انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
جن زده-دیوانه
آفتابه خرج لولهنگ کردن-چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
چشم نازک کردن-ناز و افاده کردن
دله دزدی-عمل دله دزد
بند آمدن-متوقف شدن
بنا-قرار
جوغ-جوی آب
خوش شانس-خوش اقبال-خوش طالع
بار آوردن-تربیت کردن-ایجاد کردن-تولید کردن-نتیجه دادن-سبب شدن
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
باور کسی شدن-گرفتار توهم شدن-تحسین و تمجید دیگران را حقیقت دانستن
اهل بخیه-وارد در کار-اهل فن
ته بر کردن-از ته بریدن
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
تیر گذاشتن و تفنگ برداشتن-نهایت عصبانیت-بد و بیراه گفتن
دیر کردن-تاخیر کردن
بد کاره-زن ولگرد و عصمت فروش
خبرنگار-آن که برای روزنامه-مجله-یا رادیو و تلویزیون کسب خبر می کند
از کفر ابلیس مشهورتر-گاو پیشانیسفید-نزد همه معروف
زور چپان کردن-به زور در جایی فرو بردن
آهن کهنه به حلوا دادن(معاملهی پرسود کردن)
از کسی رودست خوردن(از کسی فریب خوردن)
رودربایستی-ملاحظه-مراعات-شرم و حیا
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
برچسب زدن-تهمت زدن
تلنگر-سر انگشت که به چیزی بزنند
آلاف و الوف(مال و ثروت، جاه و مقام)
چته ؟-تو را چه می شود ؟
خوش خوشک-یواش یواش-آهسته آهسته
خانم باجی-همشیره-خواهر خوانده
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
دود چراغ خوردن-زحمت کشیدن-تحمل رنج کردن-استخوان خرد کردن
خشکه پز-نانوایی که نان هایی از قبیل نان روغنی-قندی-شیرمال-پنجه ای و مانند آن ها می پزد
توی مخ کردن-به خاطر سپردن-از بر کردن
آن سرش ناپیدا بودن-برای نشان دادن حد کمال و مبالغه بهکار میرود
آینهی کسی بودن(یکسره از کسی تقلید کردن)
رشته برشته-حرف های بی هوده و بی معنی
حکیم جواب کرده-یتیم
راه بندان-حالت بسته بودن راه-قطع رفت و آمد
دخل و خرج کردن-درآمد بیش از هزینه شدن-سود بردن
از کرگی دم نداشتن خر-نهایت پشیمانی و انصراف از ادامهی کاری
رم کردن-رمیدن-گریختن
جِر زدن-دبه درآوردن-گردن نگرفتن-تقلب کردن در بازی
احوال گرفتن-جویای حال شدن
بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
جاکش-پا انداز-دلال محبت
آخر و عاقبت(نتیجهی خوب)
زو کشیدن-اصطلاحی از بازی الک دولک که بازنده باید بدون تازه کردن نفس یدود
زهره ترک شدن-زهره آب شدن
دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن
پالان خروس-کنایه از چیزی که وجود ندارد برای نشان دادن نداری مطلق
تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن
دوام کردن-دوام آوردن
حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار
از خر افتادن-نابود شدن-مردن
حق شناسی-سپاس گزاری
حساب کسی با کرام الکاتبین بودن-گرفتار وضعی شدن که فقط خدا می تواند آدم را نجات دهد
با دست و پا-آدم زرنگ
زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن
ابتدا به ساکن(ناگهانی، بیمقدمه)
بیخود-بی مصرف-بدرد نخور
بفرما زدن-تعارف کردن
پرت افتادن-دور و تنها افتادن
اخت بودن(سازگار و هماهنگ بودن، مانوس بودن)
بند شدن در جایی-قرار یافتن-ساکن شدن-آرام گرفتن
خونین و مالین-زخمی-خونی شده
اسب را گم کردن دنبال نعلش گشتن(اصل را از دست دادن و دنبال فرع گشتن)
آسیابگردان(کسی که بهخوبی از عهدهی کارها بر میآید)
به کارخوردن-بدرد خوردن-کارآمد بودن
اهل عمل(کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند)
جارچی گری کردن-دهن لقی کردن-خبری را منتشر کردن
دلچسب-دلپذیر-مقبول
پرس و جو کردن-پرسیدن-خبر گرفتن
پا انداختن-واسطه گری کردن-کارچاق کردن به ویژه در امور غیر اخلاقی
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
دیوار حاشا بلند است-به آسانی می توان موضوع را انکار کرد
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
آب از دریا بخشیدن-از کیسهی خلیفه بخشیدن
تیر در کردن-تیراندازی کردن
پشت سر هم-پیاپی متوالی
بالای منبر رفتن پشت سر کسی-از کسی غیبت کردن-پشت سر کسی بد و بیراه گفتن
بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد
تو خالی-دروغین-غیر واقعی-بی عرضه-دارای ظاهر غلط اندار
پدر کسی پیش چشمش آمدن-رنج و آزار بسیار دیدن
پس دیدن هوا-اوضاع را نامساعد دیدن-احساس خطر کردن
پالان کسی کج بودن-پاکدامن نبودن-ناپارسا بودن
خرخره ی کسی را جویدن-به شدت از دست کسی عصبانی شدن
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
توالت رفتن-به دستشویی رفتن
زاچ-زائو
با هم کنار آمدن-با هم ساختن
آشوب شدن دل-دچار تهوع شدن
بر وفق-مطابق-موافق
بردن سر کسی-با سر و صدا کسی را گیج و خسته کردن
خدا حافظ-به درود-در پناه خدا-خدا نگهدار
دعوت نامه-نامه یا کارتی با درخواست شرکت در یک مجلس یا مراسم-اعلام آمادگی برای پذیرش مهمان در یک کشور دیگر
دله کاری-پرداختن به کارهای پست و کم درآمد
درز گرفته-کوتاه کرده
روی چشم-اطاعت می شود !
