جستجوی مقالات فارسی – نقد و بررسی چیستی، مبانی و روش تفسیر تطبیقی- قسمت ۲۰
نجارزادگان غیر از دو کتابی که به نامهای «تفسیر تطبیقی» و «مبانی تفسیر فریقین»، نگاشته، کتب دیگری با عنوان «سلسله پژوهشهای تفسیر تطبیقی» تألیف کرده است. این آثار، درصدد تفسیر تطبیقی آیات اختلافی فریقین است. عنوان کتابها بدین قرار است: کتاب اول: «بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت»؛ کتاب دوم: «بررسی تطبیقی تفسیر آیات مهدویت و شخصیتشناسی حضرت مهدی»؛ کتاب سوم: «معناشناسی مقام امام و امامت» که بررسی تطبیقی تفسیر آیه امامت است. مؤلف، همه این کتابها را تحت عنوان مشترک «سلسله پژوهشهای تفسیر تطبیقی» جای داده و در مقدمهشان، آنها را تفسیر تطبیقی قرآن محسوب کرده است.[۳۶۸]
او در سه کتاب یاد شده، اصلیترین آیاتی که شیعه بر مبنای آنها مسأله امامت را مبتنی بر نصّ قرآن فرض میکند، مورد تطبیق قرار داده است. در کتاب اول، آیات ولایت(مائده:۵۵)، اولیالامر(نساء:۵۹)، تبلیغ(مائده:۶۷)، اکمال(مائده:۳)، در کتاب دوم، آیات اظهار دین(توبه:۳۲-۳۳)، وعد(نور:۵۵) و برخی آیات دیگر را موضوع تفسیر تطبیقی خود قرار داده است. محور تفسیر تطبیقی در کتاب سوم هم آیه امامت (بقره:۱۲۴) است.[۳۶۹]
وی در هر سه کتاب، مقدمه مشابهی دارد. او در این مقدمههای مشابه، مراحل انجام تفسیر تطبیقی خود را چنین برشمرده است:
- درآمد: مشتمل بر چکیده و پیشآگاهیهای لازم در تفسیر آیات
- ارائه دیدگاههای تفسیری فریقین از منابع معتبر ایشان
- کشف موارد مشترک فریقین درباره تفسیر آیات
- بیان دلایل و شواهد و قراین هرکدام از فریقین بر اساس منابع تفسیری و …
- بررسی و نقد دلایل دیدگاهها و گزینش دیدگاه درست
او اقوال را از منابع معتبر و بهصورت گسترده نقل کرده است. هم منابع شیعی و هم منابع سنی را با دقت رصد کرده است و حتی کاوش او گاه در منابع غیر تفسیری هم انجام شده است. گستردگی مراجعه او به منابع، یکی از شاخصههای اصلی و قابل تحسین کار وی است. وی گزارش کاملی از آرای شیعه و اهل سنت در ذیل هر آیه ارائه میدهد، به طوری که بدون مراجعه به منابعی که وی از ایشان نقل میکند، میتوان با آرای تفسیری بسیاری ار مفسران آشنا شد. همچنین آثار او چینش و دستهبندی مرتبی در نقل اقوال و نقد آنها دارد. میتوان گفت که اینگونه نقل آراء و چینش اقوال، پیش از وی، سابقه نداشته است.
نجارزادگان قصد داشته است که بر اساس مبانی تفسیری اهل سنت با آرای اهل سنت و بر اساس مبانی شیعه با آرای شیعه مواجه شود و ملتزم باشد که هرگونه پذیرش دیدگاه یا ردّ آن بر همین مبنا باشد. همچنین مؤلف یکی از فواید تفسیر تطبیقی را برملا شدن داوریهای ناآگاهانه بسیار و اتهامهای متعصبانه دانسته است و در نظر داشته است که برای برونرفت از اختلافها و اتهامها، راهکار ارائه دهد.[۳۷۰]
در بررسی رویکرد و روش نجارزادگان، از هر کتاب، مباحثی را برگزیده و تحلیل کردهایم.
