نقد و بررسی چیستی، مبانی و روش تفسیر تطبیقی- قسمت ۱۷
مؤلف این تفسیر در مقدمه کتاب، رویکرد اصلی خود را رفع شبهات مخالفان و ابطال مذهب ایشان عنوان کرده است.[۲۵۲] وی در مقدمه کتاب خود بر تفسیر مواهب علّیه خرده میگیرد. وی این تفسیر را موافق روش مخالفین و مخالف روش ائمه دانسته است و آن را به مار زرنگار تشبیه میکند که ظاهری زیبا دارد، اما باطنش دارای عقاید مسموم است.[۲۵۳] به نظر میرسد یکی از انگیزههای وی در نگارش تفسیر فارسی، واکنش اعتراضآمیز به تفسیر کاشفی بوده است.
الف. آیات امامت: کاشانی اطاعت در آیه اولیالامر را مطلق دانسته است و به همین جهت میگوید کسی جز معصوم، یعنی ائمه(ع) صلاحیت ندارد که در منصب اولیالامر واقع شود. وی به داستان عمار و خالد که اهل سنت سبب نزول آیه دانستهاند، اشاره میکند و روایت را ذکر میکند، اما از آنجا که این شأن نزول را منطبق بر ظاهر آیه که اطاعت را مطلق گفته، نمیداند، آن را ردّ میکند و همچنین قول امرای سرایا را به همین دلیل، صحیح نمیداند.[۲۵۴]
کاشانی در آیه ولایت به نقل گسترده و هدفمند آرای اهل سنت میپردازد. وی از تفسیر ثعلبی، نظر احمد بن حنبل را نقل میکند که او گفته علی(ع) افضل صحابه است، زیرا که آن فضایل و کمالاتی که امام علی(ع) داشت، هیچکس دیگر از مهاجر و انصار دارا نبود. سپس چنین مینویسد:
سخن او که قدوه و مقتداى رؤساى ایشان است، منافى کلام مشهور است که اهل سنت در کتب خود تصریح به آن نموده و حکم کردهاند که اعتقاد بر این نهج واجب است که فاضلترین مردمان بعد از حضرت مصطفى، ابوبکر و بعد از آن عمر است و بعد از آن عثمان و بعد از این سه على(ع) و هیچ شک نیست که این اعتقاد مخالف قول ائمه ایشان است … و این مدعا از ایشان مطلوبى است بىدلیل و مقصودی است بىبرهان و مکابرهای است عظیم که منشأ آن غایت تعصب و عناد است.[۲۵۵]
وی در ادامه از شافعی و مالک بن انس هم اخباری نقل میکند تا نشان دهد که ایشان هم به نزول آیه ولایت در شأن امام علی(ع) قائل بودهاند. همچنین از برخی دیگر از علمای اهل تسنن هم نام میبرد.[۲۵۶] او برخی از شبهات ایشان را هم ذکر میکند، مثل اینکه علی(ع) فقیر بوده یا وی مستغرق در ذات خدا بوده است و گاهی از صاحبان شبهات نام میبرد، مثل زمخشری. وی پاسخ شبهات را با این جمله آغاز میکند که «بعد از ورود روایات و آیات و احادیث صحیحه و اسانید و اخبار متواتره از فریقین در اینکه آیه در شأن على بن ابىطالب(ع) نزول یافته و مراد از «الَّذِینَ آمَنُوا» سرور اولیا است، امثال این مناقشات و اعتراضات کبیت العنکبوت است که وَ إِنَّ أَوْهَنَ الْبُیُوتِ لَبَیْتُ الْعَنْکَبُوت.»[۲۵۷]
کاشانی بر دفاع از حقانیت امر امامت اهتمام مخصوصی دارد. نقل آرای ائمه فقهی اهل سنت، گواه این مطلب است؛ اما در استدلالهای عقلی آنچه مطرح میکند، از پیشینیان مثل شیخ طوسی و طبرسی است و معمولاً خود مطلبی نیفزوده است، مگر آنکه در ارتباط با نقل و تحلیل روایات باشد.