بله قربان-در حالت احترام در جواب مثبت می گویند-مجازا به معنی تملق است
پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
چشم و چار-چشم-دید-بینایی
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
بی بند و بار-بی قید-بی اعتنا به آداب و رسوم
خط کش-وسیله ای برای زسم خط
روغن زرد-روغن حیوانی
به خاک سیاه نشستن-بدبخت و ذلیل شدن
دماغ را بالا کشیدن-اظهار نارضایتی کردن
زار زدن-سخت گریه کردن
زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب
آش و لاش-بهکلی متلاشیشده-لهولورده
دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن
به صرافت افتادن-به فکر انجام کاری افتادن
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
آب به چشم آمدن-طمع کردن
پُلُغ زده-ورقلمبیده-برجسته
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
آب به زیر کسی آمدن(سراسیمه شدن)
زرد گوش-بی رگ-ترسو
چارچار زدن-بی حیایی کردن
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن
به قوزک پای کسی نرسیدن-در برابر کسی بسیار حقیر و ناچیز یودن
افسارگسیخته-سرکش
چینه چینه خوردن-ریزه خواری کردن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن
پِق-صدای خنده ی ناگهانی
چای خانه-محلی که وسایل چای را در آن جا می گذارند-قهوه خانه
اشک کسی دم مشکش بودن(سخت زود رنج بودن، زود به گریه افتادن)
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
الف به خاک کشیدن(خجالت کشیدن)
رگ خواب-نقطه ی ضعف-راه تسلط بر کسی
به تور انداختن-به چنگ آوردن-تصاحب کردن
تفنگ کمر شکن-تفنگی که از قنداق خم می شود
برادر دینی-هم کیش-هم مذهب
دبوری-بی سر و پایی-ولگردی
دود-دخانیات-مواد مخدر
خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
باد خوردن-هوا خوردن
بچگی کردن-بیخردانه
خوش حساب-خوش معامله-آن که بدهی خود را به هنگام بپردازد
پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت
خیس کردن برنج-در آب ریختن برنج
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
آسمان (و) ریسمان به هم بافتن(حرفهای بی سروته و بیربط زدن)
چپی-مخالف حکومت-وابسته به چپ
راهی کردن-روانه کردن-فرستادن
دنده کج-کج خلق-یکدنده
زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند
جی جی-خار پشت-جوجه تیغی
پا دادن-آماده شدن فرصت و وسایل کار-اتفاق افتادن
جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
پیشانی-بخت و اقبال-طالع
آب مریم-شیرهی انگور-عصمت و طهارت
بومی-محلی-اهل همان سرزمین
چاک کردن-نگا. چاک دادن
پشم کسی ریختن-از قدرت و مقام افتادن
آهوی مانده گرفتن(بیانصافی کردن، عاجزکشی کردن)
دان دان شدن-دانه بستن عسل و شیره و روغن و مانند این ها
خبرگزاری-موسسه ی خبرگیری و انتشار خبر
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
بی زحمت-لطفا-خواهش می کنم
ذُق ذُق کردن-تیر کشیدن زخم-سوزش داشتن اندام دارای درد
خبرنگاری-کار خبرنگار
به کسی رو دست زدن-به کسی حقه زدن-کسی را فریب دادن
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
جای دشمن-کنایه از نشیمنگاه-ماتحت
جور در آمدن-نگا. جور آمدن
از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیهاش دشوار باشد به دست آوردن
خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته
دل خالی کردن-کین خود را گرفتن-از رنج دشمن شاد شدن
بلند کردن-دزدیدن-بیدارکردن از خواب-تور کردن
در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن(از باران به ناودان پناه آوردن)
پشت بشقاب کشیدن-تهدید کردن به قطع کمک
از سفیدی ماست تا سیاهی زغال-همه و همه چیز
جَر-پیچ و خم راه
این پهلو آن پهلو شدن-این دنده آن دنده شدن-غلتیدن از پهلویی به پهلوی دیگر
بار شیشه-بار شکستنی-کودک در شکم مادر
جِز-صدای تماس آب با آتش-صدای تف دادن چیزی در روغن
پا پیچ کسی شدن-با کسی در آویختن-به کسی سماجت کردن
دست به روی کسی بلند کردن-کسی را کتک زدن
تخم شر-مردم آزار- شرور
چاییدن-سرما خوردن-زکام کردن
دل دل کردن-تردید داشتن-دو دل بودن
چاچول-حقه باز-شارلاتان
بد دهن-کسی که پیوسته فحش و ناسزا می گوید
آب به چشم آمدن-طمع کردن
خر غلت زدن-مانند خر بر خاک غلتیدن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
البرز(بلندقامت، دلیر)
چیز دار-ثروتمند
دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن
جگر را سرمه کردن-دل کسی را سوزاندن-بسیار غم دادن
رو رفتن-بر زمین افتادن اسب از جلو و بر زانو ها
حق البوق-رشوه
زال-کسی که موهای سر و ابرو و مژه های سفید دارد
دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق
دسته راه انداختن-دسته و جمعیت ترتیب دادن
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
انگشتکوچکهی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن
چرب دست-ماهر-زبر دست
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
چِلپ چِلپ-صدای برخورد دست یا پا با آب
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
چاره ساز-خداوند
تلیت کردن-خیساندن نان در غذاهای آبکی
از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند
چیزی را به کسی زهرمار کردن-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
از پاشنه در کردن(پیاده راه درازی را طی کردن)
آب از لب و لوچهی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
خط و نشان کشیدن-تهدید کردن
پیر کردن-کسی را بر اثر آزار زیاد فرسوده کردن
زیر زبان کشی-با زرنگی از کسی حرف بیرون کشیدن-زیر پا کشی
رو نشان دادن-چهره نمایاندن
آه در بساط نداشتن(سخت بیچیز بودن، بیچاره و بینوا بودن)
خانه آباد-عبارتی برای تحسین است
زیر انداز-پارچه ای که زیر پای کسی یا زیر چیزی گسترانند
دور اندیشی-پایان نگری-عاقبت اندیشی
ازدسترفته(عاشق)
دله کردن-کسی را به دلگی عادت دادن
از دست کسی کشیدن(از کسی در زحمت و رنج بودن)
بی قواره-بد شکل
آکَل-آقای کربلایی
برق از چشم کسی پراندن-سخت ترسانیدن
چک و چانه-کنایه از دهان
تخت خوابیدن-راحت و آسوده خوابیدن
چاق و چله-سر حال-سر دماع-فربه-سالم و شاداب
ترکیدن دل-از چیزی سخت ترسیدن
آشنایی به روشنایی انداختن-پس از مدتها تصادفی آشنایی را دیدن
دود و دم داشتن-بساط چای و قلیان یا تریاک گستردن
خون به پا کردن-دعوا و آشوب راه انداختن-سر و صدا و جنجال کردن
زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند
تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان
از گردۀ کسی کار کشیدن(کسی را به سود خود بیرحمانه به کار واداشتن)
پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی
در پوست نگنجیدن از خوش حالی-از شادی سر از پا نشناختن-بسیار شاد بودن
تن کسی خاریدن-خواهان آزار بودن-دنبال دردسر بودن
پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف
دست به گریبان شدن-با هم به جدال پرداختن-گلاویز شدن
انداختن توی هچل-دچار دردسر و ناراحتی کردن
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
آفتاب را بهگز پیمودن(کوشش بیهوده کردن)
پل خر بگیری-محل آزمایش-جایی که گریز از آن ممکن نباشد
جگرک-نگا. جغور بغور
دمامه-زن خشن-زن بی حیا و پاچه ورمالیده-آپارتی
چراغ توری-چراغی نفتی که نور آن با توری مخصوصی پخش می شود
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
دل کسی را آب کردن-به اوج تمنا رساندن-بسیار مشتاق کردن-بی تاب کردن
رمبیدن-خراب شدن-فرو ریختن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
چای صافی-نگا. چای صاف کن
پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو
خردمرد کردن-ریزه ریزه کردن
جرنگی-نقد-یکجا-یک کاسه
جیره ی کسی را روی یخ نوشتن و جلو آفتاب گذاشتن-با کسی دشمنی کردن
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
زاپاس-ذخیره-یدک-آدم بی مصرف و زوار دررفته
خودرو-آن چه بی اسب رود
پا روی خِر کسی گذاشتن-تنگ گرفتن بر کسی
از خشت افتادن-بدنیا آمدن
رک نگاه کردن-رک رک نگاه کردن
زیر کاسه نیم کاسه بودن-در کاری رازی پنهان بودن-مکر و حیله ای در کار بودن
آقادایی را جنباندن-حرکتی به خود دادن
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
خانه به دوشی-بی خانمانی-آوارگی
انگشت خوردن-افسوس خوردن-پشیمان بودن
خایه دار-با جرات-شجاع
دست باف-بافته با دست
دست به فرار کسی خوب بودن-در گریختن استاد بودن
آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)
چاقالو-چاق-فربه
حرف گوش کن-حرف شنو
دنگ و دیوانه-خُل و احمق-سخت داغ
چال-گودی-حفره
خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد
به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
پز عالی جیب خالی-کسی که در عین تهیدستی افاده داشته باشد و خودش را بگیرد
باد به پشت کسی خوردن-بر اثر بیکاری تنبل و تن پرور شدن
چرخ خوردن-به دور خود چرخیدن
جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
دست به دست مالیدن-تردید نشان دادن-هیچ کاری نکردن
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
خود را از تک و تا نیانداختن-به روی خود نیاوردن-به اشتباه اعتراف نکردن
اَکه ننه-آدم آبزیرکاه
راه انداختن کار کسی-وسیله ی تسهیل انجام شدن کار کسی را فراهم کردن-رو به راه کردن کار کسی
بُز ِ گَر-بزی که بیماریِ گَری
از غورگی مویز شدن(مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن)
دیوار را یک طرفه کاه گل کردن-یک طرفه قضاوت کردن
این در و آن در زدن-برای انجام کاری کوشش بسیار کردن
پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن
زن مرده-مردی که زنش درگذشته است
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
تشریف داشتن-حضور داشتن
ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن
پیاله زدن-می نوشیدن
حُقه-زرنگ و ناقلا
خفتی-نوعی گردن بند از جواهرات-شلواری مانند چاقچور ولی بدون جوراب
به کسی نگفتن که بالای چشمت ابروست-به کسی که ساده ترین مطلب را نمی پذیرد یا تحمل نمی کند و زود رنج یا زود خشم است نمی توان چیزی گفت
بیعار-کسی که شرم و ننگ نمی شناسد و از سرزنش شرمنده نمی شود
خیت شدن-شرمنده شدن-کنفت شدن-بور شدن
در خود را گذاشتن-سکوت کردن-خفه شدن
دست انداز-ناهمواری راه و جاده
جغور بغور-جگر و دل و قلوه ی گاو یا گوسفند که خرد کرده و با پیاز در روغن سرخ کنند
توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن
چهار چشم-عینکی-بسیار مشتاق-منتظر-مراقب
بارک الله-آفرین خدا بر تو باد-آفرین
به همین نزدیکی-به همین زودی-بزودی
خانه یکی-صمیمی و یکدل
آتشِ بسته-طلا
پِخ کردن-با گفتن پِخ کسی را ترساندن
زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه
زیر آب-مجرایی در ته مخازن آب برای خالی کردن آن ها
آبکی-بیارزش-از روی بیعلاقگی
دست مریزاد-آفرین !-دستت درد نکند !
از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن
دو لا-دو لایه-دو تا-خمیده
پیش رس-زود رس
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
بپا-مواظب باش-متوجه باش
خاکروبه ای-سپور-آشغالی
پای چوب ایستادن-منتظر آغاز فروش در میدان یا بازار ماندن
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
پر زور بودن سمبه-زیاد بودن فشار
چتوَل-یک چهارم
برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)
زدن به آن راه-خود را به ناآگاهی زدن
تیغ کش-چاقوکش حرفه ای-لات و جاهل
دست علی به همراه-علی یارت باد
حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ
رو-وقاحت-دل و جرات-پوشش
ازخداخواسته(آرزومند، مشتاق)
زر اومدی قرمه سبزی-سخنی توهین آمیز برای کسی که به قهر می رود یا تهدید به رفتن می کند
دل دادن و قلوه گرفتن-غرق گفت و گو و راز و نیاز بودن
دقیانوس-نام یکی از پادشاهان سامی که اصحاب کهف را تعقیب می کرد-گذشته ی بسیار دور
بالا انداختن-نوشیدن مشروبات الکلی
اشکالتراشی(ایرادگیری، گره در کار اندازی)
دراندشت-وسیع-بی سر و ته
از این شاخ به آن شاخ پریدن-دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن
خان خانی-پر هرج و مرج-ملوک الطوایفی
از کوره در رفتن(به خشم آمدن، آتشی شدن، از جا در رفتن)
زور-اجبار-الزام
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
بیخ-کاملا نزدیک-تنگ چیزی
خدا قوت-خدا قوت بدهد-خسته نباشی
جد و آباد کسی را گفتن-آبا و اجداد کسی را دشنام دادن
بی امان-پیگیر-دائم-پیوسته
چُرت-خواب کوتاه
بی در رو-بن بست
به درد بخور-مفید-چیز یا کسی که سودمند باشد
رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن
اختلاط کردن(بیهدف از این در و آن در گفتوگو کردن)
افتادن تشت کسی از بام-رسوا شدن-باز شدن مشت کسی
ای والله(در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته میشود، آری به خدا)
اشک خنک(گریهی ساختگی)
خواهی نخواهی-نگا. خواه و ناخواه
چوق-چوب-تومان
دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز
د ِ-پس-آخر
پشتی کردن-حمایت کردن-یاری کردن
تاج گل به سر کسی زدن-کار نیکی در حق کسی کردن
جواب کردن-به کار کسی پایان دادن-از کار اخراج کردن
خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه
چشم خوردن-نظر خوردن
الحق(بهراستی، حقیقتن)
پیشکار-رییس دارایی شهر یا استان
چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت
راحت کردن-کشتن
بَر و بیابان-دشت و صحرا
ترش ابرو-عبوس
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
خود را جستن-جست و جو در لباس خود برای یافتن و کشتن حشرات موذی مانند شپش
بد گل-زشت-بد ترکیب
خروار-کنایه از مقدار زیاد
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
خالو-دایی-کلمه برای خطاب در جنوب ایران
خستگی در کردن-استراحت کردن
رسیدگی کردن-سرکشی و وارسی کردن
زبان فهم-کسی که مطلب یا سخنی را خوب در می یابد
چای دبش-چای مرغوب که دهان را گس کند
چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد
پر اشتها-کسی که متمایل به خوردن زیاد است
جگری-به رنگ جگر
چموش-سرکش-یکدنده
جیز-اسم صوت در زبان کودکان به معنی سوختن
خمیره-سرشت-ذات
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
باطله-چیزی که ارزش خود را از دست داده است
تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن
تو پر-دارای اطلاعات زیاد-آدم سنگین
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
خوشبختانه-از حُسن اتفاق
باک کسی نبودن-اهمیتی ندادن-اعتنایی نداشتن
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟
از سر باز کردن-دور کردن-رفع مزاحمت کردن
اتصالی کردن-در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن
بنجل-جنس بدرد نخور-آدم بیکاره و بی مصرف
ریشه داشتن-سابقه ی خوب داشتن-محکم بودن
خوش رو-زیبا-خندان
اروای ننهات-ارواح بابات
دود گرفته-بوی دود گرفته-دودآلود-دود زده
رد کردن-برگردانیدن-پس دادن-رفوزه کردن-از سر باز کردن-پنهانی دادن-پنهانی عبور دادن
پیمانی-استخدام غیر رسمی
رفتن ِ سر کسی-از پرحرفی کسی خسته شدن-از صدای بلند کسی یا چیزی ناراحت شدن
بلند بالا-قد بلند
بیراهه-راه میان بر ولی دشوار
بلا نسبت-دور از جانب شما
آفتاب برِ دیوار آمدن(به پایان آمدن عمر)
اُریب(کجکی، یک بر، یک ور)
پشت کسی را داشتن-هوای کسی را داشتن-از کسی حمایت کردن
راست و ریس-موانع و معایب
دل آمدن-به چیزی تن در دادن
آستین از دهان برداشتن-خندیدن
پل زدن-در کار کسی مانع ایجاد کردن-رابطه ی دو کس را به هم زدن-روز میان دو تعطیل را تعطیل کردن
زیر اخیه گذاشتن-کسی را به کاری که سودش به دیگری می رسد گماشتن-زیر فشار گذاشتن
چل پله-آب انباری که دارای چهل پله است
خرکچی-چارپادار
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
تخم حرام-حرام زاده-شرور-شیطان
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
اجباری بردن-کسی را به خدمت سربازی بردن
زهرحند-خنده ی تلخ و از روی خشم
رومیزی-منسوب به میز
بلا گرفته-گرفتار بلا-شیطان-شلوغ
دستگیره ی خطر-وسیله ای حلقه مانند در قطار برای بازداشتن قطار از حرکت به هنگام خطر
خال خالی-خالدار-دارای خال های بسیار
آفتابه گرفتن(آفتابه برداشتن)
داش-لوطی-مشدی
خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا
حاجی خرناس-لولو
پر و پاچه ی کسی را گرفتن-بر کسی خشم گرفتن-به کسی دشنام دادن
اسباب زحمت-کسی یا چیزی که موجب دردسر و آزار شود
بچه ننه-بچه ی لوس و نازک نارنجی
ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز
آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
بهم رسیدن-به وصال هم رسیدن
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
روغن کاری-روغن زدن به هر نوع دستگاه
تف مالی-سرسری شستن و اندکی آب زدن-هنگام بوسیدن-آب دهان و لب ها را به صورت کسی زدن
چراغانی کردن-جشن گرفتن
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
روی باد هوا بودن-سست و بی پایه بودن
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
اشتباه لپی-اشتباه لفظی
خرده مالک-مالک زمین کشاورزی کوچک
ته آواز-صدای نسبتن خوب
رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن
ریش شدن-ریش ریش شدن
خاک به سر شدن-مصیبت زده شدن-داغ دیدن-از فدر و اعتبار افتادن
پیچه-نقابی که در گذشته زنان بر روی می گذاشتند
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن
به مفت نیارزیدن-هیچ ارزشی نداشتن
آبِ آب(آبکی، بیمایه، بیرنگ)
پیداش شدن- آفتابی شدن-ظاهر شدن
از سر نو-دوباره
باد توی گلو انداختن- باد به غبغب انداختن
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
زیر پای کسی را جارو کردن-سبب اخراج کسی از کاری یا جایی شدن
آنکادر کردن(اصطلاحی در ارتش برای جمعکردن رختخواب)
جَغُل مغل-شکمبه-سیرابی
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
رخت کسی کوک بودن-رفاه داشتن
به کسی رفتن-به کسی شباهت داشتن
حاشا و کلا-هرگز-ابدن-به هیچ وجه
ریغو-مردنی-ضعیف مزاج-کم مقاومت
تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن
چینی بند زنی-عمل چینی بند زدن
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
زبان زدن-سخن گفتن-نوک زبان را به قصد چشیدن به غذایی زدن
اوراق(قراضه، اسقاط، ازکارافتاده)
دهان گیره-غذای اندکی که میان دو غذای اصلی می خورند
چپه شدن-واژگون شدن به یک سمت-برگشتن
از بن دندان(از ته دل، با میل و رغبت)
جلو بُر شدن-مورد حمله قرار گرفتن
حرفهای بیربط و صد تا یک قاز
دنده چاق کردن-سرعت گرفتن به هنگام رانندگی
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
دومندش-دوم از آن
در و تخته به هم خوردن-متناسب هم بودن-لایق هم بودن-با هم جور بودن
از روی شکمسیری(از سر بیمسئولیتی، بدون تعمق)
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
حلال-زن یا شوهر
زمین گیر شدن-ناتوان شدن از پیری یا بیماری
آتو-بهانه-دستاویز-نقطهضعف
جان جان-معشوق-محبوب
زده-صدمه دیده-سوراخ شده-خراب
چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
ته ریش-ریش اندک
دری وری گفتن-سخنان نامربوط گفتن-چرند و پرند گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن
بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن
جفنگیات-سخنان یاوه
تسمه از کدوی کسی بیرون کشیدن-پاپیچ نشدن-دست برداشتن
آت و آشغال(وسایل کهنه و بیمصرف)
درز و دوز-شکافتن و دوختن-راست و ریس کردن کار
دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
حدمتکار-مستخدم
آبزیرکاه(حیله گر، فتنه انگیز، دو رو)
خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن
دزد زده-سرقت شده
دست کسی رو شدن-مچ کسی باز شدن-حیله ی کسی آشکار شدن
ار زبان کسی-از قول کسی
دخل داشتن-ربط داشتن-مربوط بودن
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن
راه و چاه را شناختن-دشواری های کار و زندگی را شناختن
چه غلط ها !-چه فضولی ها !
اشهد را گفتن(برای مرگ آماده شدن)
با هم خواندن-تطبیق کردن-هماهنگ بودن
آلونکنشین-ساکنان حواشی شهرها که در اتاقکهای آلونکوار زندگی میکنند
تک و پو زدن-به هر دری زدن-با تمام درماندگی کوشیدن
ارزانی(بخشیدن، دادن)
دل پَر زدن-بسیار مشتاق بودن
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
خرناس-نگا. خُرخُر
خواهر خوانده-دوست صمیمی
جا آمدن حال-بهبود یافتن-سرحال آمدن
از کیسه شدن-هدر شدن-ضرر کردن
خواب از سر کسی پریدن-نگا. پریدن خواب از سر کسی
روی چوب کردن کسی-کسی را برای کاری تحریک کردن
تو دست و پا ریختن-فراوان بودن-همه جا بودن
خیابان گز کردن-ول گشتن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
بخار-توانایی-شایستگی
آب چشم گرفتن-ترسانیدن-به گریه انداختن
خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد
چپ دست کسی-که کارهایش را با دست چپ می کند
آب سیر-جانور خوشرفتار
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
پیشی-گربه در زبان کودکان
حرام خور-کسی که پای بند به حلال و حرام شرعی نیست-کم فروش-ربا خوار
حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود
توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن
خرچه-در مقام توهین به بچه می گویند
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان
آبتنی(شناکردن (بیشتر به قصد تفریح و بازی))
تر تری-کسی که اسهال گرفته است
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
چَرس-حشیش-گرد-بنگ
درس گرفتن-پند آموختن-عبرت گرفتن
زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن
تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
حواس پرتی-پریشان حواسی-فراموش کاری
پدر مادر دار-نجیب-اصیل-آبرومند و خوب
به هم زدن-قطع رابطه کردن
حقه به کار زدن-نگا. حقه به کار بردن
جفتک پراندن-لگد زدن-بد رفتاری کردن-مخالفت کردن
خوشمزگی-شوخی کردن-بذله گفتن
زبان در قفا-زبان پس قفا
حال و حوصله-نگا. حال و احوال
دست انداختن-ریشخند کردن-مسخره کردن
حمله کردن-یورش بردن
پیچ خوردن-در خلاف جهت-حرکت کردن-پیچانده شدن استخوان
ژیلت-نیم تنه ی بدون آستین و جلو باز
چپ-لوچ-مخالف حکومت
پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده
بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده
دل کسی گرفتن-غمگین شدن-متاثر شدن
آب سیر(جانور خوشرفتار)
از گرد راه رسیده-تازهوارد-هنوز به کار دیگری نپرداخته
دیوار کوتاه-کنایه از زبونی و ناتوانی
خارج از محدوده-بیرون از شهر که شامل خدمات شهرداری نمی شود
رفتن و کشک خود را ساییدن-پی کار خود رفتن و فکری به حال خود کردن
از این حرفها-مطالبی از آنگونه که پیش از این گفته شد
پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
خارش-خاریدن-نام بیماری خاریدن نشیمنگاه
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
تفنگ شکاری-تفنگ ویژه ی شکار
زن ِ سفری-زن فاسد و بی عفت
خراب-از کار افتاده-دارای اختلال-فاسد-منحرف اخلاقی
پشه کوره-پشه ی ریز
خیک باد-باد کرده-شکم آورده-آبستن
آمپر کسی بالا رفتن(از کوره در رفتن)
پاره شدن چرت ب-ا امری نامنتظر روبرو شدن-جا خوردن
بوق سگ-بسیار دیر وقت
چله ی زمستان-سرمای سخت
از پا ننشستن(سماجت ورزیدن، از کوشش دست نکشیدن)
آفتابی شدن-پیدا و آشکار شدن-بیرون زدن آب قنات
دستبوس-زیارت-دیدار-شزفیابی
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
از چشم کسی دیدن(کسی را مسئول چیزی دانستن)
دو دل-مردد-بی تصمیم
پِتِه-گرفتن زبان-لکنت
رضایت دادن-در گذشتن از شکایت و دنبال کردن قضیه-قبول کردن
به له له افتادن-از شدت تشنگی مانند سگ زبان خود را از دهان خارج ساختن
خرید خدمت-فروختن خدمت کارمند به اداره-پرداخت پول برای نرفتن به خدمت سربازی
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن
خیر ندیده-نفرینی است به معنی امیدوارم خیر نبیند
بغل زدن-زیر بازو گرفتن
رد دادن-به غفلت کسی یا چیزی را از زیر دست رد کردن-صرف نظر کردن
بد سابقه-بد پیشینه-دارای گذشته ی بد
چیلک دان-چینه دان
روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
بر گرده ی کسی سوار شدن-کسی را زیر فرمان خود آوردن
آمد نیامد-فرخنده بودن و نبودن
از نافِ جایی آمدن(کاری را بهخوبی اهل جایی انجام دادن)
دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد
خبر گرفتن-پرسیدن
جا دکمه-سوراخی که دکمه ی لباس در آن جا می گیرد
خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
استخوانفروش-ستایشگر آبا و اجداد
ذوق زده-بسیار خوش حال
راه حل آسپرینی-راه حل موقت و غیر اصولی
چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه
پیله کردن به کسی-با مزاحمت اصرار و پافشاری کردن به کسی-پاپی کسی شدن
از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)
دروازه بان-محافظ دروازه در فوتبال-گلز
ساییدن دندان ها به یکدیگر به هنگام خشم یا در خواب
دادار دودور-عِرض و ناموس زن-آلت تناسلی مرد-هارت و پورت
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
چراغ پا شدن-بر روی دو پا ایستادن اسب
دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن
جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه
زندگی سگی-زندگی سخت و جان فرسا
توپ-پرشده-کامل-بی نیاز
خرده قرض-بدهی اندک
خوردن-مغلوب شدن-شکست یافتن-فرودادن
راحتی-دمپایی
اجباری بردن(کسی را به خدمت سربازی بردن)
خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز
خر آوردن-بدبخت شدن
دم حجله کشتن گربه-زهر چشم گرفتن برای نخستین بار
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
زنجیر زن-کسی که در ماه محرم به پشت خود زنجیر می زند
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان
حشر و نشر داشتن-نشست و برخاست داشتن دوستی و رفت و آمد داشتن
دست به ریش کشیدن-با التماس خواهش کردن
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
چشم و دل پاک-کسی که به دیده ی بد به ناموس دیگران نگاه نکند
چشم از کاسه درآمده-چشم وزقلمبیده-چشم بیرون زدن
خون گرم-خوش برخورد-با عاطفه-پر مهر
خواهر و مادر گفتن-دشنام خواهر و مادر به کسی دادن
بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو
برفک-دانه های سفیدی که در دهان نوزادان پدید می آید-بخار یخ بسته-نقطه های سفید روی تصویر
دم کوتوله-کوتاه قامت-چیز کوچک
چرم پاره-خرده های چرم در دکان کفاشی
پلک روی هم نگذاشتن-حتا لحظه ای نخوابیدن
تپیدن-به زور و با پر رویی وارد جایی شدن
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
آب و خاک(میهن، دیار)
از بر بودن-مطلبی را در حافظه داشتن
تیپ هم-جور-هماهنگ-متناسب
زُهم-بوی تند و زننده ی گوشت گندیده یا تخم مرغ فاسد
آفتاب به ملاج کسی خوردن-دیوانه شدن-خل شدن
دو لا شدن-خم شدن-تعظیم کردن
زجرکش کردن-به زجر و شکنجه کشتن
دم کار گرفتن-به کار واداشتن
به دردسر افتادن-با مشکلی روبرو شدن-به مخمصه ای گرفتار شدن
پیر پاتال-فرتوت-کهن سال
اهل دود(سیگاری)
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
زیپو-بی رنگ و رو-بی رمق-رقیق و بی مزه
انگشت روی چیزی گذاشتن-موضوعی را مورد توجه قرار دادن
چُس افاده-افاده ی بی جا
شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷
دست کسی را پس زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن کسی
اوضاع کسی را بیریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزهی کسی را بههم ریختن)
این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)
بور شدن-دماغ سوخته شدن-خجالت زده شدن
زود رنج-نازک دل-حساس
خانه خرابی-بدبختی-زیان بسیار
پول خرد-پول سکه ای
حرام کردن-تلف کردن-از میان بردن نتیجه و فایده
بدن نما-جامه ای که بدن از پشت آن دیده شود-آیینه ای که تمام بدن را نشان دهد
چینه کش-بنایی که دیوار گلی می سازد
آفتابی کردن(پدیدار کردن)
زهرمار خان-ترش رو-اخمو
رنگ کردن کسی-گول زدن-فریب دادن کسی
رو داشتن-گستاخ و وقیح بودن
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد
دام پزشک-پزشک حیوانات
تاراغ و توروغ-آوایی که از برخورد دو چیز برخیزد
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
تارتنک-عنکبوت-کارتنک
از قرار(ظاهرن، آنطور که پیدا است)
جان به لب رسانیدن-صبر و طاقت کسی را تمام کردن
این جور که بویش میآید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)
رسیدن به عرصه-بزرگ شدن-به سن پختگی رسیدن
ریشو-دارای ریش بلند
زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن
آتشِ بسته(طلا)
آفتاب کردن-برای خشک کردن جلو آفتاب گذاشتن
دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب
چرمی-از جنس چرم
تار و تنبور-همه گونه آلات نوازندگی
پت پت کردن-صداکردن فتیله ی چراغ بر اثر تمام شدن روغن آن
باد به غبغب انداختن-تکبر کردن-خودخواهی نشان دادن