برگزیده ای از اصطلاحات کوچه بازاری ایرانی قسمت 180

از پا درآمدن(افتادن، سخت خسته و درمانده شدن)

از ریخت افتادن-تناسب خود را از دست دادن-بی‌جلا و جلوه شدن

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

از بر گفتن یا نوشتن(متنی به اتکاء حافظه)

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

چار طاق باز گذاشتن-کاملن باز گذاشتن

جوش زدن-عصبانی شدن-داد و فریاد بیجا زدن
 

خر شدن-عقل خود را باختن-فریب خوردن

پته ی کسی روی آب افتادن-راز کسی فاش شدن-رسوا شدن

حُقه-زرنگ و ناقلا

تخم چیزی ورافتادن-ریشه کن شدن

حبه کردن-دانه دانه کردن

چروکیده-چین دار شده-ناصاف

خانه خراب کردن-بدبخت کردن-بی چیز کردن

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

دل آمدن-به چیزی تن در دادن

جزغاله-سوخته-زغال شده

بی گدار به آب زدن-نسنجیده به کاری اقدام کردن-بی احتیاطی کردن

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

چارک-یک چهارم
چرخیدن در روی یک پاشنه-تغییر نکردن وضعیت-گذشتن وضع به منوال سابق
رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما

پیشنهاد-طرح

تیز بازار-بازار گرم و پر مشتری

پاشنه ی خانه ی کسی را در آوردن-کسی را با خواستن چیزی به ستوه آوردن

چموش-سرکش-یکدنده

رک گو-کسی که صریح و بی پروا حرف می زند

دو قورت و نیمش باقی بودن-با وجود بهره بردن فراوان هنوز ناسپاس بودن

تو بحر چیزی رفتن-در چیزی دقیق شدن-سخت متوجه ی چیزی شدن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

از این رو به آن رو شدن(یکسره دگرگون شدن، به‌کلی تغییر کردن)

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل

چه صیغه ای است ؟-چه معنی داد ؟

تنگ کسی افتادن-در مجاورت کسی قرار گرفتن

بد چشم-شور چشم-آن که چشم زخم برساند-مردی که به زنان نامحرم با شهوت بنگرد

از مرحله پرت بودن-یکسره بی‌اطلاع بودن

خرج شدن-مصرف شدن-به کار رفتن

پسله خور-آن که نزد دیگران کم می خورد و در نهان بسیار

پیچ و مهره ی کاری در دست کسی بودن-کاری تنها از عهده ی او بر آمدن

پیگرد-پی گیری-تعقیب

آشنا روشنا(دوست آشنا)

تاکسی سرویس-نوعی تاکسی که در مسیر ویژه ای رفت و آمد می کند

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

در معامله را گذاشتن-در قال را گذاشتن

بالا دست-صدر مجلس-حریف چیره

خواربار-ارزاق-خوراک

به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی

آخر‌دست (سر)(بالاخره، سرانجام)

پا به ماه-آبستنی که در ماه آخر خود است

درگذشتن-صرف نظر کردن-مردن

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

آدم شش‌درچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)

پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

خبردار-اصطلاح نظامی برای آماده کردن سربازان برای انجام فرمان

برداشت کردن-فهمیدن-گرفتن پول از حساب-درو کردن محصول کشاورزی

رد گم کردن-اثر چیزی یا کاری را از میان بردن-گمراه ساختن-نظر کسی را از چیزی منحرف کردن
دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

از بای بسم الله تا تای تَمَت(از اول تا آخر، از سیر تا پیاز)

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی

دست کسی را از پشت بستن-از کسی در کاری پیشی جستن

خفه شدن-سکوت کردن-کسل شدن از تکرار حرفی

در هچل انداختن-به درد سر انداختن-به مخمصه انداختن

جا گرفتن-مستقر شدن-پنهان شدن

داداش-برادر-لفظی برای ابراز صمیمیت

پس گوش انداختن-مسامحه کردن-به تاخیر انداختن

خرده فروش-فروشنده ی اجناس در اندازه های کم

آستین تر داشتن-بسیار گریه کردن

خجالت زده-شرم زده-شرمگین

برای هفت پشت کسی کافی بودن-از تحمل کسی خارج بودن-بسیار زیاد بودن

درازکش کردن-رو در روی زمین دراز کشیدن
این پهلو آن پهلو شدن(این دنده آن دنده شدن، غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر)