ب. فضایل خلفا: کاشانی تنها بحثی که از اهل سنت در میان میآورد، بحث برگشت ضمیر به ابوبکر است. کاشانی دلایل مفسران پیش از خود را هم ذکر میکند. اول آنکه همه ضمایر ماقبل و مابعد به رسول الله برمیگردد. دوم آنکه در آیات دیگر قرآن هم سکینه بر رسول الله نازل شده است. وی بحث را در همینجا خاتمه میدهد. او ادعاهای اهل سنت در اثبات فضایل ابوبکر با استفاده از فرازهای این آیه را متذکر هم نمیشود تا چه رسد که بخواهد نقد کند.[۲۵۸]
وی در آیه «و سیجنبها الأتقی»، روایت ابودحداح را آورده و آن را بهمثابه شأن نزول پذیرفته است، اما هیچ سخن و حتی اشارهای به روایت مربوط به ابوبکر نکرده است.[۲۵۹]
ج. آیات فقهی: مفسر «منهج» در آیه نماز مسافر، اقوال را بیان میکند، اما در نقل اقوال دقت لازم را ندارد. وی میگوید که قصر نزد شافعی تخییری است، ولی بهتر است که نماز بهصورت قصر خوانده شود.[۲۶۰] در حالی که از شافعی دو نوع نقل داریم. آنگونه که نقل شده است، برخی اصحاب شافعی قصر را اختیاری میدانستهاند، اما بیشتر روایاتی که از خود شافعی نقل شده، حاکی از آن است که وی قصر را جایز، ولی تمام خواندن نماز را بهتر میدانسته است.[۲۶۱] همچنین وی قول مالک را وجوب قصر میداند،[۲۶۲] در حالی که باز هم در بیشتر روایاتی که از مالک نقل شده است، قصر سنت است و این قول بیشتر مالکیها هم هست.[۲۶۳]
کاشانی در آیه وضو هم پس از نقل نظر شیعه درباره مسح پاها و بیان استدلالهای علمای شیعه، نظر اهل سنت را هم یاد میکند و میگوید که آنها بر شستن پا متفقند. سپس دلایل آنها را بیان و نقد میکند.[۲۶۴] آنچه کاشانی در نقل و نقد دلایل اهل سنت گفته، کوتاه و کلی است، یعنی سراغ مفسر خاصی نمیرود و وارد جزئیات نظر ایشان نمیشود. او مینویسد که اهل سنت دو گونه بر شستن پاها استدلال کردهاند؛ اول، بنا به اعراب أرجل که منصوب است و عطف به وجوهکم است؛ دوم، به جهت آنکه اکثریت به شستن پا معتقدند. وی استدلال اول را ردّ میکند، چون معتقد است که هرگاه در کلام دو عامل برای عطف یافت شوند، عطف به عامل نزدیکتر صحیح است و مرسوم نیست که بین معطوفها فاصله باشد.[۲۶۵] کاشانی از بررسی استدلال دوم و پاسخگویی بدان صرفنظر میکند، در حالی که انتظار میرفت پاسخ شیعه بدین استدلال را بیان کند. چون ادعای اتفاق نزد فرق و مذاهب اهل تسنن معتبر است و آنها در اجماع ادعا شده، اصلاً شیعه را در نظر نگرفتهاند.
از عنوانی که کاشانی برای تفسیر خود برگزیده و همینطور آنچه در مقدمه تفسیرش گفته بود که کتاب تفسیری نوشته برای ابطال مذاهب دیگر، انتظار میرفت او با رویکرد جدلی و چه بسا آمیخته با تعصب آرای اهل سنت را نقد کند، اما وی عاری از هرگونه تعصب، فقط به دفاع از عقاید شیعه میپردازد. او در آیات ولایت با استناد به دیدگاههای بزرگان اهل سنت، درستی تفسیر شیعه را اثبات میکند. بارزترین خصیصه دفاعیات وی، اختصار و پرهیز از دامن زدن به اختلافات است. حتی در آیه غار، به ردّ فضایل ابوبکر از سوی مفسران شیعی هم اشاره نمیکند. همچنین عبارات او در نقل و نقد، عاری از توهین و سخیف شمردن عقاید مذهبی اهل سنت است.
