مجموعه کاملی از فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 303

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

از پا درآمدن-افتادن-سخت خسته و درمانده شدن

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

خِطَب-جزیی از جهاز شتر

چغاله بادام-بادام نارس

زیر لبی-زیر زبانی

آفتاب‌نشین کردن کسی(کسی را از هستی ساقط کردن، خانه‌خراب کردن)

راپرت کردن-گزارش دادن-خبر دادن

خرفهم-فهماندن به ابله-شیر فهم

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

پیشمرگ-فدایی-کسی که برای مرگ پیشقدم می شود
از خرس مویی کندن(از مردم خسیس چیزی درآوردن، هرچند ناچیز باشد)
چرکوندی-لکه دار کثیف

خورش دل ضعفه داشتن-هیچ گونه خوردنی نداشتن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

چِخه-نگا. چِخ

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک

پَتی-لخت-برهنه

آب به چشم آمدن-طمع کردن

خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند

چوب در چیزی کردن-تحریک کردن

دیزی دِهناری-آدم بی ظرفیت و کم طاقت

پنج تن-محمد-علی-فاطمه-حسن و حسین

زیر دل زدن-تهوع آوردن

راه کج کردن-مسیر خود را تغییر دادن-منصرف شدن

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

خلا-مستراح

چاره ساز-خداوند

بوق سگ-بسیار دیر وقت

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند
جو گندم-جویی که به گندم شباهت دارد-یک در میان بودن دو چیز

چینه-دیوار گلی

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی

به باد فحش یا کتک گرفتن-یک ریز فحش دادن یا کتک زدن

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

از حساب پرت بودن(در اشتباه بودن)

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

دانش سرا-آموزشگاه تربیت معلم

جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد

پس دادن درس-پاسخ دادن به پرسش های درسی

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

به نعل و به میخ زدن-دو جانبه رفتار کردن-نه سیخ بسوزد نه کباب

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

باری به هر جهت کردن-در انجام کاری تعلل و تردید کردن

بند نشدن سنگ روی سنگ-نا آرام بودن اوضاع-وجود نداشتن نظم و امنیت

پر و بال-امکان-فرصت

 

جلز و ولز-سوز و گداز

جایی-مستراح-توالت

آفتاب را به‌گز پیمودن-کوشش بی‌هوده کردن

خانه خراب-بدبخت شده-بی چیز شده-زیان دیده

دُنگ-سهم-حصه

زدن به سر کسی-ناگهان فکری به سر کسی آمدن-عقل خود را از دست دادن

زیر سری-بالش-متکا

چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

 

دو شاخ-دارای دو شقه

پَرت-بی معنی-مزخرف-دور افتاده-خلوت

پرت گفتن-حرف بی معنی زدن

دل و حوصله-آمادگی-حاضر بودن برای انجام کاری-شور و اشتیاق

خیز گرفتن-آماده ی حمله شدن-در نظر گرفتن مسافتی برای اطمینان از رسیدن به مقصد

پت پتی-موتور سیکلت

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار

زمینه سازی کردن-مقدمه چیدن برای انجام کاری

دک کردن-از سر وا کردن

پیش خودمان بماند-به کسی مگو-نشنیده بگیر

اتصالی کردن-در یک مدار یا سیم‌های برق جریان ناخواسته روی دادن

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

درمالی-مالیدن آتش روی حقه ی وافور برای کشیدن بقایای تریاک

انگشت به دهان(حیرت‌زده، سرگشته)
درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

 

خلاصه نویسی-کوتاه کردن مطلب

راست و ریس-موانع و معایب
رک گویی-صاف و پوست کنده حرف زدن

دزد زده-سرقت شده

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

تن در دادن-به کاری حاضر شدن-انجام کاری را پذیرفتن

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد

 

انگشت به دندان گزیدن-متحیر شدن-حسرت خوردن

حدس زدن-پنداشتن-گمان کردن
رای اعتماد-رایی که نمایندگان مجلس در تایید به دولتی بدهند