جور در آمدن-نگا. جور آمدن

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

 

پی نخود سیاه فرستادن کسی-کسی را از سر خود باز کردن

دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن

خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن

دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن

زیر دین رفتن-قرض دار شدن-مدیون شدن

رب و رسول را یاد کردن-به حد مرگ رسیدن

انگشت عسلی به‌دیوار کشیدن-هنگامه بر پا کردن-مردم را متوجه‌ی جایی کردن

پا برهنه وسط حرف کسی دویدن-کسی را قطع کردن- آفتابه برداشتن

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

چادر سر کردن-چادر پوشیدن

تیکه-چیز جالب-نصیب و قسمت-زن زیبا و خوشگل

دُم توی تاقچه گذاشتن-خود را گرفتن-لوس و ننر شدن
زبان درآوردن-آغاز سخن گفتن کودک
خاک بر سری-بی آبرویی

بخار-توانایی-شایستگی

رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح

جَفت-چوب بست انگور

بار خود را زمین گذاشتن-زایمان کردن

توپیدن-پرخاش کردن-تشر زدن

آب حیات-عشق و محبت-دهان معشوق

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

 

آب به ‌زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)

زبر و زرنگ-چابک و فرز

حاملگی-آبستنی

خودی-آشنا
اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست

دخیل بستن-بستن پارچه ای به ضریح یا سقاخانه به نیت برآمدن حاجتی

دو برجی-کبوتری که در یک جا بند نمی شود

پیش کردن-راندن به جلو

 
بزن بزن-زد و خورد شدید-کتک کاری

پاتیل شدن-از مستی از پای در آمدن-دیگرگون شدن حال

تیر کردن کسی-کسی را تحریک کردن و به کاری واداشتن

بی معنی- بیخود

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

دنده کشیدن-دنده ی اتوموبیل را پیاپی عوض کردن

از خاک برداشتن-کسی را نواختن و به جایی رساندن

آبگوشتی(بی‌ارزش، پیش پا افتاده)

حق القدم-پای مزد-پای رنج-حق ویزیت پزشک

حلال یابی-طلبیدن نزد دیگران تقاضای گذشتن از تقصیر خود را کردن
کسی را اذیت و آزار کردن

به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد

برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

پول و پله-پول

 
جَخ-تازه-هنوز-فوقش

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

خوردن چیزی به چیزی-جور بودن چیزی با چیزی

دُم کلفت-پول دار-مقتدر

از زبان کسی مو در آمدن(کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است)

اخت شدن با کسی(مانوس شدن با کسی)

دلسرد-ناامید-مایوس

حق نشناس-نا سپاس

دریده-وقیح-بی شرم-پر رو

چسونه-پست و نالایق-دشنامی برای تحقیر

حجله خانه-اتاق شب زفاف

اهل کاری بودن(وارد بودن در کاری)

از کاسه درآمده-بیرون‌زده-ورقلمبیده
خواستگار-کسی که به پسندیدن و گُزیدن دختر یا زنی می فرستند

چیدن و واچیدن-آراستن-در جای خود گذاشتن

به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

خلق تنگی-عصبانیت-خشمگینی

زدن برای کسی-پشت سر کسی بدگویی کردن-مورد بدبینی قرار دادن

بند کردن-محکم کردن

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

وسیله‌ی بازی (به‌ویژه برای کودکان)

خوردن بلا به جان-اصابت بلا با جان

جان پناه-محل امن-آن چه جان را حفظ کند. پناهگاه

آواز دادن-خواستن

خنسی-گرفتاری-تنگدستی

پَتَه-کاغذ مقوایی-مهره ی فلزی به جای پول-ژتون

چو-شایعه

خیر ببینی-دعایی است در حق کسی که کمکی کرده باشد

پای کسی جایی بند نبودن-هیچ اعتباری نداشتن

پف زدن-ورم کردن-بالا آمدن

دریافتی-حقوق

دست انداختن به روی چیزی-چیزی زا غاصبانه تصرف کردن

روی آب نشستن-سوار قایق یا کشتی شدن

از بیخ عرب بودن-یکسره منکر شدن-به‌کلی زیر چیزی زدن

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

 