- ۱٫ ۴٫ ۲٫ تفسیر صافی
محمدمحسن بن مرتضی(۱۰۰۷-۱۰۹۰ق) مشهور به ملامحسن یکی دیگر از علمای شیعی عصر صفویه است. تخلص ملامحسن، «فیض» است و این تخلص، وی را به نام ملامحسن فیض کاشانی معروف نموده است. او یکی از محدثان به نام شیعه است. «تفسیر الصافی» تفسیری روایی است. وی این تفسیر را دو بار خلاصه کرده است که به نامهای «أصفی» و «مصفّی» شهرت دارند. فیض کاشانی در مقدمه تفسیرش بدین نکته اشاره کرده که تنها روایات اهلبیت(ع) را مبنای تفسیر خود قرار داده است. به همین جهت شاید بررسی مؤلفه تطبیق در تفسیر وی بیثمر به نظر آید، اما از آنجایی که مؤلف گاهی به مناسبت از نظر اهل سنت سخن به میان آورده است، بررسی تفسیر وی نکات درخوری دارد. ازجمله آنکه چرا گاهی دیدگاه اهل سنت را نقل کرده است و گاهی نه.
الف. آیات امامت: فیض در تفسیر آیه ولایت، مینویسد که میان امت اختلافی نیست که جز امیرالمؤمنین(ع) کسی خاتمبخشی ذکر شده در آیه ولایت را انجام نداده است و اخبار از شیعه و اهل سنت درباره شأن نزول مربوط بسیار است. وی به نام مفسران و علمای اهل سنت اشاره نمیکند و فقط این اتفاق و اجماع را به تفسیر مجمع البیان ارجاع میدهد. وی از راویان اهل سنت هم روایت نقل نمیکند، فقط میگوید از ابن عباس و دیگران دراینباره روایت نقل شده است.[۲۶۶]
وی در آیه تبلیغ هم از دیدگاه اهل سنت مطلبی نمیگوید و تنها برای تأیید نظر شیعه به نقل از مجمع البیان مینویسد که روایت غدیر را ثعلبی و حسکانی و دیگران نقل کردهاند.[۲۶۷] اما در تفسیر آیه اولیالامر، حتی از ذکر همین اشارات کوتاه هم پرهیز کرده است.[۲۶۸]
ب. فضایل خلفا: مؤلف صافی در تفسیر آیه غار، هیچ روایت یا نقل مطلبی از اهل سنت نمیکند. روایاتی هم که وی از منابع شیعی نقل میکند، تنها در تأیید نزول سکینه بر رسول الله (ص) است؛ اما در یکی از این روایات، مطلبی هست که بر طعن ابوبکر دلالت دارد. از امام باقر(ع) نقل میکند که پیامبر(ص) برای آنکه ابوبکر آرام بگیرد و نترسد، تصرفی در خیال او کرد. در انتهای این روایت آمده است که ابوبکر پس از رؤیت و کشف، گمان کرد پیامبر(ص) ساحر است.[۲۶۹] فیض در آیه أتقی هم به دیدگاه اهل سنت اشاره نمیکند.[۲۷۰]
ج. آیات فقهی: فیض در تفسیر آیه وضو، در ابتدا، با بیان اینکه چون قرآن در خانه اهلبیت نازل شده است، به تفسیر قرآن واقفترند، موضع خود را در برابر اختلافها آشکار میکند. در انتها هم با ذکر اینکه در تفسیر این آیه اختلاف بسیاری بود و ما به برکت وجود اهلبیت، به تفسیر درست دسترسی داریم،[۲۷۱] دوباره بر عدم پذیرش تفسیر اهل سنت تأکید میکند. منتهی وی مستقیم به بیان آرای اهل سنت در تفسیر آیه نمیپردازد. به طور مثال، وی درباره مسح پا، بدون اینکه بگوید کدام مذاهب یا مفسران شستن پاها را واجب دانستهاند، مینویسد: «دلالت آیه بر مسح پا، اظهر از نور خورشید است». او فقط دلایل قرآنی و روایی موافق را بیان میکند.[۲۷۲]
در تفسیر فیض معمولاً دیدگاههای اهل سنت، غیرمستقیم بیان شده است. وی برای تأیید نظر شیعه مینویسد که عامه هم اینگونه روایت کردهاند، اما چنین نیست که روایات ایشان را نقل کند یا ارجاع دهد.[۲۷۳]
فیض در مقدمه تفسیر صافی، توضیح میدهد که بیشتر آیات قرآن در شأن اهلبیت و دشمنی دشمنان ایشان است.[۲۷۴] بنا بر همین باور او در اغلب آیات، روایاتی را نقل میکند تا آیات را بر اهلبیت یا دشمنان ایشان تطبیق دهد. او این روایات را جزو باطن قرآن دانسته و فهم اهل سنت از باطن قرآن را ناچیز میپندارد.[۲۷۵]
درمجموع باید گفت که تفسیر صافی تنها به نقل روایات شیعه، همانند تفاسیر روایی دیگر همدوره خود، اکتفا نکرده است، بلکه او در سرتاسر تفسیرش، در پی اثبات دیدگاههای مذهبی تشیع و ابطال آرای اهل سنت است. چنین رویکردی در سایر تفاسیر روایی شیعه هم کمتر یافت میشود.
