضو مسحکردنى محدود (پا) عطف مىکند. بدین ترتیب، دو جمله در مقابل یکدیگر قرار گرفتهاند، زیرا در جمله اول، شستنى محدود بر شستنى نامحدود و در جمله دوم، مسحکردنى محدود بر مسحکردنى نامحدود عطف شده است.[۱۶۴]
طبرسی در سرتاسر تفسیر طولانی این آیه، جز بر جاده انصاف نرفته است. قوّت استدلالهای وی در تفسیر این آیه آنچنان چشمگیر است که ذهبی را به شگفت میآورد. ذهبی دراینباره نوشته است: «میبینیم که او با اقتدار بحث کرده و از مذهبش دفاع میکند. او آنچنان با استدلال بحث میکند که اگر این استدلالها بر چیزی دلالت داشته باشد، آن چیز همان توان عقلی این مرد و وسعت ذهن و کثرت اطلاعاتش است.»[۱۶۵]
طبرسی آنجا که رأی شیعه و اهل سنت یکی است، فرصت را برای تقریب مغتنم دانسته است. مثال بارز آن، آیه نماز مسافر است. او نظر شافعی را میآورد که قائل به تخییر است، نظر ابوحنیفه را هم ذکر میکند و سپس میگوید که نظر شیعه هم مثل نظر ابوحنیفه است.[۱۶۶] لحن و شیوه بیان طبرسی در بیان اقوال شیعه و اهل سنت در این آیه، سند آشکار دیگری بر تقریبگرایی وی است.
شیوهای که طبرسی در تفسیرش پیش گرفته، بیش از هر چیز، نمایانگر مشی معتدل او است. او مفسری تقریبگرا است. رویه وی در تطبیق، از این مطلب حکایت میکرد. همین شیوه، سبب شده اهل سنت از تفسیر وی به نیکی یاد کنند. ذهبی با صحه گذاشتن بر توانایی طبرسی در مباحث تفسیری، درباره مشی مذهبی وی مینویسد:
طبرسی در تشیع خود معتدل است و راه افراط نپیموده است، ما تفسیر او را مطالعه نمودیم، ولی تعصب چشمگیری مشاهده نکردیم، ندیدیم که او به کفر صحابه حکم کرده باشد یا در دیانت و عدالتشان خدشهای وارد کرده باشد. او با اینکه علی(ع) را معصوم میداند، ولی او را در مقام خدایی یا در ردیف انبیا قرار نداده است … او پس از نقل آرای مفسران مختلف، از عقیده خودش و مذهبش دفاع میکند، بدون آنکه راه غلو و افراط را طی کند.[۱۶۷]
شلتوت با اذعان به اینکه تفسیر «مجمع البیان» در میان تفاسیر قرآن بیهمتاست، اهتمام طبرسی به تفسیر «کشاف» را نشانه غلبه وی بر تعصب مذهبی محسوب میکند.[۱۶۸] منزلتی که تفسیر «مجمع البیان» در میان اهل سنت کسب کرده است، نیست مگر به دلیل انصاف و اعتدال در مقابله با آرای اهل سنت.
- ۱٫ ۲٫ ۳٫ تفسیر کشّاف
محمود بن عمر زمخشری(۴۶۷-۵۳۸ق)، ملقب به جارالله، مؤلف «تفسیر الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل» است. زمخشری امام مفسران معتزله است.[۱۶۹] او در فقه، حنفی مذهب است.[۱۷۰] اشاعره به تفسیر کشاف با دید خردهگیری مینگرند، زیرا او بسیاری از تفاسیر اشاعره بر آیات قرآن را ردّ کرده است و آشکارا مشی تفسیری خود را بر مکتب اعتزال بنیان نهاده است.[۱۷۱] بر تفسیر زمخشری بارها شرح و حاشیه نگاشته شده است. برخی هم آن را نقد کردهاند[۱۷۲] و بعضی به تلخیص آن پرداختهاند که از اهمیت ویژه این تفسیر نزد قرآنپژوهان حکایت دارد. زمخشری بیشتر با آرای اشاعره و فقهای اهل سنت درگیر است تا آرا و اقوال شیعیان.