مؤلف در فصل نخست از کتاب اول –«بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت»– مباحث مقدماتی و کلیاتی برای تطبیق آرای تفسیری شیعه و اهل سنت آورده است. دو موضوع «اصطلاحشناسی اهلبیت» و «علت عدم ذکر نام اهلبیت» در قرآن از جمله آنها است. وی در معناشناسی اصطلاح «اهلبیت» بدون آنکه به آرای اهل سنت درباره مصداق اهلبیت اشاره کند، تنها دیدگاه شیعه را در این خصوص بیان میکند. بر همین اساس، در بحث دوم هم توضیح میدهد که نام ائمه در قرآن نیامده است تا آزمونی باشد برای امت اسلام. وی اهل سنت را کسانی میداند که در این آزمون موفق نبودهاند:
خداوند نام ائمه اهلبیت را بهصورت صریح در قرآن نیاورده … تا یکی از راههای آزمون این امت هموار شود و جوهره ایمان آنان در فرمانبرداری یا نافرمانی از پیامبر خدا، آشکار گردد. پیامبر خدا نیز بدون هیچ مدارا و کوتاهی آن را به انجام رساندند؛ همانگونه که مدارک فراوان فریقین در این زمینه را در بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت ملاحظه خواهید کرد. با این حال، بیشتر این امت ـ مانند امتهای پیشین ـ در این آزمون موفق نبودهاند.[۳۷۱]
این نگرش نجارزادگان بر بخشهای مختلف کتاب او حاکم است. او در پرتو این نگرش که اهل سنت در امر ولایت از پیامبر خدا سرپیچی کردند و در آزمون الهی سربلند نبودند، به تفسیر آیات قرآن پرداخته است. وی در مراحل بحث و عنوانبندی هم دیدگاه خود را آشکار کرده است. در آیه ولایت، مراحل تطبیق چنین است:
گفتار اول: بررسی دیدگاه شیعه (مبانی دیدگاه شیعه/تحلیل درونمتنی و برونمتنی شیعه از آیات ولایت)
گفتار دوم: بررسی دیدگاههای اهل سنت، در سه گروه:
گروه اول: پذیرش شأن نزول بدون الغای خصوصیت (مبانی دیدگاه/بررسی و نقد دیدگاه)
گروه دوم: پذیرش شأن نزول با الغای خصوصیت (مبانی دیدگاه/بررسی و نقد)
گروه سوم: انکار شأن نزول (مبانی دیدگاه/بررسی و نقد/نقد ادعاهای ابن تیمیه)
گفتار سوم: بررسی و نقد مناقشهها و تردیدها پیرامون دیدگاه شیعه (دسته اولِ مناقشهها/ دسته دوم مناقشهها/ بررسی و نقد مناقشهها)
در فهرست مطالب فوق، جهتگیری مذهبی مؤلف آشکار است. هیچگونه نشان بیطرفی از آن مشهود نیست، بلکه برعکس، بررسی تطبیقی وی در فضایی کاملاً جانبدارانه انجام شده است. این جانبداری به طریق اولی در متن کار هم جریان دارد. او ابتدا دیدگاه شیعه را مطرح میکند؛ عناوین این بخش چنین است: مبانی دیدگاه شیعه؛ تحلیل درونمتنی از دیدگاه شیعه؛ تحلیل برونمتنی شیعه (بررسی روایات). وی دیدگاه شیعه را بر سه مبنا استوار میداند: ۱٫ لفظ «إنما» برای حصر است؛ ۲٫ بر مبنای کاربرد إنما، تنها معنای اولی به تصرف برای ولیّ صحیح است، زیرا معانی دیگرِ ولیّ، یعنی دوست و یاور به همه مؤمنان تعلق دارد و اختصاصی برخی از آنها نیست؛ ۳٫ جمله «و هم راکعون» حال است و طبق روایات شأن نزول، مراد علی بن ابیطالب(ع) است. زیرا طبق روایات، آیه در شأن ایشان نازل شده است.[۳۷۲]