- ۱٫ ۴٫ ۳٫ تفسیر روح البیان
اسماعیل حقّی بروسوی(۱۰۶۳-۱۱۳۷ق)، در فقه، حنفی و در کلام، اشعری مسلک است.[۲۷۶] تفسیر «روح البیان» را میتوان تفسیر دوزبانه دانست. زبان اصلی این تفسیر عربی است، اما گاهی هم مفسر به فارسی مطالبی بیان میکند، بهخصوص اشعار بسیاری را از مولوی آورده است. بروسوی در عرفان پیرو فرقه جلوتیه است و خود در سنّ چهلسالگی به مقام قطب این فرقه نائل شده است.[۲۷۷] تفسیر وی به نام «روح البیان» در زمره تفاسیر صوفی-عرفانی طبقهبندی میشود. این تفسیر یکی از مشهورترین تفسیرهای عرفانی اهل سنت است، بنابراین انتظار میرود که مسلک عرفانی این مفسر، تفسیر آیات قرآن را به سمت فرافرقهای پیش ببرد. انتخاب این تفسیر به جهت بررسی همین فرضیه است.
در این دوره (سده دهم تا دوازدهم)، حاکمان سیاسی مهم صفوی و عثمانی در جهان اسلام به قدرت میرسند که مشروعیت خود را از دین اتخاذ کردهاند. به همین دلیل این حکومتها برای بقای خود، از یکسو جریانهای مذهبی موافق خود را پر و بال میدهند و از سویی دیگر در تضعیف جریان مذهبی مخالف خود تلاش میکنند. این تقابل حکام، سبب متمایز شدن اختلافات مذهبی و وسعت یافتن هرچه بیشتر آن میشد؛ اما صوفیه که اتفاقاً در این دوره نقش به سزایی در قدرت دارد، همیشه خواهان کمرنگ شدن اختلافات مذهبی است، لذا بررسی تفسیر «روح البیان» که مؤلفش از اقطاب صوفیه است، میتواند در تحلیل مؤلفه تطبیق در این سده مؤثر واقع شود.
الف. آیات امامت: بروسوی در تفسیر آیات ولایت، اولیالامر، ابلاغ و اکمال هیچگونه اشارهای به هیچ شأن نزولی نمیکند.[۲۷۸] او از دیدگاه تفسیری شیعه در این آیات سخنی نمیگوید. این سکوت بروسوی جای تأمل دارد، زیرا کمتر مفسری از اهل سنت را میتوان یافت که مانند او عمل کرده باشد. در همین تفاسیری که ما بررسی کردیم، مفسران اهل سنت دستکم تعدادی از روایات موافق دیدگاه شیعه را ذیل یکی از این آیات بیان کرده بودند. این در حالی است که وی در آیه قبل از آیه ولایت (مائده:۵۴)، روایتی را نقل میکند که گفته میشود شأن نزول این آیه است.[۲۷۹] همچنین در آیه ابلاغ، روایتی را نقل میکند که از سوی اهل سنت به عنوان شأن نزول مطرح است.[۲۸۰]
ب. فضایل اهلبیت(ع): همانطور که اشاره شد، بروسوی حتی اشارهای هم به ماجرای خاتمبخشی امیرالمؤمنین(ع) در نماز، نمیکند. گویی که اصلاً از این داستان اطلاع ندارد. او ذیل آیه «علم الکتاب» هم فقط دو قول را گفته: مؤمنان و عبدالله بن سلام.[۲۸۱] بروسوی در تفسیر آیه مباهله به حضور اهلبیت(ع) در مباهله پیامبر(ص) با نصارای نجران اشاره میکند.[۲۸۲] همچنین قبول دارد که ایشان مصداق اهلبیت در آیه تطهیر هستند، اما اهلبیت را محدود به آنها نمیداند. وی مینویسد:
مراد از اهلبیت، همان معنای متعارف است، منظور قوم پیامبر(ص)، یعنی بنیهاشم است. پیامبر(ص) در روایت از این معنا خبر داده است، … بیت در اصل جایی است که مأوای شب است و برخی قید شب را حذف کردهاند… به هر حال زنان پیامبر(ص)، جزو اهلبیت او هستند. اینکه شیعه اهلبیت را مختص به فاطمه و على و پسرانشان حسن و حسین رضى اللّه عنهم دانستهاند و به ماجرای کساء استدلال کردهاند، فقط از اهلبیت بودن ایشان خبر میدهد، ولی اهلبیت بودن دیگران را نفی نمیکند. از همین جهت است که کاشفی گفته بر پنجتن، لقب آل عبا اطلاق میکنند. بر فرض هم که برداشت شیعه درست باشد، روایت در مقابله با نصّ اعتبار ندارد.[۲۸۳]
ج. فضایل خلفا: بروسوی در آیاتی که اهل سنت از آنها فضایل خلفا را استنباط کردهاند و شیعه دیدگاهی انتقادی نسبت بدان دارد، چه موضعی دارد؟ وی در آیه غار، مثل سایرین بر لفظ «صاحبه» تأکید میکند که این لفظ نشانه صحابی بودن ابوبکر است و چنین میگوید:
هر کس مصاحبت او را منکر شود، کافر است. همانطور که روافض چنیناند [یعنی کافرند]، چون به شیخین دشنام میدهند و آنها را لعنت میکنند. ایشان علی(ع) را افضل از ابوبکر و عمر میدانند، پس بدعتگذارند و بدعتگذاران مرتکب گناه کبیره هستند.[۲۸۴]
طبق گفته بروسوی هر کس علی(ع) را افضل از ابوبکر و عمر بداند، بدعتگذار است و کسانی او را افضل میدانند که به شیخین دشنام میدهند و این افراد همانهایی هستند که مصاحبت ابوبکر را منکرند و این انکارکنندگان کافر هستند. صرفنظر از استدلال بروسوی، ادعاهایی که وی بیان نموده درست نیست، چون شیعه همگی علی(ع) را افضل میدانند، اما چنین نیست که همه به شیخین دشنام دهند یا مصاحبت ابوبکر را منکر باشند.
بروسوی جمله «لا تحزن» را حاکی از انس و بشارت برای ابوبکر میداند، همانطور که آیه «فَلا یَحْزُنْکَ قَوْلُهُمْ»(یس:۷۶) برای پیامبر(ص) چنین بشارتی را به همراه دارد.[۲۸۵] بروسوی معتقد است که از این آیه علوّ جایگاه ابوبکر و سابقه مصاحبتش با رسول الله به دست میآید. او برای اثبات علوّ ابوبکر به نصّ آیه قناعت نکرده، بلکه به سراغ روایت میرود و مینویسد:
او ثانی رسول الله در عالم ارواح بود، وقتی از عدم وجود یافت. ثانی او در هجرت، در غار، در خلافت، در قبر بعد وفاتش، در بعث بعد از مرگ، در داخل شدن به بهشت آنطور که روایت میفرماید: «اما انک یا أبابکر أول من یدخل الجنه من أمتی» یا در روایتی دیگر پیامبر(ص) فرمود: تو را بشارتی دهم که «ان اللّه عزّوجلّ یتجلى للخلائق یوم القیامه و یتجلى لک خاصه»، همچنین روایت شده که ابوبکر در غار تشنه شد، پیامبر(ص) بدو فرمود: «در بالای غار آبی هست برای تو و ابوبکر گفته که آبی نوشیدم از عسل شیرینتر از شیر سفیدتر و از مشک خوشبوتر.» پیامبر(ص) به ابوبکر فرمود که ملک موکل نهرهای بهشت این آب را برای تو جاری کرد. ابوبکر میگوید آیا اینقدر من منزلت دارم و پیامبر(ص) فرمود: «بله و بیشتر از این، به خدا سوگند، کسی که مرا به حق مبعوث کرد، دشمن تو داخل بهشت نمیشود، اگرچه عمل هفتاد پیامبر(ص) را انجام داده باشد».[۲۸۶]