بند کردن به کسی-به پر و پای کسی پیچیدن-پیله کردن به کسی

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن

جوشانده-دارویی که آن را در آب می جوشانند و عصاره ی آن را به بیمار می دهند

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

تو دل کسی رفتن-به کسی حمله کردن-با اعتراض به کسی پاسخ دادن

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

باب-مرسوم-معمول

آش آلو کردن-خجالت‌زده کردن-کنفت کردن-سکه‌ی یک پول کردن
آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن
از پارو بالا رفتن پول-ثروت بسیار داشتن
دو رانو نشستن-نشستن چون شتر که نشانه ی ادب است

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

جنب و جوش-فعالیت-کوشش و تقلا

زبان بندان کردن-دهان همه را با ایجاد وحشت بستن و سپس چاپیدن

زیر اخیه کشیدن-زیر فشار گذاشتن

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

تخمه بو دادن برای کسی-چاپلوسی کردن برای کسی

دو پشته-دو ردیفه-دو ترکه

آیه آمدن-سوگند یاد کردن-به قرآن سوگند خوردن

ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن

بَده کردن-کسی را بد وانمود کردن-کنفت کردن-از چشم انداختن

پشکل داخل مویز-بی سر و پایی در میان اشخاص دارای عنوان

از زبان کسی مو در آمدن-کنایه از فرط تکرار و بی‌نتیجه بودن سخنی است

جفتک زن-لگد زن

دل ترکیدن-ترکیدن شکم بر اثر پر خواری

برقی-دستگاهی که با برق کار می کند-به سرعت-با شتاب

دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی

 

روده دراز-پر حرف-وراج

دوام آوردن-استقامت کردن

حشک شویی-شستن لباس با مواد شیمیایی با کمی یا بدون آب

اختلاط کردن(بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن)

پس انداز کردن-پول کنار گذاشتن-صرفه جویی کردن
آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن

روده گشاد کردن-سکسکه کردن

 
از بز حرام‌زاده‌تر(سخت‌گریز و حیله‌گر)

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

جوخه ی اعدام-جوخه ای که محکوم به اعدام را تیرباران می کند

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

جببه گرفتن در مقابل کسی-با کسی مخالفت کردن-در برابر کسی مقاومت کردن

بالای چیزی پول دادن-برای چیزی پول خرج کردن

 

پول چای دادن-انعام دادن

از خر شیطان پایین آمدن-از لجاجت دست برداشتن-از تصمیم نادرستی منصرف شدن

بد قلق-بد عادت-بد ادا

این تن را کفن کردی-این تن بمیرد

پِتِه-گرفتن زبان-لکنت

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

ذلیل مرده-ذلیل شده

اوت بودن-بی‌خبر بودن-از مرحله پرت بودن

جا رفتن-مغلوب شدن-خود را کنار کشیدن

خاک به سری کردن-همبستر شدن زن با شوهر

خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش

جگرکی-جگر فروش

پاکاری-شغل پاکار

 

آدم بی‌معنی(آدم بی‌خود)

اُرُسی(کفش)

ریش در دست کسی دادن-اختیار خود را به دیگری سپردن-کار خود را به دیگری واگذار کردن

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

به هم زدن-قطع رابطه کردن

 

خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس

آسمان سوراخ شدن-رویداد بزرگ پیش آمدن

پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

چوری-جوجه ی تازه از تخم درآمده

به پای کسی زحمت کشیدن-برای کسی زحمت کشیدن

جامغولک بازی-حقه بازی-فریب کاری
ذلیل شدن-خوار و زبون شدن-بیچاره شدن

الف کوفی-چیز کج-آلت تناسلی

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

زیر پا کردن-پیمودن-همه جا را گشتن

 

از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در باره‌ی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند

دست به سیاه و سفید نزدن-به هیچ گونه کاری نپرداختن-ابدن کاری نکردن

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

آفتاب گز کردن(ولگردی کردن)

تک و تا-جنب و جوش

خاربست-دیوارمانندی از خار و خاشاک بر گرد چیزی

دله دزد-آفتابه دزد-دزدی که به چیزهای کم ارزش قانع است

زحمت را کم کردن-رفع مزاحمت کردن

رستم در حمام-درشت اندام و پهلوان نما
چپری آمدن-زود آمدن

دوام کردن-دوام آوردن

رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی

جا-رختخواب-بستر

تراشیده-نازک-قلمی-لاغر

درینگ درینگ-صدای شکستن شیشه-صدای برخورد پیاپی چیزی به فلز یا شیشه

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

دسته بازی-حزب و گروه راه انداختن

باز شدن مچ-لو رفتن دروغ

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

آهوی شیرافکن(چشم محبوب)