چاتمه زدن-چند تفنگ را به شکل چاتمه در جایی گذاشتن

چپ دادن-رد کردن

بریدن از کسی یا چیزی-دست کشیدن از چیزی-ترک کردن-قطع رابطه و دوستی

چله دادن-برای مراسم چهلم مرگ کسی غذا دادن

اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

بچه گولزنک-غیر واقعی-بی ارزش

خدا گرفته-بدبخت شده-به عذاب خدا گرفتار شده
آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

دایی اوغلی-پسر دایی

زیر لفظی-هدیه ای که پس از بله گفتن به عروس می دهند

تکیه-محلی برای روضه خوانی-پشت به چیزی دادن

پیچ گوشتی-وسیله ای که با آن پیچ را باز و بسته می کنند

خوش محضر-شیرین سخن-خوش مجلس

خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است

دام پزشک-پزشک حیوانات

دستمالی-دست مالیدن

اختر شمردن-شب‌بیداری

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

آن چنانی(چنانکه خود می‌دانی، بسیار گران‌بها، بسیار عجیب)

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

برداشتن-قبول کردن-اختیار کردن

جرز-شکاف میان دو بخش دیوار-ستون-بلند بی مصرف

تراشیده شدن-لاغر شدن

تفنگ کشیدن روی کسی-با تفنگ به سوی کسی نشانه گرفتن

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

حساب کشیدن-حساب خواستن

دست روی دست گذاشتن-وقت گذراندن-به کاری دست نزدن

چین چین-پر از چین

زیاده روی-افراط-اسراف

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

زن آمدن-دشنامی در مقام تحقیر و ریشخند

خنده ی قبا سوختگی-خنده ای که برای پنهان کردن خشم و کینه می کنند

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

خود را گرفتن-فخر فروختن-کبر و نخوت نشان دادن

ختم شدن-پایان گرفتن

اسباب‌بازی(وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان))

دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده

بگیر و ببند-توقیف و حبس-حکومت نظامی

از زمین سبز شدن(ناگهان و بی‌خبر پدیدار شدن، به‌طور غیرمنتظره حاضر شدن)

دو لا پهنا-پارچه ای که عرض آن دو برابر عرض پارچه های معمولی است

دل پایین ریختن-ترسیدن-وحشت کردن

پا بر جا کردن-اثبات-مستحکم کردن

به آتش کسی سوختن-به مکافات خطای دیگری مجازات دیدن

بی کلاه ماندن سر-بی نصیب ماندن-چیزی بدست نیاوردن

داغ-مصیبت-اندوه-سخت گرم-سوران

پزا-زود پخت شونده

آبکی-بی‌ارزش-از روی بی‌علاقگی

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
رفتن به کسی-شبیه بودن به کسی

چپ و راست کردن-زیر و رو کردن-مشت باران کردن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

باد خوردن-هوا خوردن

خدا به رد-در پناه خدا

پر رودگی-پر گویی-پر حرفی

خوش سر و زبان-خوش سخن-شیرین گفتار-حراف

بیگاری-کار اجباری و بی مزد

آواز دادن-خواستن

خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد

بازپرس-کسی که از متهم پرس و جو می کند
آسیاب‌گردان(کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید)

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

 

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

تبانی کردن-پنهانی پیمان بستن-ساخت و پاخت

بغداد آباد-شکم سیر

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن
آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر
خلاص-تمام شد-مُرد
خس و خاش-آشغال-خس و خاشاک
اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

در به در شدن-آواره شدن-بی خانمان شدن-جا و منزل مناسبی نداشتن

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

آب شدن قند توی دل(لذت بسیار بردن)