الف. آیات امامت: زمخشری ذیل آیات اکمال و تبلیغ در سوره مائده، هیچ اشارهای به نظر شیعه نمیکند.[۱۷۳] همچنین او در تفسیر آیه اولیالامر از رأی شیعه سخنی نمیگوید. وی قول صحیح از منظر خود را اول آورده که همان امرای حق هستند و خلفای راشدین را مصداق آن میداند، بعد به دو قول دیگر اشاره میکند، بدون آنکه در ردّ یا اثبات آنها بحث کند. دو قول دیگر، امرای سرایا و علما است (وی امرای سرایا را قولی جدای از حکّام میداند)؛ امرای سرایا را به روایات نسبت میدهد، ولی قول علما را حتی مستند نمیکند.[۱۷۴]
زمخشری در تفسیر آیه ولایت معتقد است که مراد از «الذین آمنوا» همه مؤمنانند و بر همین اساس، آیه را تفسیر میکند. وی مراد از «و هم راکعون» را خضوع و خشوع میداند. سپس با آوردن لفظ «قیل» میگوید: «گفته شده این جمله حال از «یؤتون الزکاه» است. بدین معنا که در هنگام اعطای انگشتری در حال نماز میباشند و این آیه درباره خاتم بخشی علی(ع) در حال رکوع نازل شده است.»[۱۷۵] با اینکه زمخشری از لفظ «قیل» برای بیان سبب نزول استفاده کرده است، اما پس از آن سؤالی را مطرح میکند که نشان میدهد این سبب نزول را قبول دارد. او میپرسد، چرا با اینکه علی(ع) مفرد است، ولی در آیه لفظِ جمع آمده است؟ و خود پاسخ میدهد که برای ترغیب و تشویق مؤمنان بوده است.[۱۷۶] بدین ترتیب، معلوم میشود که او هم روایت شأن نزول را قبول دارد و هم بر این باور است که آیه شامل همه مؤمنان میشود. این در حالی است که چنین جمعی به دلیل تضاد آشکار موجود ممکن نیست. چگونه ممکن است رکوع دو معنا داشته باشد؟ هم در معنای خضوع و هم در معنای اصطلاحی؟ در حالی که زمخشری بهراحتی از کنار این قضیه عبور میکند. گذشتن از این تناقضها، یعنی وارد نشدن به نقل و نقد تفسیر شیعه از این آیه.
ب. فضایل اهلبیت(ع): همانطور که دیدیم زمخشری در آیات ولایت حتی از نقل قول شیعه هم دریغ داشت؛ اما وی در آیاتی که مربوط به فضایل اهلبیت(ع) است، دوگانه عمل میکند. در آیاتی که شواهد بسیاری بر شأن نزولشان وجود دارد، به ارائه آن شأن نزولها میپردازد، اما در آیات دیگری که شأن نزول چندان مشهوری ندارند یا شأن نزولهای دیگری هم وجود دارد، از بیان فضایل اهلبیت(ع) خودداری میکند. یکی از این آیات مشهور، آیه مباهله است. زمخشری در تفسیر این آیه، داستان مباهله پیامبر(ص) و نصارای نجران با حضور اهل کسا -نامی که او برای همراهان پیامبر(ص) ذکر کرده است- را بیان میکند و میگوید: این قویترین دلیل بر فضیلت اهل کسا است.[۱۷۷] اما در آیه علم الکتاب، مراد از «الکتاب» را قرآن دانسته و مینویسد که برخی مراد از کتاب را تورات و انجیل دانستهاند و بعضی (حسن بصری) لوح محفوظ، اما از روایات و اقوالی که مراد از آیه را علی(ع) میدانند، سخن نمیگوید.[۱۷۸]
ج. آیات فقهی: زمخشری بهصورت کاملاً آشکار در سراسر تفسیرش از بردن نام شیعه خودداری میکند. این خودداری، حتی در موارد اندکی که قول شیعه را آورده است، هم جریان دارد. در آیه وضو که یکی از این مواضع است، مینویسد: «و قد ذهب بعض الناس إلى ظاهر العطف فأوجب المسح»[۱۷۹] وی از الفاظ شیعه یا مخالفان اصحاب ما یا سایر الفاظ مشابه استفاده نمیکند و تنها به ذکر «بعض الناس» اکتفا میکند. او مستندات این قول را هم ذکر نمیکند.