خوره-جذام-آکله

در تاریکی رقصیدن-در غیبت کسی رجز خواندن و ادعای بی خود کردن

چشم چشم را ندیدن-سخت تاریک بودن

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

جَری شدن-خشمگین شدن-جسور شدن

آدم مقوایی(بی‌اراده، کسی که هیچ‌کاری نمی‌کند)

ریغ زدن-خراب کردن-کثافت کاری کردن

حلاجی کردن-بررسی کردن-به تفصیل توضبح دادن

جیک جیک کردن-غرغر کردن-جویده جویده حرف زدن

خواب آور-مخدر-بی هوش کننده

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن
پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

از زور پسی(از روی ناچاری، اجبارن)

 

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است

رفع و رجوع کردن-حل کردن-فیصله دادن

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

ریش شدن-ریش ریش شدن

از گلیم خود پا را درازتر کردن(از حد (توانایی) خود تجاوز کردن)

اسباب‌چینی(دسیسه‌چینی، توطئه‌چینی)

حواس نداشتن-گیج و منگ بودن-حواس پرت بودن

درز-شکاف-محل اتصال یا دوخت
بی فکر-لاابالی-بی قید

پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

خیط کاشتن-خطا کردن
زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

هرماری-ز خوردنی یا نوشیدنی تلخ-کار سخت و دشوار

آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

ازرق شامی(اخمو، ترشرو)

باد بُروت-خودخواهی-غرور-تکبر

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن

زیر جامه-زیر شلواری

اله و بله(چنین و چنان)

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن(از باران به ناودان پناه بردن)

تاپاله چسباندن-بوسدن محکم و پی در پی

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

آش دهن سوزی نبودن(زیاد جالب نبودن، اهمیت زیادی نداشتن)

اردک رفتن، غاز آمدن(دست از پا درازتر برگشتن)

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

جفت کردن صدا با ساز-هماهنگ کردن صدای ساز توسط کوک

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

انگشت‌پیچ(نوعی گز رقیق)

بد هوا-کسی که به خیال های بلند تر از حد و حق خود افتاده باشد

دست زیر بال کسی کردن-کسی را یاری کردن
جو گندمی-مویی که تک تک سفید شده است-موی سیاه و سفید
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن

خال مَخال-خال خال

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

خدا داده-دیم کاری

زیج نشستن-خانه نشین شدن-انزوا گزیدن-از دوستان بریدن

خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن
حق نشناس-نا سپاس

آسیاب‌گردان-کسی که به‌خوبی از عهده‌ی کارها بر می‌آید

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

در آستین داشتن-حاضر و آماده داشتن

اهل بیت(اهل خانه، خانواده)

آتش از چشم کسی گرفتن-ترسانیدن

چیلی-بدبیاری

دیم-زراعتی که از آب باران آبیاری می شود

بدک-نه چندان بد
چه کشکی چه پشمی !-در هنگام انکار گفته می شود

جگرک-نگا. جغور بغور

اله و بله(چنین و چنان)

دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

تسویه حساب-تلافی-پاک کردن دل خوری

پسله-جای پنهان-در نهان

پر و بال-امکان-فرصت

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

بابا ننه دار-خانواده دار-اصیل-صاحب نام و نشان

چرت کسی پاره شدن-ناگهان از خواب پریدن

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

 

زینه-پله

زمین را به آسمان دوختن-گزافه گویی کردن-دروغ های شاخ دار گفتن

از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن

پایین ریختن دل-به شدت ترسیدن-زهره ترک شدن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

چتوَل-یک چهارم

دیپلمه-کسی که دیپلم دارد

دست آموز-تربیت شده-آموخته

بند دل پاره شدن-بسیار ترسیدن-به وحشت افتادن

بیلاخ-بالا بردن و نشان دادن انگشت شست به هنگام ناباوری به معنی : آنچه که می گویی خیالی بیش نیست-فقط این انگشت به تو می رسد. مترادف شیشکی

ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن

دل کسی آمدن-دل آمدن

بزرگداشت-احترام-تکریم

بغداد خراب-شکم گرسنه

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

دهن تر کردن-اندکی نوشیدن-لو دادن

دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !

اجباری-خدمت سربازی

زبانی-شفاهی

بستن به ریش کسی-زنی را به مردی انداختن-با فریب کسی را به کاری واداشتن

خرده فرمایش داشتن-دستورهای بی جا دادن

پیشت-آوازی برای راندن گربه

دولابچه-کمد کوچک

آفتابه خرج لحیم(بیشتر بودن هزینه‌ی تعمیر چیزی از بهای نو آن)

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن

جفنگیات-سخنان یاوه

پدر کسی را در آوردن-کسی را تنبیه کردن-بسیار آزار دادن

رد کسی را گرفتن-از روی جای پا یا آثار دیگر کسی را دنبال کردن

ریز ریز کردن-کاملن خرد و کوچک کردن

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

حرف نشنو-خیره سر و یکدنده

جر و بحث-مجادله ی شدید گفتاری

دل ای دل کردن-آواز اندوهگین خواندن

زیر جلکی-پنهانی
 

از پاشنه در کردن-پیاده راه درازی را طی کردن

بی برو برگرد-بدون تردید-بی چون و چرا

آمد نیامد(فرخنده بودن و نبودن)

تیغ زدن-باج گرفتن-پول گرفتن و پس ندادن-جیب کسی را خالی کردن

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

حکیم باشی-پژشک تجربی و مدرسه نرفته

خنجر زدن از پشت-به نامردی به کسی آسیب رساندن یا او را از پای درآوردن

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

 

روکار-روی بنا-نمای عمارت-آن چه که در بیرون چیزی کار شده است

دزد زدن-مورد دزدی قرار گرفتن

زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن

دخترینه-دختر-مونث

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

از جیب رفتن-سود یا لذتی را از کف دادن

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

خود را به ناخوشی زدن-تمارض کردن

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

جراندن-جر دادن-پاره کردن

از یک قماش بودن(سر و ته یک کرباس بودن)

پا انداز-آن که وسایل عیش و عشرت دیگران را فراهم آورد-جاکش- فرش جلوی در ورودی

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

فال بد زدن

دو به هم زنی-دو به هم اندازی

رجاله-اراذل و اوباش

خون کسی را به جوش آوردن-کسی را بسیار خشمگین ساختن

خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده

اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود

از خنده روده بر شدن(از شدت خنده بی‌حال شدن)

خر زور-نیرومند-پرزور

چوب پوش کردن-با چوب پوشاندن

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

چپو کردن-چاپیدن-غارت کردن

پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند

بارانداز-جای پیاده کردن بار

دوره انداختن-مهمانی ادواری میان عده ای برقرار کردن-کسی را به این سو و آن سو فرستادن

به تخته زدن-در مقام تعریف و چشم نخوردن کسی بکار می برند

خودکشی کردن-با رنج فراوان کاری را به پایان بردن

ترتیب اثر دادن-به حساب آوردن-اهمیت دادن

دست دست کردن-تردید داشتن-وقت کشتن-وقت را هدر دادن

پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن

از بیخ-یکسره-به‌کلی-کاملن

زیر سر کسی بلتد شدن-با کسی سر و سری داشتن-تحریک شدن

دیر چسب-دیر آشنا

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
آبدوغ خیاری-بی ارزش-بی اعتبار
چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

دوسیه-پرونده

چشم گود شدن-لاغر شدن

پا روی هم انداختن-بی خیال بودن-بی توجه بودن

زار زار-گریه ی شدید

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

جیر و ویر راه انداختن-داد و فریاد راه انداختن

به هم بافتن-سر هم کردن-از خود درآوردن

خط خطی-درهم-خراب-متشنج-با خطوط زیاد روی آن ناخوانا شده

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن(حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن)
دیالله-زود باش دیگه !

پاشیر-گودال پای شیر آب

بی می خمار بودن-نخورده مست بودن-برای انجام کاری آمادگی بسیار داشتن

تخم نابسمل لا-حرام زاده

جاده خاکی-راهی که با وسایل فنی ساخته نشده است

حیوان-نوعی دشنام به کسی که کاری را از روی بی شعوری کند

به خنس و پنس افتادن-به وضع بد مالی دچار شدن

چشم بازار را درآوردن-چیز بسیار بد و نامرغوب خریدن

در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن

جفنگیات-سخنان یاوه

خرده بُرده-مشکل-اختلاف

حرف انداختن-در سخن کسی دویدن

دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود

چار چشمی-با دقت و مراقبت کامل

پاشویه کردن-شستن پای بیمار با آب گرم نمکدار برای پایین آورد تب

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

آستین بر چشم گذاشتن(پنهان گریستن)