نجارزادگان سپس به بیان مبانی دیدگاههای اهل سنت و نقد آنها میپردازد. او در توضیح مبانی دیدگاه گروه اول که شأن نزول را پذیرفتهاند و الغای خصوصیت هم نکردهاند، مینویسد که از نظر این مفسران تطبیق صیغههای جمع در آیه «إِنَّما وَلِیُّکُمُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ الَّذِینَ آمَنُوا الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاهَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاه» از باب ترغیب و تشویق دیگران به انجام کاری است که علی(ع) انجام داده است. او بدین مفسران اشکال میکند که اگر شأن نزول را پذیرفتهاید و الغای خصوصیت از مورد نزول هم نکردهاید، پس چرا معنای ولیّ را غیر از سرپرست میدانید؟ چون معانی دیگر با اختصاص داشتن مورد نزول منافات دارد.[۳۷۳] این اشکال نجارزادگان بر پایه مبانی دیدگاه شیعه است. چون شیعه معتقد است که در آیه حصر وجود دارد، پس باید مراد نوع خاصی از ولایت باشد، وگرنه بر اساس مبانی دیدگاه این دسته از مفسران اهل سنت، میتواند نوع خاصی از دوست داشتن مراد باشد. وی در برابر مبانی دیدگاه گروه دوم که هم شأن نزول را پذیرفتهاند و هم از آن الغای خصوصیت کردهاند، نیز بر این باور است که اگر شأن نزول را بپذیریم و بخواهیم الغای خصوصیت کنیم، بایستی کسانی ولیّ دیگران باشند که در حال رکوع انگشتری خود را اعطا کرده باشند و چون اهل سنت معنای ولیّ را هم دوست و یاور میدانند، با این مقدمات تعداد دوستان به حداقل خواهد رسید، در حالی که در آیات قرآن همه مؤمنان یار و دوست هم معرفی شدهاند.[۳۷۴]
نقلهای نجارزادگان در هر دو مورد، دقیق و با استنادات کامل است. او در بررسی اظهارنظرهای گروه سوم هم که شأن نزول را انکار کردهاند، همین روند را در پیش میگیرد. او از اولین مفسری که این روایات را انکار کرده است، یعنی ابن تیمیه نام میبرد و بعد نام کسانی که پس از ابن تیمیه ایده او را پی گرفتهاند، ذکر میکند و آرایشان را نقل میکند. او در نقد دیدگاه این گروه، جوانب حدیثی و قرآنی بسیاری را در نظر گرفته است. همانند دو گروه قبل، ابتدا مبانی دیدگاه را شرح داده است. ضعیف بودن روایات و وحدت سیاق آیات ۵۱ تا ۵۸ از جمله این مبانیاند. وی با اشاره به کثرت نقل روایت شأن نزول در منابع اهل سنت، از تفسیر المیزان نقل میکند که اگر کسی این همه روایت معتبر که در سبب نزول آیه ولایت نقل شده را قابل انکار بداند، دیگر به هیچ سبب نزولی نباید اعتماد کند. او همچنین اظهارنظرهای مرتبط به ابن تیمیه را به طور کامل نقل میکند. سپس به نقد یکیک این ادعاها میپردازد. او دقت بسیاری در ردّ ادعاهای ابنتیمیه دارد. به طور مثال، یکی از ادعاهای ابن تیمیه آن است که بغوی شأن نزول آیه ولایت را درباره امام علی(ع) نقل نکرده است، در حالی که نجارزادگان با مراجعه به تفسیر معالم التنزیل بغوی نقل میکند که وی از طریق ابن عباس و سدّی روایت شأن نزول را ذکر کرده است.[۳۷۵]
نویسنده در بخش پایانی تفسیر تطبیقی آیه ولایت، اشکالات اهل سنت بر تفسیر شیعه را به دو دسته تقسیم میکند: دسته اول که آنها را بیمحتوا و بیپایه خوانده و فقط اشاره مختصر بدان میکند و دسته دوم که جای ارزیابی و نظر دهی دارد. وی اشکالات دسته دوم را هم طبقهبندی میکند: گروه اول: اشکالاتی که ناشی از نادیده گرفتن احادیث شأن نزول است. یکی از این اشکالات چنین است: رکوع به معنای اصطلاحی نیست، بلکه به معنای تواضع است. نویسنده بر اساس روایات شأن نزول، چنین فرضی را ردّ میکند. البته او از ابعاد دیگر هم به پاسخ بدین اشکال پرداخته است. اشکالات دسته دومِ اهل سنت به تفسیر شیعه از آیه مرتبط است. به طور مثال، حصر را مورد تردید قرار میدهند. نجارزادگان این اشکالات را هم مطرح و پاسخ میدهد.[۳۷۶] وی در بیان اندیشههای اهل سنت و نقد آن، پا از دایره انصاف بیرون ننهاده است. نجارزادگان اشراف جامعی بر آرای مفسران شیعه و اهل سنت، در آثار خود به نمایش میگذارد.