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

زبان آدم سر کسی نشدن-به حرف منطقی تن ندادن و آن را نپذیرفتن

خدا وکیلی-صادقانه-راست و درست

بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

دسته پل-الک دولک

احدالناس-کسی-فردی

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

از دماغ فیل افتادن(بسیار متکبر و خودبین بودن)
ازقحطی‌درآمده-گرسنه‌چشم-آدم ندید‌بدید
درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن

حساب کسی پاک بودن-کار کسی خراب و زار بودن

چگور پگوری-خوشگل-جذاب

خدا کند-ای کاش

چار طاق-به طور کامل

دست خوش !-آفرین

چَرچَر-اسباب عیش و عشرت

خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی

دندان تیز کردن-طمع کردن
خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

پیش کنار-بیضه-خایه

چوبه ی اعدام-تیری که محکوم به اعدام را به آن می بندند
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

دستمال ابریشمی برداشتن-چاپلوسی کردن-تملق کردن

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

پا به سال گذاشتن-بزرگ شدن

چپ رو-تند رو

آبکی(بی‌ارزش، از روی بی‌علاقگی)

جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده

جاپیچ-جاکش-دلال محبت

آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

دزدیدن قد-خود را برای دیده نشدن خم کردن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

باربند-جای نهادن و بستن بار

چاله میدانی-صفت آدم های بی ادب و بی فرهنگ

ارواح شکمت(ارواح بابات)

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

حاضری-غذایی که پختن نمی خواهد و به سرعت آماده می شود

افتادن بچه-سقط شدن جنین

آس و پاس-در نهایت تهیدستی-بینوا-مفلس

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن

جانانه-محکم-کامل-بزرگ-شدید

پول پارو کردن-با رنج اندک پول بسیار به دست آوردن

 
به روز سگ افتادن-بدبخت و بیچاره شدن-به فلاکت افتادن
تیغ زن-کلاه بردار-گوش بر

زهره ترک شدن-زهره آب شدن

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

زیر سر کسی بلند بودن-فریفته شدن به وعده های به تر-کسی که روزگار ناداری خود را فراموش کرده است

رژیم گرفتن-رژیم داشتن

تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن(هنگامه بر پا کردن، مردم را متوجه‌ی جایی کردن)

از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بی‌حوصله شدن)

آتشی(تندخو، زودخشم)

زود رنج-نازک دل-حساس

آب آتش زده-اشک

ایراد بنی‌اسرائیلی-بهانه‎های بی‌خود و بی‌جهت

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

بست زدن-کشیدن یک بست تریاک

جز جگر-سوختگی دل بر اثر اندوه و مصیبت

ابرو تنگ کردن-ناز و غمزه نمودن-افاده و بی‌اعتنایی کردن

چوروک خوردن-چین برداشتن

بند و بست-ساخت و پاخت-توطئه

در کردن-شلیک کردن-خالی کردن

برو برو-اوج خوش بیاری و کامکاری

رو پنهان کردن-خود را مخفی کردن

در قوطی هیچ عطاری یافت نشدن-به کلی نایاب بودن

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو
تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی
زوراب زدن-برای استفراغ زور زدن ولی چیزی بالا نیاوردن
چپه-کجی به یک سمت

تنگاتنگ-بسیار نزدیک به هم-بدون فاصله

حلیله و ملیله-چیز موهوم-داروی بی خاصیت-روغن میخ طویله

دست پاچه شدن-مضطرب شدن-دست و پای خود را گم کردن

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

دوش فنگ-نهادن قنداق تفنگ در کف دست و لوله ی آن بر دوش

تنگ کسی گرفتن-احتیاج فوری به قضای حاجت داشتن

جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه

انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)

تار و مار-متفرق-پراکنده

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن
خیط کاشتن-خطا کردن
به گوزی بند بودن-سست و ناپایدار بودن
چای کار-کشت کننده ی چای

ریزه میزه-ریزه پیزه

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

آستین افشاندن-رقصیدن-انکارنمودن-انعام دادن

پیش و پس کار را نگاه کردن-جوانب کار را سنجیدن

دایه ی مهربان تر از مادر-پرستاری که بیش از مادر مواظب کودک است-کسی که تظاهر به دل سوزی می کند