باد کردن-به خود بالیدن-مغرور شدن

دل و جگر چیزی را بیرون آوردن-چیزی را به هم ریختن-نامرتب و درهم و بر هم کردن

زد و بندچی-توطئه گر-ساخت و پاخت کننده

رنگ آمیزی-آمیختن رنگ های گوناگون به هم

آتش‌پاره-شوخ و شنگ-فرز و چالاک-کرم شبتاب

از گل نازک‌تر به کسی نگفتن(با کسی سخت مهربان و پرمحبت رفتار کردن)

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

خر رنگ کن-خوش طاهر بد باطن

چو-شایعه

 

خوش نقش و نگار-نگا. خوش نقش

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب
تِر زدن-خراب کردن کار
 

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

جان کُردی-سخت گیری-مقاومت

پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته

زبر و زرنگ-چابک و فرز

 

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

حلال-زن یا شوهر

اوت بودن(بی‌خبر بودن، از مرحله پرت بودن)

با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

پا را توی یک کفش کردن-پافشاری کردن روی عقیده ی خود-لج کردن

دمیدن توی لوله ی شیپور-خوابیدن و خرناس کشیدن

خرده خرده-کم کم-رفته رفته

چشم کردن-چشم زدن

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

راه خود را کشیدن و رفتن-بی هیچ مقاومت و اعتراضی جایی را ترک کردن

چوب خط-چوبی که پس از هر بار بردن کالا روی آن خطی می کشیدند تا بعد شمارش کنند

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

دزد بازار-پر هرج و مرج-جایی که در آن دزدی زیاد می شود-جای بی قانون

حرف از دهن کسی قاپیدن-سخن کسی را به نام خود قلمداد کردن

آب نمک زدن(با شیرین زبانی گفتن)

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

ابرو فراخی(خوشدلی، گشاده‌رویی)

اطفال باغ(گل‌های تازه)

به پیش-فرمان نظامی برای حرکت سپاهیان به جلو

از خدا خواستن-در برابر پیشنهاد یا کاری قرار گرفتن که خود شخص در آرزویش بوده است

در آمدن از زیر بته-خانواده و اصل و نسبی نداشتن

دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت

از کسی کشیدن(از کسی رنج کشیدن)

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

خوش خیالی-خوش دلی-بی خیالی

آغا‌پنبه-زن بسیار سفیدرو-عروسک پنبه‌ای

دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن

آشوب شدن دل(دچار تهوع شدن)

خط کشیدن دور چیزی-چیزی را کنار نهادن-دست کشیدن از چیزی

با معرفت-لوطی و جوانمرد-دارای قوه ی تشخیص خوب از بد

حق آب و گل-امتیاز-اعتبار

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

خاله خاک انداز-همنشین سر و زبان دار
جا خوش کردن-در جایی که معمولن نباید ماندن اقامت کردن

تنگ هم-چسبیده به هم

چاووش-کسی که به هنگام رفتن زایر به زیارت اشعار مناسب می خواند

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

 

زپرتو-ضعیف-بی دوام

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

خاله خوانده-زنی که با همه طرح دوستی می ریزد

تو دلی-بره ای که هنوز زاده نشده و آن را از شکم مادرش درآورند

بی سیم-دستگاهی که بدون سیم کار می کند

پولک-زینت هایی دایره شکل و درخشان که به جامه می دوزند

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

از دهان گنده‌تر حرف زدن-گفتن مطالبی که در حد گوینده نیست

پر پر کردن گل-کندن و پراکندن برگ های گل

حیوونکی-نگا حیوانکی

 

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

اشک کوه(یاقوت، لعل)

به دست و پا افتادن-به تلاش و تقلای زیاد افتادن

جور شدن-اخت شدن-انس گرفتن-هماهنگ شدن

بوق زدن-اعلام موافقت کردن
از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

خداپسندانه-مورد پسند خدا

زیر و زبر گذاشتن-اعراب گذاشتن بر حروف

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

پاره وقت-کسی که تنها بخشی از روز یا هفته را کار می کتد

 

پنجول زدن-با ناخن های دست روی تن کسی را خراش دادن

اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن

بند انگشت-فاصله ی نوک انگشت تا نخستین خط آن

ز ِله کردن-به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-عاجز کردن

چسی آمدن-به دروغ یا احمقانه به خود بالیدن-قمپز در کردن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