وی در نقد دیدگاه شیعه مینویسد که ظاهر عطف، ملاک مسح نیست و توجیه میکند که به این دلیل، «أرجل» به «رؤوس» عطف شده است که بگوید در شستن پاها اسراف نکنید:
پاها از میان اعضایی که در وضو محل شستن است، با ریختن آب شسته میشود و چون امکان دارد موجب اسراف شود، بر عضو مسح کردنی عطف شد و این عطف نه به خاطر آن است که حکمش مسح است، بلکه تنبیهی است جهت اسراف نکردن.[۱۸۰]
همچنین در آیه نماز مسافر، قول ابوحنیفه و شافعی را هم درباره طول سفر که سبب قصر میشود و هم درباره حکم قصر که عزیمت است یا رخصت بیان میدارد، ولی به اینکه نظر شیعه چیست، اشارهای نمیکند.[۱۸۱]
تفسیر زمخشری گویا در فضایی نوشته شده است که خبری از شیعه نیست. وی حتی در آیه رؤیت با اینکه نظرش مشابهت بسیار با نظر شیعه دارد، یادی از شیعه نمیکند.[۱۸۲] او در آیاتی که اهل سنت بر اساس آنها فضایل ابوبکر را ادعا کردهاند و در مقابل، شیعه تفسیر اهل سنت را ردّ کرده است، مانند آیه غار، هم به اینکه شیعه چه نظرات مخالفی گفتهاند، نمیپردازد.[۱۸۳] این رویه زمخشری بدین جهت نیست که وی، تفسیر شیعه را ندیده باشد؛ زیرا هرچند در سراسر تفسیر او الفاظ «شیعه» «امامی» وجود ندارد، ولی از لفظ «رافضه» استفاده شده است. وی در چهار موضع از تفسیرش، به خرده گرفتن بر تفسیر شیعه با اطلاق عنوان رافضی پرداخته است که خلاصه آن در جدول ۳-۱ آمده است. زمخشری در هیچکدام از اقوالی که یاد کرده، به ذکر منبع آن نپرداخته است؛ نه از مفسری نام میبرد، نه از کتابی. موردی را هم که سوره احزاب آورده، اشتباه به شیعه نسبت داده است. وی پس از پذیرش نسخ آیه رجم، این مطلب که آیات رجم شیخ و شیخه در مصحف عایشه بوده، ولی مرغان آن را خوردند، از تألیفات ملاحده و روافض دانسته، در حالی که این مطلب از باورهای خود اهل سنت است و همانگونه که شارح کشاف گفته نزد اهل سنت، حدیث صحیح است.[۱۸۴] مضاف بر اینکه شیعه اصل قرآن بودن این آیات و نسخ شدن آن را قبول ندارد و آن را جزو باورهایی میداند که منجر به قبول رخداد تحریف در قرآن میگردد.[۱۸۵]
جدول ۳-۱٫ گستره کاربرد لفظ رافضه در تفسیر کشاف
لفظ | متن آیه | سوره: آیه | متن تفسیر | آدرس |
الرافضه | فإذا فرغت فانصب | شرح:۷ | رافضه آن را امر خواندهاند یعنی علی را به خلافت نصب کن | ج۴،ص۷۷۲ |
الرافضه | فَقالَ أَحَطْتُ بِما لَمْ تُحِطْ بِه | نمل:۲۲ |
برای دانلود متن کامل این فایل به سایت torsa.ir مراجعه نمایید. |
- نقد و بررسی چیستی، مبانی و روش تفسیر تطبیقی- قسمت ۹
- فایل – نقد و بررسی چیستی، مبانی و روش تفسیر تطبیقی- قسمت ۱۹