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

آت و آشغال(وسایل کهنه و بی‌مصرف)

بیرون روش-اسهال-شکم روش

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

پدر زن سلام-نخستین دیدار داماد در خانه پدر زن

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

ژست آمدن-برای افاده حالت به اندام و چهره دادن

جریحه دار کردن-زخمی کردن-رنجاندن-دل شکستن

تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن

اسم شب(کلمه‌ی رمز برای عبور به هنگام شب)

پُر توپ-خشمگین

خر بی یال و دم-احمق-نادان

چو انداختن-شایعه پراکندن

 

خدابیامرزی-درخواست بخشش

بُل-چیز مفت-موقع مناسب-بهانه

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

اهل آن کار (کار بد)

پزا-زود پخت شونده

 

تازه کار-کم تجربه-مبتدی-ناشی

زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

چراغان شدن-جشن گرفتن

پا خوردن فرش-نرم و لطبف شدن فرش بر اثر رفت و آمد بر آن

زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود

دو لُپه خوردن-با خرص و ولع خوردن-لقمه های بزرگ برداشتن

چفت کردن-با زنجیر بستن

زده دار-دارای لکه یا خراش و آسیب

بُرد-قدرت پرتاب-پیروزی بر حریف

ریقش را در آوردن-بیرون آوردن مواد درون امعا و احشا

 
پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن
از جلوی کسی در آمدن-در برابر کسی مقاومت کردن

پیر کسی در آمدن-سخت اذیت شدن- پدر کسی در آمدن

دو به هم انداز-فتنه انگیز-سخن چین

 
زور زدن-فعالیت زیاد کردن-به کار بردن زور و نیرو

بز رقصاندن-هر دم بهانه ی تازه ای آوردن

بازار کوفه- بازار شام

ریشو-دارای ریش بلند

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

انگولک کردن-سر به سر گذاشتن-با انگشت به چیزی ور رفتن-انگشت رساندن

حق و حساب-باج سبیل-رشوه

چارچار زدن-بی حیایی کردن

پاشیر-گودال پای شیر آب

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

تیار کردن-آماده کردن

دو لَتی-در دو لنگه ای

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

از چشم افتادن-مورد بی مهری قرار گرفتن-بی‌اعتبار شدن

دبه-ظرف-کوزه

چای دیشلمه-چای تلخ که با قند یا خرما و مانند این ها بنوشند

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

خط و نشان کشیدن-تهدید کردن

از نافِ جایی آمدن-کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن

ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار

ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن

توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن

تخته پوست-زیرانداز پوستی

آلونک‌نشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند

برادر زاده-فرزند برادر
آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

بزن و برقص-پایکوبی-ساز و آواز-رقص و آواز

این و آن را دیدن(برای انجام کاری از همه کمک گرفتن)

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

تعارف دادن-هدیه فرستادن-پیشکش کردن

دُوال بازی کردن-حقه بازی کزدن-فریب به کار بردن

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
تو پوزی زدن-تو دهنی زدن-با سخن تندکسی را نا امید کردن

اُتُل-شکم-اتوموبیل

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

از زیر بته عمل آمدن-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

دراندشت-وسیع-بی سر و ته

آفت-زن عشوه‌گر و فتنه‌انگیز
 

دمدمی-دو دل-مردد-کسی که هر ساعت خوی و حالت دیگری دارد

تیر رس-میدان دید-منطقه ی نزدیک

 

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن

زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی

دلخوری-گله-شکایت-اوقات تلخی

ته نشین شدن-رسوب کردن

دفتر-جایی که دبیران-منشیان و کارمندان کار می کنند

چار چار کردن-داد و فریاد راه انداختن

این خاکدان-دنیا

زیر شلواری-زیر جامه

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

داد و هوار-داد و فریاد

 