رفتن از رو-خجالت کشیدن-شرم کردن-از میدان به در رفتن-مجاب شدن

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

ترک بیلمز-آدم نادان

از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانی‌سفید-نزد همه معروف

بی بی قدومه-دختر بچه ای که ادای مادر بزرگ ها را در می آورد

خاطر خواه-عاشق-دل باخته

آمد نیامد داشتن-روی دادن واقعه‌ای که احتمال فرخنده و نحس‌بودن هر دو در آن هست

 
جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن
اتر خان رشتی-آدم پرافاده

آیَم سایَم-گاه‌کاهی

در کشتی نشستن و با ناخدا جنگیدن-ناسپاسی کردن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

دخیل بودن-خواهش و التماس کردن از کسی برای انجام ندادن کاری

پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن

دار-داربست قالی-چوبه ی اعدام

حرف کسی شدن با کسی-با کسی مشاجره پیدا کردن

رگ به رگ شدن-ضرب خوردن و پیچیدن مفصل

آب در چشم نداشتن(شرم و حیا نداشتن)

دست از پا خطا نکردن-هیچ کار اشتباهی نکردن-تکان نخوردن

تریاک خوردن-خود را با تریاک مسموم کردن

آفتابه‌آب‌کن-پست ترین نوکر

از کفر ابلیس مشهورتر(گاو پیشانی‌سفید، نزد همه معروف)
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

 

پرت افتادن-دور و تنها افتادن

تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن

ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی

چار دست و پا رفتن-راه افتادن کودکان که تازه به راه افتاده اند

دعوا راه انداختن-سبب جنگ و جدال شدن

 

آش پختن برای کسی(کسی را برای آزار کسی برانگیختن، برای کسی توطئه‌ای ترتیب دادن)

چرند گو-یاوه گو
زدن به صحرای کربلا-مطلبی را به صورت اشاره و کنایه گفتن-روال سخن را به موضوع خاصی برگرداندن

رژیم غذایی-دستور خوراک بیمار

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

بوسیدن و به تاقچه گذاشتن-ترک گفتن-کنار گذاشتن
رو انداختن-تقاضا و خواهش کردن

بغداد خراب-شکم گرسنه

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

ریش کسی را چسبیدن-یقه ی کسی را چسبیدن

بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

 

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن

خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن

دلال محبت-پا انداز-خانم بیار

آب شدن و به زمین فرو رفتن-دود شدن و به آسمان رفتن

خراب کردن-زرد کردن-آلودن لباس-نظم کار چیزی را به هم زدن

پادو-شاگرد دکان-کسی که کارهای سرپایی را انجام می دهد

چِخی-سگ

دنگ انداختن-نزدیکی جنسی کردن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

خلق کسی تنگ شدن-عصبانی شدن-بی حوصله شدن

اُق گرفتن-حالت تهوع پیدا کردن

خاله خواب رفته-آدم شل و بی حال و وارفته

تور انداختن کسی-گیر آوردن کسی علیرغم میل او

درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

پاپی چیزی بودن-چیزی را دنبال کردن-به چیزی محل گذاشتن

بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن

پا ندادن-امکانی پیش نیامدن

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن

جیر جیر کردن-داد و فریاد عاجزانه کردن برای میانجی طلبی

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

روی هم ریختن-توطئه کردن برای پیش بردن کاری-توافق در امری-رابطه ی عاشقانه و جنسی با هم پیدا کردن

الم‌شنگه(هیاهو، آشوب، جنجال، داد و قال)

زن و بچه-اهل و عیال-زن و فرزند

پدر آمرزیده-دعا یا خطابی برای آمرزیده شدن پدر کسی-پدرت

از زبان افتادن(لال شدن)

رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا

پرت شدن از جایی-پایین افتادن از جایی

دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن

خِر-حنجره-گلو

آفتابه برداشتن(دست به آب رساندن، پابرهنه وسط حرف کسی دویدن)

ادب‌خانه-مستراح-طهارت‌خانه

پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن

چادر دَران کردن-از رفتن زن مهمان جلوگیری کردن

اشکال‌تراشی-ایرادگیری-گره در کار اندازی

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

آیۀ یاس خواندن(هرچیزی را پیش از بررسی محکوم به شکست کردن)