نجارزادگان، مصادیقی که از تفاسیر اهل سنت، برای اولیالامر برمیشمرد، از مصادیقی که هر یک از مفسران اهل سنت نام بردهاند، بیشتر است. طبری یا فخر رازی که به نقل همه اقوال شهرهاند، هم نتوانستهاند برای اولیالامر از آرای پیشینیان شش مصداق بیاورند. طبری چهار مصداق و فخر رازی سه مصداق را برشمرده است، در حالی که نجارزادگان شش مصداق را در روایات اهل سنت دنبال کرده است.[۳۷۷] او معمولاً اهتمام ویژهای به ارزیابی احادیث اهل سنت نشان میدهد. در آیه اولیالامر مینویسد که احادیث اهل سنت جز دسته اول آنها [این دسته از احادیث مصداق اولیالامر را علی(ع) و اهلبیتش معرفی میکند]، از شخص پیامبر(ص) نیست و از صحابه و تابعان است. وی علت اختلاف اهل سنت در معرفی مصادیق اولیالامر را همین احادیث میداند.[۳۷۸]
مبنای نخست نجارزادگان در ردّ یا پذیرش آرای تفسیری، تحلیل متن آیات است. وی هم در آیه ولایت بر این مبنا عمل نموده است و هم در آیه اولیالامر. ایشان مصادیقی که در روایات اهل سنت برای اولیالامر شمرده شده را مغایر با اطلاق آیه در فرمانبرداری از ایشان میداند و آن روایات را با ظاهر آیه ناسازگار میداند. بهخصوص که اهل سنت روایاتی را ذیل آیه اولیالامر نقل کردهاند که برای اطاعت از اولیالامر شرط است که ایشان طاعت خدا کنند و معصیت وی نکنند. وی امر اطاعت را امری مطلق دانسته است که هیچ قیدی را برنمیتابد و اینگونه اطاعت، منوظ به عصمت است. بر همین مبنا وی بدین نکته اذعان میکند که اهل سنت، هیچکدام بدین اطلاق توجه نداشتهاند، مگر فخر رازی و نیشابوری و رشیدرضا؛ بنابراین چون تفسیر این افراد از آیه اولیالامر، با دیگران فرق دارد، آن را جداگانه بررسی میکند. وی پس از بیان اعتقاد این مفسران به لزوم عصمت برای اولیالامر، ابراز میدارد که ایشان در تعیین مصداق معصوم خطا کردهاند. او به بررسی و نقد مصداقی که ایشان برای اولیالامرِ معصوم فرض کردهاند، یعنی اجماع اهل حلّ و عقد میپردازد.[۳۷۹] روشی که او در نقد در پیش گرفته، همان راه علامه طباطبایی است که در بخش قبل گذشت.
نویسنده در آیات دیگرِ کتاب نخست، یعنی آیات تبلیغ و اکمال، هم با همین روش و رویکرد آرای شیعه و اهل سنت را تطبیق کرده است.[۳۸۰]
نجارزادگان در کتاب دوم، آیات مهدویت را به بررسی گذارده است. در این کتاب، پیشفرض مؤلف آن است که اختلاف دیدگاههای تفسیری شیعه و اهل سنت در آیات مهدویت کمتر است. در آیات ولایت، اهل سنت با نظر شیعه آشکارا مخالفت کرده بودند، بنابراین انتقادهای تند و جدی همراه این مخالفت گزارش شده بود؛ اما در کتاب دوم، مؤلف به امید آن است که اشتراکات تفسیری راهگشای درک واقعبینانه از شخصیت امام مهدی(ع) باشد. او مسأله کتاب را چنین طرح کرده است:
قرآنپژوهان فریقین در تفسیر آیات مهدویت چه گفتهاند و تا چه اندازه دیدگاههای ایشان بهویژه در موارد مشترک به صواب نزدیکتر است؟ آیا از موارد مشترک تفسیری آنان میتوان تا حدودی به درک واقعبینانه از شخصیت امام مهدی(عج) و ویژگیهای عصر حضور پی برد؟[۳۸۱]
هدف مؤلف، آگاهی یافتن از دیدگاههای فریقین و ارزیابی آنها و گزینش دیدگاه درست است. او بر اساس این پیشفرض که در تفسیر این آیات، زیرساختهای مشترک وجود دارد، بر این عزم است که از آن زیرساختها برای برونرفت از اختلافها بهره ببرد.[۳۸۲]
نجارزادگان در کتاب مهدویت، مقایسه را به کار میگیرد تا از طریق آن به صحت تفسیری که خود احتمال میدهد، دست یابد. او در آیه اظهار دین -«هُوَ الَّذِی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى وَ دِینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُون»[۳۸۳]– در پی اثبات درستی این دیدگاه است که آیه مربوط به آخرالزمان است. ولی در این باب به طور صریح، اشتراک نه میان مفسران شیعه هست، نه میان مفسران اهل سنت تا چه رسد به اینکه میان تفاسیر شیعه و سنی اشتراک نظر مشخصی وجود داشته باشد.
او دیدگاههای تفسیری شیعه و اهل سنت و روایات تفسیری مرتبط بدان اقوال را مانند کتاب اول، به تفصیل ذکر میکند؛ وی آرای شیعه را چند دسته کرده است: دسته اول: اراده حق تعالی برای غلبه دین حق، مربوط به عصر ظهور است؛ دسته دوم: اراده حق تعالی در امتداد زمان است، بدون آنکه وقت مشخصی معلوم باشد؛[۳۸۴] اهل سنت هم برخی درباره زمان تحقق این اراده چیزی نگفتهاند؛ عدهای آن را در عصر رسالت محقق دانسته و بر این باورند که آیه بر تداوم دین حق اذعان دارد؛ عده دیگری غلبه دین حق را منحصر در زمان نزول عیسی میدانند.[۳۸۵]
نجارزادگان پس از نقل این اقوال نتیجه میگیرد که قدر متیقن همه آنها، این است که این آیه بر غلبه دین حق در زمان ظهور دلالت دارد، چون مفسران فریقین یا همین معنا را در تفسیر آیه به طور مشخص ذکر کردهاند یا با این معنا مخالفت نکردهاند و آن را مورد تردید قرار ندادهاند.[۳۸۶]
همانطور که گفته شد، رویکرد مؤلف در کتاب حاضر با کتاب اول (بررسی تطبیقی تفسیر آیات ولایت) تفاوت دارد. وی در این کتاب درصدد یافتن اشتراکات است. علت برگزیدن این رویکرد این است که او چنین نتیجهگیریای را بر اساس آرای تفسیری فریقین ممکن دیده است. اظهارنظر خود او در این خصوص، جالب توجه است:
اما اگر بناست با نگاهی انتقادی دیدگاههای مفسران فریقین را پیرامون تفسیر این آیه بررسی کنیم، به این نتیجه خواهیم رسید که آنان در مفاد این آیه، دقت کافی مبذول نداشتهاند، وگرنه جملگی آنها به نحو تعیین مفاد آیه را تنها به عصر ظهور اختصاص میدادند.[۳۸۷]
نجارزادگان در این کتاب رویکرد انتقادی تندی نسبت به آرای اهل سنت ندارد. به نظر میرسد یکی از دلایل وی برای پیشگرفتن چنین رویکردی در کتاب دوم، آن است که خود شیعه در تفسیر آیه اظهار دین اتفاقنظر ندارند. افزون بر آن، اختلاف دیدگاههای تفسیری میان مفسران شیعه، مشابه تفاوتهایی است که در میان اهل سنت وجود دارد. بنابراین اگر نجارزادگان میخواست دیدگاههای اهل سنت را نقد کند، انتقاد وی شیعه را هم در برمیگرفت.
او در تفسیر آیه وعد -«وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یَعْبُدُونَنی لا یُشْرِکُونَ بی شَیْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»[۳۸۸]– هم همین رویکرد را دنبال کرده است و بر این باور است که در تفسیر این آیه، اشتراکات فراوانی میان فریقین وجود دارد. زیرا چنین نیست که مفسران شیعه آیه را تنها منحصر به عصر ظهور بدانند، بلکه مصادیق دیگری هم برای آیه برشمردهاند. اهل سنت هم با اینکه یکی از مصادیق آیه را عصر پیامبر(ص) و ادامه آن در دوره خلافت خلفا میدانند، اما این دیدگاه را که تحقق وعده داده شده در این آیه مربوط به آخرالزمان است را هم ردّ نکردهاند، حتی برخی از ایشان، آخرالزمان را یکی از مصادیق دانستهاند.[۳۸۹]
نجارزادگان هدف تفسیر تطبیقی را در این کتاب، درک اشتراکات تفسیری فریقین برای شفافتر شدن آموزه مهدویت و راسختر شدن باور همه مسلمانان و مؤمنان دانسته است؛ زیرا همه مسلمانان به ظهور منجی اعتقاد دارند.[۳۹۰] از همینرو، در تطبیقی که میان دیدگاههای فریقین انجام میدهد، تلاش کرده است نشان دهد که در دیدگاههای تفسیری فریقین، منعی وجود ندارد که یکی از مصادیق آیه وعد، آخرالزمان باشد. او آرای شیعه و اهل سنت را به نیکویی دستهبندی و تقسیم کرده است که نشان میدهد غالب اهل سنت آیه را ناظر بر عصر خلفا میدانند و درباره مصادیق دیگر سخنی نگفتهاند. از نظر مؤلف، همین نکته نشان میدهد که ایشان قصد انکار تطابق این آیه با عصر ظهور را نداشتهاند.[۳۹۱] اما نجارزادگان بدین نتیجه قناعت نمیکند و با ادله بسیار سعی دارد که اثبات کند این آیه تنها بر عصر ظهور تطابق دارد. ادله او دو بخش دارد: اطلاق تعابیر آیه؛ روایات. او افزون بر بررسی این دلایل، هم نظریه تطابق مفاد آیه بر عصر خلفا را منتقدانه بررسی میکند و هم به مناقشههایی که در دیدگاه انحصار آیه در عصر ظهور شده است، پاسخ میدهد.[۳۹۲]
وی در کتاب سوم به معناشناسی امام و مقام امامت پرداخته است. آیهای که مورد بحث قرار گرفته است، آیه امامت -«وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهِیمَ رَبُّهُ بِکَلِماتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتِی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمِینَ»[۳۹۳]– است.
نجارزادگان در چهار فصل، به بررسی و ارزیابی دیدگاههای فریقین از این آیه میپردازد: آزمودن با کلمات؛ رتبه امام؛ معناشناسی امام؛ عصمت و علم امام. همانند کتب قبلی در این اثر هم مؤلف باور دارد که دیدگاه قاطبه شیعه صحیح است و بررسیهای تطبیقی او در جهت اثبات این باور است. او نظر مفسران فریقین درباره محتوای کلماتی که حضرت ابراهیم(ع) با آنها مورد آزمایش قرار گرفت را بررسی میکند و درصدد است تا در پایان این بررسی ثابت کند که مقام امامت، مقامی برتر از نبوت است. نتیجهای که او گرفته، چنین است:
برای دانلود متن کامل این فایل به سایت torsa.ir مراجعه نمایید. |