بروسوی نزول سکینه را هم بر رسول خدا و هم بر ابوبکر ممکن میداند. ولی از آنجا که ابوبکر مضطرب و پریشان بوده است، نزول سکینه بر وی را با ظاهر حال سازگارتر میداند. وی همچنین از قول یکی از نویسندگان اهل تسنن نقل کرده که نزول سکینه بر پیامبر(ص) بوده، چون الزامی نیست که نزول سکینه برای رفع اضطراب باشد، بلکه ممکن است برای دفع آن باشد، همانطور که در ماجرای جنگ حنین، به همین منظور به پیامبر(ص) فرمود: «لاتحزن».[۲۸۷]
د. آیات فقهی: بروسوی در روح البیان، بیش از بیست بار برای شیعه از لفظ «روافض» استفاده کرده است.[۲۸۸] او این لفظ را برخلاف سایر مفسران، فقط حین نزاعهای اعتقادی به کار نبرده است، بلکه در آیهای مثل وضو هم از آن استفاده کرده است.[۲۸۹]
تفسیر روح البیان یک تفسیر عرفانی است. انتظار میرفت که گرایشهای عرفانی مفسر، باعث کنارهگیری وی از تعصب مذهبی بوده باشد. او که در آیات امامت، حتی از نقل ماجرای بخشش امیرالمؤمنین(ع) به سائل صرفنظر میکند، در آیه غار، مقام همراهی ابوبکر را حتی به عالم ارواح هم میکشاند. بروسوی آشکارا و با استدلالهای نادرست شیعه را متهم به کفر میکند. وی در آیه غار، ضمن بیان یکی از باورهای بنیادین تشیع که همان افضلیت علی(ع) است، لعن صحابه را هم که عقیده گروهی از شیعیان است، به همه آنها نسبت داده و حکم کلی کفر را تنها بر اساس باور همین گروهِ محدود، به همه شیعیان نسبت میدهد.
مؤلف روح البیان برای اقوالی که به شیعه نسبت میدهد، سندی ارائه نمیدهد. او حتی وقتی از اعتقادات اقلیتهای شیعه یاد میکند، بر خود لازم نمیبیند نام آنها را ذکر کند. این در حالی است که ادبِ نقل اقتضا میکند که نام این گروهها ذکر شود تا معلوم شود فراوانی پیروان این عقاید در میان یک مذهب چقدر است. به طور مثال، وی در تفسیر آیه ختم نبوت از «بحر الکلام» نقل میکند که گروهی از روافض معتقدند زمین خالی از پیامبر(ص) نیست و نبوت پس از پیامبر(ص) به علی(ع) و اولادش منتقل شده است و اطاعت آنها را بر مسلمانان واجب دانسته و هر کس را که از ایشان اطاعت نکند، کافر میدانند؛ اما اهل سنت و جماعت معتقدند که نبوت خاتمه یافته و اعتقاد بدان جزو ضروریات اسلام است و مخالف آن کافر است.[۲۹۰]
درمجموع، «روح البیان» دیدگاهی از سر انکار نسبت به آرای تفسیری شیعه دارد. او در تفسیر «وَ إِنَّ کَثیراً لَیُضِلُّونَ بِأَهْوائِهِمْ بِغَیْرِ عِلْمٍ إِنَّ رَبَّکَ هُوَ أَعْلَمُ بِالْمُعْتَدینَ»[۲۹۱] شیعه و معتزله را مصداق اهل هوا میداند، دلیلش هم آن است که با اهل سنت و جماعت مخالفت میکنند و تأویلهایشان مردم را به گمراهی میکشاند، همانطور که مشرکان و کفار این کار را میکنند.[۲۹۲]
همانطور که پیش از این گفتیم، صوفیمسلکان در مقایسه با مفسران شیعه و سنی، طیف معتدل و تقریبگرا محسوب میشوند، اما جهتگیریهای همراه با تعصب این تفسیر، پیشفرضها و انتظارات ما را از یک تفسیر صوفی-عرفانی برآورده نکرد.
دانلود کامل پایان نامه در سایت pifo.ir موجود است. |