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن

رو زیاد کردن-پر رو شدن-توقع زیادی داشتن

دردش بودن-درد زاییدن زن گرفتن-هنگام زاییدن زن رسیدن

چاتمه-چند تفنگ که یه صورت ضربدر به هم تکیه داده اند

پس گذاشتن کسی-از کسی جلو افتادن

زهر ریختن-در حق کسی بدی کردن-انتقام گرفتن-اصل بد خود را نشان دادن
چاقو دسته کردن-از سرما لرزیدن
دست را بند کردن-به کاری مشغول کردن

چیزیش شدن-رازی در دل داشتن-حال غیر عادی داشتن

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

خوش عیار-خوش ذات-خوش جنس

خسارت دیدن-زیان دیدن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

آپارتی-زن بی‌حیا و بدزبان-سلیطه-پاچه‌ورمالیده

تُخس-ناقلا-شیطان-شرور

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

چنگولک-سست و ضعیف

از ران خود کباب خوردن(با سختی چیزی به‌ دست آوردن)

بی معنی- بیخود

ای داد بیداد(کلامی است که به‌هنگام حسرت و افسوس می‌گویند)

چهار خانه-شطرنجی-خشت خشتی

آسمان به ابرو پوشیدن(پنهان ساختن امر آشکار)

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

تند نویسی-سریع نویسی

الانه-همین حالا-هم اکنون

جاکش-پا انداز-دلال محبت

دم خروس در دست داشتن-بهانه داشتن

چکشی جواب دادن-محکم و قاطع پاسخ دادن-تند و برخورنده پاسخ دادن
خود را بستن-پول دار شدن
با کسی سرشاخ شدن-با کسی در آفتادن

باز و بسته ی امام هشتم بودن-نیروی و قدرت خود را مدیون نظر مساعد امام هشتم بودن

حول و ولا-تقلا-دست و پا زنی

پیله کردن دندان-ورم کردن لثه

چارپایه-صندلی کوچک و بدون پشتی

 

روده درازی-پرحرفی-وراجی

خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند

دوا شور-شستن فرش با نوعی دوای جلا دهنده

 

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

رضا شدن-راضی شدن
توی روغن بودن نان کسی-رونق داشتن کار و بار کسی

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه

بله قربان گفتن-تملق بیش از حد گفتن

پایین تنه-از کمر به پایین-قسمت پایین لباس-کنایه از آلت تناسلی

درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند

آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن

دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

باعث و بانی-عامل-محرک-سبب-حامی

بار و بندیل-اسباب و بساطی که کسی با خود می برد

آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)

از بی‌کفنی زنده بودن(بی‌نهایت فقیر و نیازمند بودن)

زاغ چشم-کسی که چشمان آبی رنگ دارد

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

خوش لباس-نگا. خوش پوش

آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

دبوری-بی سر و پایی-ولگردی

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

آوار شدن سر کسی(بی‌خبر نزد کسی در آمدن)

اختلاط کردن-بی‌هدف از این در و آن در گفت‌وگو کردن

دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن

دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن

انگشت به دهان-حیرت‌زده-سرگشته

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن

چم کسی را گرفتن-دل کسی را به دست آوردن

در آمدن از آب-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

پیچیدن نسخه-آماده کردن داروی نسخه ی دکتر در داروخانه

به گُه خوردن افتادن-با خفت از کرده ی خود پشیمان شدن

خدا بیامرز-مرحوم-مغفور

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

آفتاب برِ دیوار آمدن-به پایان آمدن عمر

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

خیال کسی را راحت کردن-موجب اطمینان خاطر کسی شدن-به کسی جواب رد دادن

پیراهن عثمان کردن-بهانه قرار دادن

 

حرفشان شدن-مشاجره ی لفظی پیدا کردن-اختلاف پیداکردن بر سر چیزی

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

زبان به دهان نگرفتن-پیوسته گریه کردن-آرام نگرفتن

چندش-لرزش ناگهانی بدن-حالت نامطبوع

چشم دوختن-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

ریسک کردن-به کاری خطرناک دست زدن

حرام و حرس-ریخت و پاش

پُخی بودن-کاره ای بودن-مهم بودن

ریش خود را در آسیا سفید نکردن-تجربه داشتن

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

چس مثقال-بسیار اندک-سبک و کم وزن

چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

پا گرفتن-رشد کردن-استوار شدن-سر و سامان یافتن-رونق گرفتن

 
بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

جاخالی رفتن-به دیدن خانواده ی مسافر رفتن