حرف دو نبش-نگا. حرف پهلودار

بغداد خراب-شکم گرسنه

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی

خش و خش-نگا. خش خش

پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد

این نوشته را هم از دست ندهید :   مانتو اداری

رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن

دست نخورده-استفاده نشده-چنان که نهاده باشند

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند

بی پا-از تاب و توان افتاده-فرسوده

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

 
اخلاق سگی(تندخویی بیش از اندازه، ناسازگاری با همه)

آدم-نوکر

ته کیسه دار-کسی که دارای مالی است و در برابر حوادث مادی دوام می آورد

بد قماش-بد جنس-خبیث
بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن

بند آوردن-متوقف کردن

زیر سازی-ساختن قسمت زیرین جاده

به کله ی کسی افتادن-به سر کسی زدن-به وسوسه افتادن

زیر پای کسی نشستن-کسی را از راه به در بردن-فریب دادن

بغداد کسی را آباد کردن-شکم گرسنه ی کسی را سیر کردن
جوش جوانی-جوشی که بر صورت یا کمر جوان ها می زند-جوش غرور

خرج و برج-خرج و متعلقات آن

حتم داشتن یق-ین داشتن

ارزانی(بخشیدن، دادن)

زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن

دور علم کسی جمع شدن-دور کسی گردآمدن و از او پشتیبانی کردن

ریش دادن و ریش گرفتن-ضمانت کردن-متعهد شدن

دمپایی-کفش راحتی خانه

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

 

حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

بازار مکاره-بازار موقت

پاسور زدن-پاسور بازی کردن

اُرد کسی را خواندن-به حرف کسی گوش کردن-اهمیت دادن

زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن

 

جی جی-خار پشت-جوجه تیغی

زوزه-صدای ناله ی حیوان یا صدای باد

دوبل-دو برابر

بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن

آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)

جمال کسی را عشق است-کسی را دوست داشتن-دیدار کسی را به فال نیک گرفتن

ذلیل‌شده

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

اَجق وَجق-چیزی با رنگ‌های تند و زننده-دارای ترکیب ناهماهنگ

از شیر گرفتن-به دوره‌ی نوزادی پایان دادن

بی مخ-بی عقل-شجاع

خایه-بیضه-جرات

 

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

جرات دادن-دل دادن-دلیر کردن

بد اخم-عبوس و ترشرو

آغا‌پنبه(زن بسیار سفیدرو، عروسک پنبه‌ای)

آهوی خاور-آفتاب

رنگ-حیله-نقشه-تدبیر

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

حساب کار را داشتن-متوجه موضوع بودن-جوانب کار را در نظر داشتن

خانه نشین شدن-از کار بی کار شدن-معزول شدن
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن

خوش اندام-خوش هیکل-خوش اندازه و برازنده

دهن کسی گرم بودن-خوش سخن و مجلس آرا بودن

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

ریز ریز-خرد شده-کاملن خرد

آسمان به ابرو پوشیدن-پنهان ساختن امر آشکار

 

ته مانده-آن چه که از خوردن باقی مانده است

رد خور-رد شدنی-سزاوار ترک کردن

دست علی به همراه-علی یارت باد

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن
حال و احوال-وضعیت-کیفیت

دل تو ریختن-مضطرب و وحشت زده شدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار

تخم مرغ کسی زرده نداشتن-حقه باز بودن

 

زبان را گاز گرفتن-از گفتن سخنی پشیمان شدن

بی حوصله-ناشکیبا-شتابزده

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

زُل زدن-خیره نگاه کردن

دوا دادن-دوا خوراندن-مسموم کردن-مشروب خوراندن

 

دفتر یادداشت-دفتر ثبت رئوس مطالب که جنبه ی یادآوری دارد

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق

افتادن تشت کسی از بام(رسوا شدن، باز شدن مشت کسی)

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

اهل و نا اهل(کس و ناکس، نجیب و نانجیب)
کار شگفت‌انگیز کردن

خراشه-تراشه-خرده ی چوب

خُلق تنگ-عصبانی-خشمگین

خود را بستن-پول دار شدن

جرواجر کردن-پاره پاره کردن

خروس بی محل-وقت نشناس-کسی که بی جا سخن می گوید یا بی موقع کاری می کند

بُراق-خشمگین-عصبانی

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

چار چنگولی-سفت و محکم-با دست ها و پا ها

خواب گرد-کسی که در خواب راه می رود

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

خرج تراشی-هزینه درست کردن

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

تنگ گذاشتن-زیر فشار قرار دادن

دوره افتادن-گرداگرد شهر گشتن-به دیدار هر کسی رفتن

چلاندن-فشار دادن برای آب گرفتن

چایمان-سرما خوردگی

آسمان به زمین آمدن(رویدادی مهم و عجیب پیش آمدن)

خِس خِس-صدای تنفس کسی که نفس تنگی دارد

خرده کاری-کار جزیی

خر گردن-گردن کلفت-بی عار
تق سرما شکستن- تک سرما شکستن

اوا خواهر-مرد زن‌نما-مردی که علائق زنانه دارد

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

حوصله ی کسی سر رفتن-خسته و کسل شدن-بی تاب شدن

دانه دانه-یک یک

خودفروشی-فاحشگی-خیانت

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

اَخ (به زبان کودکان)(بد، بدطعم)

دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها

راپرتچی-گزارش دهنده

پِق-صدای خنده ی ناگهانی

داغ کسی به دل کسی ماندن-عزادار شدن کسی به دلیل مرگ عزیزی

آب و گِل-بر و رو-سرشت آدمی

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

خدا روز بد نده-چشم بد دور-روز بد نبینید

آلاپلنگی-مثل پوست پلنگ-گل باقالی

بار شدن بر کسی-به کسی تحمیل شدن- سربار کسی شدن

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

پِشک-نرمی و پرده های بینی

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

عینک ذره بینی بسیار قوی

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

دبه-ظرف-کوزه

تحت اللفظی-کلمه به کلمه

دست چپی-از جناح چپ-مخالف حکومت

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت

روغن داغ-روغن گداخته

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

انکر منکر(بسیار زشت و بدترکیب)

تا کش به کشمش می خوره-هنوز چیزی نشده-سر کوچک ترین بهانه

درآوردن شکلک-ادا در آوردن

بز دل-ترسو

زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

حمام زنانه-جای پر سر و صدا و شلوغ

چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن

درش را گذاشتن-سکوت کردن-خاموش شدن

 

دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن

دم به خمره زدن-باده گساری کردن-شراب خوردن

دان دان بیرون زدن-ظاهر شدن دانه ها بر پوست

چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن

بر و بچه ها-زن و بچه-جماعت دوستان

از سر کسی زیاد بودن-بیش از حد توانایی و ظرفیت کسی بودن

چاک کردن-نگا. چاک دادن

از خر افتادن(نابود شدن، مردن)

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

ابنه‌ای(کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد)

دَدَر-بیرون-کوچه

 
چراغانی-روشن کردن چراغ در جشن

دودی-اهل دود-سیگاری-تریاکی-معتاد به دخانیات

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

جمع کردن-گرد آوردن

 

زحمت کشیدن-کار کردن

زهرمار خان-ترش رو-اخمو

رودربایستی داشتن-ملاحظه کردن-پروا داشتن

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

دیر دم-آن چه که دیر دم می کشد

پشت کسی باد خوردن-دلسرد شدن از کاری پس از مدتی استراحت یا بیکاری-از دل و دماغ افتادن

خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن

در رفتن تلنگ-باد صدادار در کردن-کنایه از ضعیف و ناتوان شدن

بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن

دل کسی را خون کردن-کسی را سخت رنجاندن

دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

 

حسن دله-آدم ولگرد و بیکاره

بابت-مورد-زمینه-موضوع

خرپا کوب-کسی که کارش ساختن خرپا است

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

ابرو زدن-رضا دادن-اشاره کردن

چرک گرفتن-کثیف شدن-پاک کردن چرک

به اسم خود جا زدن-از آن خود وانمودن

چشمک-ایما و اشاره به چشم

از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)

اخت بودن-سازگار و هماهنگ بودن-مانوس بودن

اقل‌کم(دست‌کم، لااقل)

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

این خط و این نشان-عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری-نگویی که نگفتم.

رشته ها را پنبه کردن-کارهای انجام شده را به باد دادن

چُل-آلت مرد

خُردینه-بچه ی خردسال

زدن به هر دری-برای رسیدن به مقصود به هر جا و هر کسی متوسل شدن

تر و چسب-بی درنگ-بی معطلی-فرز و چابک

پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن

د ِ ؟-واقعن ؟-راستی ؟

اخ و پیف کردن(اظهار ناراحتی کردن از بوی بد، منظره‌ی بد یا غذای بد)

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

پشت پا پزان-آیین و رسم پختن آش پشت پا. آش پشت پا

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

برادر زاده-فرزند برادر

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد

اَکه ننه-آدم آب‌زیرکاه

بر پا-سرپا-استوار-بلند شوید !

روی خود کشیدن-رو کشیدن

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن

بد قدم-نامبارک-بد شگون

به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن

آب مروارید(تار شدن عدسی چشم)

خدمت کردن-دوره ی سربازی را طی کردن

پوست پلنگ پوشیدن-سخت به دشمنی برخاستن

از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)
زننده-زشت-نامطبوع-نفرت انگیز

تلکه بند شدن- تلکه کردن

پُر-لبریز-کامل-سیر-زیاد

جوشی کردن خود-خود را عصبانی کردن

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

 

خون کسی را حلال کردن-کسی را کشتن

 
آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

بخرج دادن-نشان دادن-مصرف کردن-جلوه دادن

اشرفِ خر(حریصی که زیان کند، نه خود خورد و نه به دیگران خوراند)

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

پر رویی-بی شرمی-وقاحت-دریدگی

از دست کسی در رفتن-کاری را بی‌اختیار و ناخواسته انجام دادن

پیاده رو-دو سوی خیابان یا کوچه که محل گذر پیادگان است

روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه

از قدیم ندیم‌ها-از گذشته‌های دور

 

تر و فرز-چست و چابک

دندان گِرد-طمع کار-آزمند-گران فروش

بادپا-تند رو-تیز تک

دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن

خرج برداشتن-پول لازم داشتن

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

روی سگ کسی بالا آمدن-تندخویی کردن-ناسازگاری کردن

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

چرخ دستی-چرخ خیاطی که با دست به حرکت می افتد

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

حرف پهلودار-سخن کنایه آمیز
خدا نگهدار-خدا حافظ
التفاتی(داده شده، مرحمتی، اعطا شده)

چشم چپ به کسی انداختن-دشمنی کردن با کسی

بازار مکاره-بازار موقت

چشه ؟-او را چه شده ؟

اجابت کردن معده-قضای حاجت

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

پایین نرفتن چیزی از گلو-از غصه غذایی نخوردن-مال حرام نخوردن

حق الزحمه-دستمزد

خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

آمده(شوخی و لطیفه)

ادا در آوردن(مسخرگی کردن، تظاهر کردن، تقلید کردن)

راه بردن-بلد بودن-دانستن-اداره کردن-سامان دادن

دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

خرده فرمایش-فرمانی که از فرمانده ی نالایق و کوچک تر صادر شود-دستور بی جا

جاصابونی-ظرفی که صابون را در آن می گذارند

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

 

دلبخواهی-دلبخواه

پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
دل کسی تو ریختن-دچار دلهره ی ناگهانی شدن-وحشت کردن

تشت کسی از بام افتادن-رسوا شدن-آشکار شدن راز

خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد

دبه در آوردن-جر زدن-از قول خود سر باز زدن-اظهار پشیمانی کردن پس از عقد قرارداد

تیار-درست و آماده

 

تیز کردن گوش-دقت کردن برای درست شنیدن سخنی مهم

پیش رس-زود رس

ادرار کوچک(شاش)

 

جیک و بیک-دو روی قاپ-دوستی صمیمی

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب
بستری-خوابیده در بستر-بیمار
از بیخ گوش کسی گذشتن(در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن)

بکن نکن-امر و نهی

آب(عزت و رونق، طراوت و تازگی، روح، شراب خالص)

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

رکاب دادن-راهی جایی شدن

رنگی-دارای رنگ-آلوده بودن به رنگ

چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن

به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن

پشت-نسل-فرزندان

به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن

دهن دره-خمیازه

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

خز گیر آوردن-نگا. خر گرفتن کسی

زیر دندان کسی مزه کردن-از چیزی خوش آمدن-خواهان تکرار چیزی بودن

چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
با کاره-کسی که هر کاری از او ساخته است
روغن ریختن و عسل جمع کردن-نهایت پاکیزگی و نظافت
دست و پا-توانایی-عُرضه
بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

تیله ی کسی بودن-گوش به فرمان کسی بودن-زیر اراده ی کسی بودن

 

دام پزشک-پزشک حیوانات

پس گردنی-زدن با کف دست به پشت گردن کسی

ته بر کردن-از ته بریدن

پُر پشت-انبوه-بسیار روییده
باج به شغال دادن-به شخصی پست رشوه دادن

حساب با کسی نداشتن-مدیون کسی نداشتن

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

خفه خون گرفتن-دم بر نیاوردن-ساکت شدن

حال کسی را جا آوردن-نگا. حال آوردن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

ته کیسه-آن چه که پس از دادن خرج ها در ته جیب و کیسه به جا می ماند

خانه خراب کن-بدبخت کننده-زیان رساننده

 
چک و چانه-کنایه از دهان

ازخداخواسته-آرزومند-مشتاق

اخ و پیف کردن-اظهار ناراحتی کردن از بوی بد-منظره‌ی بد یا غذای بد
رُک زده-زل زده-خیره شده

ترش کردن-عصبانی شدن

افتادگی(پریشانی، احتیاج)

جزیی فروش-کسی که که کالا را در اندازه های کوچک می فروشد

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

راه اندازی-راه انداختن

رج بستن-به ردیف کردن-دسته کردن

دوز و کلک سوار کردن-توطئه چیدن-مطالبی را خلاف واقع جلوه دادن

دست چین-گزیده-منتخب

خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام

البرز(بلندقامت، دلیر)

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

اصلاح-تراشیدن ریش و آرایش موی سر نزد مردان

خوش لعاب-زود جوش-خوش مشرب

حلق آویز-به دار کشیده

چله نشستن-بیرون نیامدن از خانه-خانه نشین شدن

رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
اول دشت((نزد کسبه) نخستین فروش بامداد)

خبر-گزارش رویداد

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

دمخور-مصاحب-معاشر-همنشین
خط در میان حرف زدن-آرام آرام و شمرده سخن گفتن

چرب کردن-روغن یا کرم مالیدن

دسته-ساعت دوازده

ددری-کسی که همیشه می خواهد بیرون برود-زن بدکاره

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

داغان-از هم پاشیده-پریشان

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن

تته پته-لکنت زبان

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

بازار سیاه-جایی که در آن اجناس غیر قانونی و گران می فروشند

بار و بنه-وسایل سفر

خاله خامباجی-نگا. خاله خاک انداز

داراشکنه-سمی قوی از گروه کلرور جیوه

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

حلال واری-نگا. خلال وار

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن