لیست کاملی از کلمات و اصطلاحات خودمانی و عامیانه قسمت 387

بزرگداشت-احترام-تکریم

آب و خاک-میهن-دیار

راست رو-رو به رو-مقابل

پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

باجه-جای بلیت فروشی

پاگون-سردوشی

بسم الله-جمله ای که هنگام آغاز به کاری و یا به هنگام تعجب و حیرت می گویند-بفرمائید ! این گوی و این میدان

خودخور-کسی که غم خود را در دل می ریزد و با کسی در میان نمی گذارد

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

دانش سرای مقدماتی-آموزشگاه تربیت دبیر

آینه‌ی دق(آینه‌ای که شخص خود را در آن عجیب و غریب می‌بیند – شخص عبوس و بدقدم)

چاچولی-زبان بازی-حقه بازی

خود را خراب کردن-خود را کثیف کردن

به دم و دود رسیدن-سر و سامان یافتن

چنار عباس علی-متلک بد

اتر خان رشتی(آدم پرافاده)

چارک-یک چهارم

ریش گرو گذاشتن-ار احترام و اعتبار خود برای وساطت در کاری بهره گرفتن-ضمانت کردن

خاصه پز-نانوایی که نان خوب می پزد

 

خیکی-آدم چاق و فربه

چای نیک-قوری و کتری چای

 

دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد

ارواح بابات-به هنگام سرزنش برای ناکام شدن در کاری گفته می‌شود

ذاق و زوق-زن و بچه-سر و صدا و نق نق بچه

جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن

دو شاخه-چوب دو شاخه ی درخت که کودکان از آن تیرکمان می سازند-رابط میان وسیله ی برقی و پریز برق

افسرده‌بیان(بی‌هوده و بی‌مزه‌گو)

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

رُب کسی را کشیدن-کسی را به کار سخت واداشتن

داشم-اصطلاح داش مشدی ها به معنی برادرم

ادا اصول(ادا اطوار)

از پیش بردن(با موفقیت انجام دادن)

بی قابلیت-بی ارزش-اندک-مختصر

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

زبان کوچکه-زبان کوچک

خُردمُرد شدن-ریزه ریزه شدن

پَرِ قیچی-پادو-کارگزار-طرفدار پر و پا قرص

 

چپ افتادن با کسی-مخالف شدن با کسی-پیله کردن به کسی

خیلی آب خوردن-گران تمام شدن-هزینه ی سنگین داشتن

رو کردن-روی آوردن-آشکار کردن-به رخ کشیدن

چاق شدن-بهبود یافتن-درمان شدن
خدا را بنده نبودن-بی نهایت عصبانی بودن-کفران کردن

انداختن پشت گوش-سهل‌انگاری کردن-دیر انجام دادن-کوتاهی کردن

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار

جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است

اینجانب-تعبیر گوینده یا نویسنده از خود

ترکیدن بغض- بغض کسی ترکیدن

خواب زده-خواب آلود-خواب گرفته

تکه پاره کردن-پاره پاره کردن-تکه تکه کردن

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

به دندان کشیدن-خون دل خوردن-کاری پر زحمت انجام دادن

روی زمین سفت نشاشیدن-به مقاومتی بر نخوردن

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

حساب داشتن-حساب بانکی داشتن

 

انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن

خر بی یال و دم-احمق-نادان

زیر سر کسی بودن-مسئول کاری بودن-در کاری دست داشتن

خوشا به حال ماهی-خیلی تشنه ام

پرونده سازی-گردآوری سندهای دروغین برای متهم کردن کسی

دولابچه-کمد کوچک

رفته رفته-کم کم-خرد خرد-یواش یواش

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن
روی هم گذاشتن چشم-بستن چشم-خوابیدن-گذشت کردن-صرف نظر کردن

زیر در رو-گریزان-گریز پا-شانه خالی کن

راسته چینی-چیدن ساده و آسان

 

جفتک زن-لگد زن

دست ِ بالا گرفتن-حدکثر را فرض کردن

پرت کردن-چیزی را با شدت دور انداختن

 

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

پاک-به کلی-یکسره

چموش-سرکش-یکدنده

تقه زدن-کوبیدن چیزی با ضربات پیاپی چکش و مانند آن

جان در یک قالب-نهایت دوستی و صمیمیت

زیختن آب پاک روی دست کسی-یکسره نومید کردن کسی

حلیم روغن خوردن-کنایه از تشنگی بسیار داشتن

زت زیاد-کوناه شده ی “عزت زیاد” در زبان لوطی ها

جیز کردن-سوراندن به زبان کودکان

بازار پسند-مورد پسند خریدار و فروشنده-قابل فروش

از کف دست مو برآمدن(روی دادن پیشامدی غیرممکن)

به آخر خط رسیدن-به پایان کار

زیر چیزی زاییدن-از سنگینی کاری از پا درآمدن و کار را به پایان نرساندن

از پارو بالا رفتن پول(ثروت بسیار داشتن)

آدم بی‌سر و پا-متضاد آدم درست‌وحسابی
 

تق چیزی در آمدن-گند کاری بالا آمدن-فاش شدن امری پنهان

روی خون افتادن زن آبستن-بچه انداختن

به خط کردن-به صف کشیدن

آوردن(باعث شدن، ایجاد کردن)

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

چو-شایعه

بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق

به گردن گرفتن-متعهد شدن-مسئولیتی را پذیرفتن

احدالناس-کسی-فردی

خاله وارفته-آدم شل و ول و شلخته

زرت کسی قمصور شدن-به وضع بد و خنده داری از پا درآمدن-بیمار شدن-شکست خوردن

پا برهنه-بدون کفش

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

دو زار-دو هزار-دو قران-دو ریال

چار انگشتی-آدم بی دست و پا-چلفتی

حجله بستن-به پا کردن و آراستن حجله

آت و آشغال-وسایل کهنه و بی‌مصرف

پارسنگ برداشتن عقل کسی-خل بودن-دیوانه بودن

بی رگ-بی غیرت-بی حس

آب رفتن(بی‌اعتبار شدن، کوچک شدن)

به خانه ی بخت رفتن-شوهر کردن

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

آدم سر به راه(شخص خوب و نجیب، کسی که مزاحم دیگران نیست)

زنبورک-نوعی تفنگ کوتاه یا توپی کوچک که بر جهاز شتر می گذاشتند

انگار نه انگار-موضوع را نادیده بگیر!-گویی وجود نداشت

جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

ریپ آمدن-فخر فروختن-به دروغ بر خود بالیدن

خاک بر سری-بی آبرویی

الف الف کردن(قاچ‌قاچ کردن)

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

آب و تاب(تکلف، لفت و لعاب، تفصیل)

خلاف-جرم

آنکادر کردن-اصطلاحی در ارتش برای جمع‌کردن رختخواب

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

دهن بسته-حیوان

بی سواد-آن که نمی تواند بخواند و بنویسد-نادان و بی معلومات

داغ به دل کسی گذاشتن-کسی را عزادار کردن

جلا دادن-مفید بودن-شفا دادن-صیقل دادن

حال آوردن جگر-بریدن صفرای جگر با چیزهای ترش مزه

بی معنی- بیخود

خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری

ارنعوت-آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف

چله داری-عزاداری در روز چهلم مرگ کسی

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن
به بخت خود پشت پا زدن-فرصت مناسبی را از دست دادن-از خوشبختی مسلمی چشم پوشیدن

بدون معطلی-بی درنگ-فورا

جرات کردن-گستاخی کردن-دلیری کردن

آستین از چشم برداشتن(آشکارا گریستن)

استخوان ترکاندن-رشد ناگهانی اندام پس از رسیدن به سن بلوغ

زنندگی-زشتی-نفرت انگیزی

آب مروارید-تار شدن عدسی چشم

پشته کردن-روی هم انباشتن

خاکشیر-کنایه از خرد و ریز ریز

جوشکاری-جوش دادن قطعات فلزی

تخم دو زرده کردن-کاری بزرگ انجام دادن

زدن به کوچه ی علی چپ-خود را به آن راه زدن-خود را به نادانی

آب باریکه-درآمد اندک اما مرتب
دست خوش !-آفرین
جیبی-قابل گنجاندن در جیب-مربوط به جیب

جنگل مولا-جایی بی نطم و ترتیب-شهر بی قانون

 
دست و پا چلفتی-بی عرضه-نالایق-بی دست و پا
 

خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن

دده مطبخی-آدم کثیف و بد بو

چهار دستی-فراوانی

دِردو-سر زبان دار-ناقلا و زرنگ

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

تُک زبانی حرف زدن-لکنت داشتن-گرفتگی زبان داشتن

به جان هم افتادن-با یکدیکر درگیر شدن

پخمه-بی عرضه-خجالتی-ترسو

از شوخی گذشته(حالا برسیم به مطالب جدی)

دنگ کسی گرفتن-هوس نابه جا کردن برای انجام کاری-تصمیم ناگهانی برای کاری گرفتن

آرواره‌ی کسی لق بودن-سرنگهدار نبودن-پرچانه بودن

حیوانی-نگا. حیوانکی

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

بخت، بخت اول-برای هر زنی شوهر اول بهتر است

حرم خانه-درون خانه که زنان زندگی می کنند
خواب و خوراک-خورد و خواب

ریختگی-ریزش

خونین و مالین-زخمی-خونی شده

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

زمانه بازی کردن-با زبان بازی و چاپلوسی رفتار کردن

چرخ پایی-چرخ خیاطی که با پا به حرکت می افتد

آنجا رفتن که عرب نی انداخت-به جایی دور و بی‌بازگشت رفتن

راپرت-گزارش-خبر
دست بده داشتن-بخشنده بودن

چاچول-حقه باز-شارلاتان

پالان خر دجال-کار پایان ناپذیر

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

پِر پِر آمدن-به لرزه افتادن

ختنه نکرده-آزمند-پول پرست-نامسلمان-پدر سوخته

پیله-مو

خاکروبه ای-سپور-آشغالی

شماره ی نوشته : ٢- ۹ / ۷

چَپَری بی-درنگ-به سرعت

جواب دندان شکن-جواب قاطع و صریح

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

رقص شتری-رقصی که از روی قاعده نباشد-حرکات نابهنجار

دستی پس، دستی پیش-سخت تهی دست-بی چیز

رفتگار-رفتنی-مردنی

آب بندی کردن-آرام آرام به کار انداختن دستگاه نو

دست به یقه شدن-دست به گریبان شدن

چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن

از دور دستی برآتش داشتن-آشنایی سطحی و ناکافی با چیزی داشتن

خر پول-دارای پول زیاد-تروتمند

چم و خم-آداب و رسوم-فن-ناز و عشوه

چاخان گفتن-دروغ و گرافه گفتن

تو جوال رفتن با کسی-با کسی به مبارزه برخاستن

انگشت‌کوچکه‌ی کسی نشدن-بسیار فرودست تر از کسی بودن-اصلن با کسی قابل مقایسه نبودن

چشم سفیدی کردن-پر رویی کردن-گوش به حرف ندادن

 

خیساندن-در آب فرو بردن-در آب گذاشتن-خیس کردن

 

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

زاغ و زوغ-فرزندان خردسال-نق-غر و لند

به خون کسی تشنه بودن-کینه ی کسی را سخت در دل داشتن-با کسی سر جنگ داشتن

آسمان تا زمین(تفاوت بسیار)

پِشک-نرمی و پرده های بینی

بی قواره-بد شکل

حیوونکی-نگا حیوانکی

چیزی را در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و اعتبار اعلام کردن چیزی

جُربزه-قدرت-توانایی
از شیر مرغ تا جان آمیزاد(از سیر تا پیاز)

زائو-زنی که زاییده و در بستر است

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

دانش جو-دانش پژوه-آن که در دانشگاه درس می خواند

حرف های گنده تر از دهان-ادعاهای زیادی-سخنان خارج از توانایی

پر و پا داشتن-پایه و اساس داشتن

زاق-چشم زاغ چشم

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن
دست پیش-گدا

اگر و مگر کردن-شرط و بهانه آوردن

 

به چشم-اطاعت می شود

آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند

چله گرفتن-نگا. چله داری کردن

چاک و بست نداشتن دهان-دهان لغ بودن-رازدار نبودن

چشم ِ غربال-سوراخ های غربال

خشکه بار-نگا. خشکبار

 
دزد حاضر و بز حاضر-می توان همه چیز را دید و داوری کرد

زیش ریش-تار تار-از هم جدا شده

آب لمبو(چلانده‌شده، فشرده)

تو پوزی-تو دهنی

بار فروش-فروشنده ی میوه و خواربار در میدان

پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش

بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند

خشک شدن شیر کسی-به کسی که زیاد حرص می خورد و جوش می زند می گویند

جِر آمدن-اوقات تلخ شدن-زیر مقررات بازی زدن

رَطب و یا بس گفتن-سخنان درست و نادرست گفتن-آسمان و ریسمان به هم بافتن

انداختنی(جنس نامرغوب)

دل گُنده-سهل انگار

بِدو-دوان دوان-کسی که بسیار می دود-سریع

 

افتادن توی هچل(گرفتار دردسر و ناراحتی شدن)

دستمال به دست بودن-چاپلوس بودن-متملق بودن

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

پدر مرده-یتیم-خطابی به هنگام خشم مانند پدر آمرزیده یا ننه مرده

تحصیل کرده-درس خوانده

دماغ سوختگی-خجالت زدگی-ناکامی

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

زار-نا به سامان-خراب-بد

جوش خوردن-لحیم شدن-به هم پیوستن-معاشرت کردن با دیگران

برادر اندر-برادر ناتنی-نا برادری

چین و چوروک-چین و شکن
از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

به جهنم-به درک-خوب شد که چنین شد-خوب است که چنین بد است

دم زدن-حرف زدن-اعتراض کردن-جیک زدن

داغ به دل یخ گذاشتن-کاری بی هوده و بی اهمیت کردن

پی گرفتن-دنبال کردن کار

پیش فروش کردن-پیش از آماده کردن کالا آن را فروختن

خون خون کسی را خوردن-بسیار خشمگین شدن و چیزی نگفتن

حرز جواد کسی بودن-پیوسته با کسی بودن

زهکونی زدن-تیپا زدن-اردنگی زدن

پاشنه ی کفش ور کشیدن-آماده ی انجام کاری شدن

چُغُلی-سخن چینی-غیبت-شکایت

چین-یک بار درو-بک بار چیدن

جِر گرفتن کسی را-اوقات کسی تلخ شدن

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

بد دماغ-کسی که زود رنج است و زود قهر می کند

بانی خیر-نیکوکار-کسی که اثر خیر از خود بجا گذاشته است
جراندن-جر دادن-پاره کردن

چاله میدان-نگا. چاله خرکشی

زیر سری-بالش-متکا

خیابان گردی-بی کاری-ولگردی

خوش مشرب-خوش معاشرت-اهل گفت و گو

تر دست-ماهر-شعبده باز

زیر بغلی-نوعی تنبک که پایه ی دراز آن را زیر بغل می گذارند و آن را می نوازند

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان

زبان پس قفا-نوعی گل است

از این گوش گرفتن و از آن گوش در کردن-ظاهرن به حرفی گوش دادن ولی به آن عمل نکردن
از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

دل دل را خوردن-عجله داشتن-بی تاب بودن

تفنگ سر پر-تفنگی که باروت و گلوله را از سر لوله به درون تفنگ می گذاشتند و با سمبه آن ها می فشردند

ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

ترس بر داشتن کسی را-از وارد شدن به کاری بیم داشتن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

 

زیر سایه ی کسی بودن-در پناه کسی بودن-از پشتیبانی کسی برخوردار بودن

پرت شدن حواس-از موضوع دور افتادن

چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن

آرتیست‌بازی-انجام کارهای غیرعادی

از ران خود کباب خوردن-با سختی چیزی به‌ دست آوردن

رفتن توی نخ چیزی یا کسی-چیزی یا کسی را زیر نظر داشتن و پاییدن

آش هفت جوش(قضیه‌ی پیچیده)

خیر باشد-پس از شنیدن خواب کسی به فال نیک به او می گویند

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

آفتاب از مغرب درآمدن(روز قیامت، رویدادی شگرف پیش آمدن)

دست زدن-کوبیدن دو دست به یکدیگر همراه با نوای موسیقی یا برای تشویق

اله و بله(چنین و چنان)

پشت میز نشین-کسی که کار اداری دارد-کارمند

پاچه لیز شدن-از راه پیمایی خسته شدن

حاجی فیروز سال نو را مژده می دهد-مردی که در روزهای آخر سال خود را سیاه کرده و با رقص و آواز مردم را به خنده و شادی واداشته و آمدن

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

خشتک پاره کردن-قیامت به پا کردن-داد و بی داد کردن-رسوا کردن-شدت عمل نشان دادن

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

از چاله در آمدن و به چاه افتادن-از باران به ناودان پناه بردن

رم کردن-رمیدن-گریختن

تب کردن خر-پوشیدن لباس ضخیم در هوای گرم

دو پول-مبلغ بسیار ناچیز و اندک

 

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

زیر بار رفتن-قانع شدن-تحمل کردن

اسباب‌کشی(نقل اثاثه از خانه‌ای به خانه‌ی دیگر)

جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز

ابرو کج کردن-خشم گرفتن

تخت قاپو کردن-چادر نشینان را در جایی ساکن کردن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن

دست بردن در چیزی-چیزی را تغییر دادن

خوش قواره-خوش اندازه-متناسب

 

دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن

پنجول-پنجه ی گربه و مانند آن

تو گذاشتن-چیزی را مسکوت گذاشتن-از درون دوختن

آش کشک خاله(کار ناگزیر، تکلیفی که بر عهده‌ی کسی باشد)

 

آب از آتش برآوردن-کار محال کردن

تحت الشعاع قرار دادن-زیر نفوذ و تاثیر قرار دادن
جا ماندن-فراموش شدن

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

رو انداز-لحاف

زرتی-بی مقدمه-ناگهان -بدون مطالعه و تعمق

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

بومی-محلی-اهل همان سرزمین

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

روغنی-آلوده به روغن

بیا و برو-دم و دستگاه-قدرت و حشمت

پزا-زود پخت شونده

تن نما-نازک و نشان دهنده ی تن

زکی-لفظی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود

دُم به دست دادن-بهانه به دست دادن-خود را گیر انداختن

پینکی رفتن-چرت زدن

دلمه-لخته-منعقد-سفت شده

اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط

در آوردن تقلید-ادای کسی را در آوردن-مسخره کردن

افت کردن-کاهش یافتن-کم شدن

بیخ پیداکردن کار-گره افتادن در کار-دشوار شدن کار

جوغ-جوی آب

بند کردن-محکم کردن

ترگل ورگل-خوش سر و وضع-تر و تمیز

زیر قول خود ردن-به گفته ی خود عمل نکردن-عهد خود را شکستن

دنگ و فنگ-طول و تفصیل-مقدمه چینی فراوان-تشریفات زیاد

دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی

پابوسی-زیارت

ختم گذاشتن-مجلس ترحیم گذاشتن

بچاپ بچاپ-اوج سوء استفاده و دزدی

درز کردن-فاش شدن-آشکار شدن

زبان زرگری-زبانی قراردادی که گروهی در میان خود بدان سخن گویند و دیگران آن را نفهمند

اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)

 

انگشت کردن-انگشت رساندن

دس دس کردن-دست زدن-طول دادن-وقت گذراندن

پرت و پلا-تار و مار-پراکنده-بی معنی-مزخرف

تپه تپه-چیزهایی که بی نظم کنار هم انباشته باشند
خیار چنبر-نوعی خیار

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

 

دبه ی کسی را روغن کردن-با دادن پول و هدیه کسی را راضی کردن

اتوکشیده-با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب

پیچاندن کسی-کسی را گرفتار درد سر کردن-کسی را سوال پیچ کردن

برداشتن کلاه کسی-کسی را گول زدن-فریب دادن

باری از دوش کسی برداشتن-رنج و زحمت کسی را کم کردن

آش شله‌قلمکار(بی‌نظم و قاعده)

پا دری-فرشی که پای در می اندازند-سنگی که کنار در می گذارند تا باد در را حرکت ندهد

دسته چاقو نشستن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو-چمباتمه نشستن

دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن

تیر کردن-نشان کردن
جان بر لب نهادن-به کاری خطرناک اقدام کردن-آماده ی مرگ شدن

بساط در آوردن-الم شنگه راه انداختن-رسوایی به بار آوردن

از قدیم ندیم‌ها(از گذشته‌های دور)

دخترینه-دختر-مونث

چس خور-آدم خسیس-بخیل

روگیری-چهره پوشاندن از نامحرم-شرم و حیا
روی دایره ریختن-روی داریه ریختن

بیرون زدن-ناگهان از جایی بیرون رفتن

رو کشیدن-به کسی برای نزدیکی کردن تکلیف کردن

آفتابه‌دزد(دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند)

چروک افتادن-چین افتادن-ناصاف شدن

جوشیدن با کسی-با کسی انس و الفت گرفتن-با اخلاق کسی جور درآمدن

چته ؟-تو را چه می شود ؟

تگری-بسیار خنگ-یخچالی

دلِی دلِی-حاشا-انکار

توپ در کردن-توپ انداختن

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

خیره-بی شرم-پر رو

از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

 

جفت گیری کردن-جماع کردن حیوانات

رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.

آدم کردن کسی(کسی را تربیت کردن، سواد آموختن)
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
حهاز-کشتی بزرگ

آبِ بسته(شیشه، بلور، یخ، برف)

 

پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی

جگر-عزیز-عزیز دلم
پینه زدن-وصله کردن
چول کردن-شرمنده کردن

خِر کسی را چسبیدن-گریبان کسی را گرفتن و چیزی از او طلب کردن

حاشیه بندی-گل کاری کردن در باغچه-مرز بندی

د ِ-حرفی برای بیان مداومت

خدا کند-ای کاش

خرد و خمیر-نگا. خرد و خاکشیر-له و لورده

بی عرضه-بی لیاقت-بی مصرف
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

تو دهن کسی زدن-با سخنی درشت به کسی پاسخ دادن

زار بودن کار کسی-پیچیده و دشوار بودن کار کسی

تیر به تاریکی انداختن-بدون تامل اقدام به کاری کردن

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

چار دستی-قمار چهار نفری

تلکه بندی-چیزی سرهم بندی شده و آسیب پذیر

دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن

رنگ دادن و رنگ گرفتن-رنگ به رنگ شدن

دستم به دامنت-به یاری ات سخت نیاز دارم

افتاده-فروتن-متواضع

آمادگی و شوق بسیار برای کاری داشتن

از سر دست-کار یا سخنی که فورا و بدون تامل بکنند یا بگویند

چُسَکی-کم دوام و سرهم بندی شده

الانه-همین حالا-هم اکنون

پیش قسط-پرداختِ پیش از آغاز قسط بندی

ترشی انداختن-ترشی درست کردن-بی استفاده گذاشتن و به کسی ندادن چیزی

زد و بند کردن-ساخت و پاخت کردن-توطئه کردن

به باد دادن- باد دادن

چس آمدن-در حالت عصبانیت به جای خوش آمدی می گویند چس آمدی

به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

حاضر و غایب کردن-خواندن نام افراد برای تعیین حاضران و غایبان

اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)

پس زدن-کنار زدن-دور کردن-نپذیرفتن-رد کردن

روگیر کردن-در رودربایستی ناگزیر به انجام کاری کردن-نگا. روبند کردن

دستِ چپ-سمت چپ

آفتاب‌زردی-غروب آفتاب

دل کسی آمدن-دل آمدن

پیزر به پالان کسی گذاشتن-با دروغ و چاپلوسی کسی را فریفتن-هندوانه زیر بغل کسی گذاشتن

چهار چوب-محدوده-قاب

آب و گاوشان یکی بودن-شریک و همدست بودن

 

زانو بند-پارچه ی کشی حلقه مانند که برای حفاظت زانو در برابر ضربه یا در رفتگی بزر آن می بندند

تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن

چپ چُس-اصطلاحی تحقیرآمیز برای خطاب

بیلاخ نشان دادن-حرف طرف را باور نکردن-شیشکی بستن

زار زار-گریه ی شدید

اجل‌برگشته-کسی که مرگ به‌سراغش آمده

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج

حرف شنو-سر به را-مطیع

به درک- به جهنم

جاپایی برای خود باز کردن-خود را به جایی بند کردن

دل توی دل نبودن-بی تاب و بی قرار بودن

چشم دو دو زدن-تکان تکان خوردن چشم

ارواح شکمت-ارواح بابات

تو نگو من بگو-مشاجره-بحث

رو به قبله کردن-کسی را که درحال مرگ است رو به قبله خواباندن

تبریک گفتن-خجسته باد گفتن-دعای برکت کردن

درخت اگر-امید پوچ و واهی

چانه گیر-کسی که خمیر را چانه می کند

آن سرش ناپیدا بودن(برای نشان دادن حد کمال و مبالغه به‌کار می‌رود)

چپکی-از طرف چپ-خشم آلود

زبان کوچک-گوشت زبان شکل آویخته در حلق

جگر پاره-فرزند-جگر گوشه

خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
ته گرفتن-سوختن غذا

پشت نویسی-نوشتن در پشت سند یا حواله برای انتقال آن به دیگری

پَکَر-افسرده-نومید-گیج-بی دل و دماغ-بی حوصله

پا برهنه-بدون کفش

چپو-غارت-تاراج

 
رَب و رُب ندانستن-ساده دل بودن-چیزی نفهمیدن

جنگ زرگری-دعوای دروغین-جنگ مصلحتی

به تر تر افتادن-اسهال گرفتن-دچار شکم روش شدن

 
خوش خیال-آن که به دل بد راه نمی دهد-بی خیال

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

 
دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

بیخ خِر-بیخ گلو

 

دک شدن-جیم شدن-ناپدید شدن

رخت و پَخت-لباس ها-پوشاک

توپ علی گلابی زدن-بلوف زدن-بی پول سر قمار نشستن

تا فیها خالدون-تا پایان-همه و همه

زهر چشم-نگاه خشم آلود

پامال شدن-از بین رفتن

خاصه خرجی کردن-استثتا کذاشتن-تبعیض قایل شدن
دست و رو شسته-بی شرم-وقیح

پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن

آسمان تا زمین-تفاوت بسیار
 

دانشگاهی-کسی که در دانشگاه کار می کند-اعضای هیات علمی

خوش ترکیب-نگا. خوش تراش

آتش‌بیار معرکه-فتنه‌انگیز میان دو دشمن

دست کسی افتادن-گیر کسی افتادن

پنبه توی گوش کردن-غفلت داشتن-هوشیار نبودن

این جور که بویش می‌آید(چنان که از ظواهر امر پیدا است، از فرار معلوم)

چوب به آستین کسی کردن-به سختی تنبیه کردن-به سزای عمل رساندن

به ریش کسی خندیدن-کسی را مسخره کردن

چوب پا-دو چوب بلند که پا در میان آن ها کنند و با آن ها راه روند

آتش به جان ( گور) گرفته(ذلیل‌شده، ورپریده)

دروازه-دروازه مانندی در دو سوی میدان فوتبال-گُل

 

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

دُم بریده-زرنگ و ناقلا-بدجنس

 

دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن

پا زدن-حق را پایمال کردن-زیان رساندن

دختراندر-نادختری-دختری که از شوهر یا زن دیگری باشد

پِی-دنبال

 
پشت سر کسی ایستادن-از کسی پشتیبانی کردن

خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی

بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند

پشت و روی یک سکه-دو چیز به ظاهر متفاوت ولی در واقع مانند هم

دیر فهم-کند ذهن-کودن

باد به آستین کسی کردن-کسی را به کاری تحریک کردن

جوش زدن دل-نگران و مضطرب بودن-در دلهره به سر بردن

از این دنده به آن دنده غلتیدن(از درد یا فکر و خیال نخوابیدن)

ختم گرفتن-نگا. ختم گذاشتن

جیب خالی پز عالی-کسی که در عین تهی دستی افاده دارد و خودش را با ظاهرسازی بگیرد

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

رگ بسمل کسی خاریدن-در معرض خطر و مرگ قرار گرفتن

تِلِک و پِلِک-رخت و وسائل ناچیز خانه

انگشت به دهان نهادن-متحیر ماندن

پاتوغ-محل گرد آمدن

خدیجه خبرکش-خبر چین و دو به هم زن

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

از کسی حساب بردن(از کسی ترس داشتن)

 
بیخ ریش کسی بستن-به زور دادن-تحمیل کردن

پاتیل-دیگ بزرگ مسی-مست مست

خُردمُرد-شکسته و ریزه میزه

رد خور نداشتن-قطعی بودن-حتمی بودن-قابل رد نبودن

دستِ چپ-سمت چپ

بخت گشا-شانس آور-سبب خوش اقبالی-مایه ی سفید بختی

چلو صاف کن-آبکش

دستمال ابریشمی-چاپلوسی-تملق
بابا-پدر-شخص-در خطاب به هر کسی : برو بابا

دم ِ بخت-دختری که به سن ازدواج رسیده است

از پشه گوشت کبابی خواستن(خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن)

ددر رفتن-بیرون رفتن

دست باف-بافته با دست

تک و توک-به ندرت-کمی

چس خوری-خست-بخل

حال نداشتن-مریض بودن-بی حال بودن

آفتاب گز کردن-ولگردی کردن

رای دیدن-در داوری بی طرف نبودن و ملاحظه ی یکی از طرفین را کردن

پَپِه-بی عرضه-پخمه-بی سر و زبان-خجالتی-ترسو

جود بازی درآوردن-ننه من غریبم بازی درآوردن-از امری که ترسناک نیست اظهار وحشت کردن

پاگون-سردوشی

زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد

ته دل کسی مالش رفتن-احساس ضعف یا ترس کردن-حالتی شبیه به گرسنگی داشتن
از نافِ جایی آمدن(کاری را به‌خوبی اهل جایی انجام دادن)

دوبلور-دوبله کننده

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

توی گود نبودن-در متن موضوع نبودن-اطلاع دقیق نداشتن-در حاشیه بودن

چارده معصوم-پیامبر اسلام و دخترش فاطمه و امام علی و یازده امام دیگر شیعیان

چلچل-خال خالی-ابلق

دهان کسی چاییدن-آرزوی محال داشتن-از عهده ی چیزی بر نیامدن

آستین بر چشم گذاشتن-پنهان گریستن

تلپی-برای نشان دادن افتادن بدون مقاومت به کار می رود

زد و خورد-کتک کاری-دعوا و مرافعه

ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

چارقد قالبی-نوعی چارقد که آن را آهار می زدند تا راست و منظم بایستد

آمد داشتن-فرخنده و میمون بودن

زاله-کناره ی برآمده ی جوی-مرز کشتزار

چمباتمه زدن-نشستن روی دو پا و بغل کردن دو رانو

حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

دیپلم-مدرک پایانی دبیرستان-گواهی نامه-تصدیق

به درک واصل شدن-به درک رفتن-برای با نفرت خبر مرگ کسی را دادن بکار می رود

بامبول سوار کردن- بامبول در آوردن

این پا آن پا کردن(دودل بودن، وقت تلف کردن)

از خنده روده بر شدن-از شدت خنده بی‌حال شدن

رد زدن-رد پای کسی را گرفتن-نشان به جایی بردن

زیر و بالا گفتن-دشنام های زشت به کسی دادن

از آب درآمدن-نتیجه دادن-تربیت شدن-روشن شدن حقیقت

 
کسی را اذیت و آزار کردن

چوب پیش کسی گذاشتن-منع کردن کسی از کاری-بازداشتن کسی از انجام کاری

حِجله-گنبد مانندی که همراه با آیینه های ریز و گوی های صیقلی بر گور افراد جوانمرگ شده می گذارند

 

بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن

پیاده روی-راه پیودن با پای پیاده

پِرک-بوی ترشیدگی-بوی ماندگی

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

زود باش !-شتاب کن! عجله کن!

 

زردمبو-آدم ضعیف و کم خون-دارای رنگ و روی زرد

انداختنی(جنس نامرغوب)
از چیزی گلی چیدن-از چیزی بهره بردن
دال-خمیده-کج

آستین‌سرخود-هر چیزی که وسیله‌ی کاربردش همراهش است

خون دماغ شدن-خون از بینی جاری شدن
آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

الیسون و ولیسون-وردی است که برای کسانی که منتظرشان هستند می‌خوانند

 
ازخودراضی(متکبر، خود پسند)

چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

آتش زیر پا داشتن(بی‌قرار بودن)

تنابنده-انسان-آدم-ضعیف ترین بنده ی خدا
رودل-سنگینی معده

حاشیه دار-کناره دار

بد مصب-بد مذهب-لاکردار-بی مروت

خط دادن-سرمشق دادن-فکر کسی را هدایت کردن

 

دلبخواهی-دلبخواه

تحت الشعاع بودن-زیر نفوذ و تاثیر دیگری بودن

چتر باز-مهمان ناخوانده به وقت غذا
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))

داد و هوار-داد و فریاد

پُرکوب-حرکت سریع و پر صدا

 

جواب گو-مسئول-آن چه یا آن که با امری مقابله می کند

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

برج زهر مار-بسیار خشمگین-بسیار اندوهناک

اردنگ(تیپا، لگدی با نوک پا)

جلز و ولز-سوز و گداز

بَده شدن-از چشم افتادن-بد جلوه کردن

از ته دل(از سر صدق و صفا)

در دست-آماده-حاضر

حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن

خرج رو دست کسی گذاشتن-کسی را در خرج انداختن

حکیم باشی را دراز کردن-مجازات کردن بی گناه
امان دادن-کسی را پناه دادن-از گناه کسی گذشتن
 

زیر درختی-میوه هایی که زیر درخت فرو می ریزند

تو تاریکی رقصیدن-بدون آگاهی کاری را کردن-بی موقع کاری را کردن

ر ِِنگ گرفتن-ضرب گرفتن-آهنگ رقص نواختن

خیط کردن-نگا. خیت کردن
حَبه را قُبه کردن-کاهی را کوه کردن

اشتباه لپی(اشتباه لفظی)

چنگ مالی کردن-چیزی را زیاد دست مالی کردن

خوش غیرت-در زبان لوطیان گاه نشانه ی اعجاب و گاه دشنامی است به جای بی غیرت

جیره خوار-کسی که از جایی یا کسی جیره و مزد دریافت می کند-مامور

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

خانم بازی-معاشرت با زنان هرزه

خود را سبک کردن-خود را حقیر کردن-دست به کاری پایین تز از شان خود زدن

حشری-شهوت ران-پر شهوت

خورد و برد-افراط و زیاده روی-ریخت و پاش-تعدی و تجاوز

 

استکانی زدن(می‌خوارگی اندکی کردن)

دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش

چایمان کردن-سرما خوردن-چاییدن

جانور-کرم شکم و معده

آزگار(زمان دراز)

آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران

جنس کسی خرده شیشه برداشتن-آب زیر کاه بودن-حقه باز بودن

 

دست نگاه داشتن-توقف کردن در انجام کار-معطل شدن و منتظر ماندن

رتوش-دستکاری و آرایش عکس

حمال باشی-به تخقیر به آدم ناشی و بی عرضه می گویند

دور کسی یا چیزی را خیط کشیدن-با کسی قطع رابطه کردن-از خیر کسی یا چیزی گذشتن

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

به حساب کسی رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

آلبالو گیلاس چیدن(نگاه کردن و ندیدن)

آفتاب به آفتاب-هر روز

بی اُرس و پرس-بی مقدمه

دست گرفتن کسی-مسخره کردن-به ریشخند گرفتن

پالان آفتاب گذاشتن-کسی را معاف کردن-مرخص کردن

تو لاک خود رفتن-با کسی کاری نداشتن-توی عالم خود بودن

 

زبان باز کردن-توانایی گفتار پیدا کردن

پشتک-پرش از پشت

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

داغان شدن-از هم پاشیدن-متفرق شدن

تو حساب بودن-وارد بودن-به مسائل آگاه بودن

خارج از مرکز-مزایایی که به کارمندان خارج از پایتخت داده می شود

آینه‌ی هفت‌جوش-خورشید

با کسی ندار شدن-با کسی خودمانی

چپ رو-تند رو

آیینه‌ی اسکندری-آفتاب

ذکر مصیبت-بیان درد-یادآوری رنج های خاندان محمد و به ویژه حسین

دردانه ی حسن کبابی-بچه ی لوس

دفتر روزنامه-دفتری که در آن ریز همه ی داد و ستدهای روزانه را ثبت می کنند

تکه گرفتن برای کسی-کاری برای کسی فراهم کردن

آزگار(زمان دراز)

بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار

خرت به چند-کی از تو پرسید؟ به حساب آوردن-اعتنا کردن

خط یازده سوار شدن-پیاده رفتن

 

بیرق کسی نخوابیدن-همواره کامروا بودن-پایدار بودن دولت و شکوه

با یک دست چند هندوانه برداشتن-در آن واحد چند کار انجام دادن

از قرار-ظاهرن-آن‌طور که پیدا است

زاغه-جای نگاه داری گاو و گوسفند-حانه ی بسیار محقر-انبار مهمات

حساب تراشیدن-خرج درآوردن-حساب غیر واقعی نشان دادن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

تنوری-پخته شده در تنور

زن به مزد-دشنامی است به مردان فاسد

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

اشک کسی دم مشکش بودن-سخت زود رنج بودن-زود به گریه افتادن

از سر نو(دوباره)

خواب دیدن برای کسی-نقشه کشیدن برای استفاده یا کوبیدن کسی

 

چیلی-بدبیاری

آب برداشتن(هدف دیگری در پس کاری وجود داشتن)

آرد خود را بیختن و الک را آویختن(کسی که وظایف زندگی‌اش را انجام داده و دیگر توقعی از او نیست)

 

دو دو زدن-تکان تکان خوردن

تو آستین بودن-حاضر و آماده بودن-آماده داشتن

بالای منبر رفتن-پر گویی کردن

تاریخچه-تاریخ مختصر

دبه-ظرف-کوزه

چشم و دل سیر-کسی که به مال و منال دنیا بی اعتنا است

چراغ-پولی که معرکه گیران درخواست می کنند

دَرَنگ-صدای شکستن چیزی یا زدن سیلی

ابزارفروشی(فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی)

پیشانی-بخت و اقبال-طالع

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

دوختن چشم-زل زدن-با دقت چیزی را نگاه کردن

جا افتاده-آدم متین و با تجربه

دل قرصی دادن-اطمینان خاطر دادن

برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

این دنده آن دنده شدن(این پهلو آن پهلو شدن)

چشم زخم زدن-چشم زدن-آسیب رساندن

بالا غیرتا-از راه جوانمردی و گذشت

چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی

خوش قد و بالا-خوش اندام-بلند بالا

ابرو کج کردن(خشم گرفتن)

در آوردن از خود-دروغ پردازی کردن

جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن

آش آلو شدن(خجالت‌زده شدن، سکه‌ی یک‌پول شدن، کنفت شدن)
از غورگی مویز شدن-مقدمات کاری را فرانگرفته ادعای استادی کردن

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

پیش پرده-نمایشی کوتاه پیش از آغاز نمایش اصلی

زانویی-زانو
جان کلام-اصل مطلب
دست چین-گزیده-منتخب

پشت به کوه اُحد بودن-پشت گرمی داشتن

احوال گرفتن(جویای حال شدن)

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

جمع کردن-گرد آوردن

چل و چو افتادن-شایعه در دهان مردم افتادن

خوش تراش-خوش اندام-خوش قد و بالا

آبجی خاک‌انداز-زن فضول و خبرچین

خود را به کوچه ی علی چپ زدن-خود را بی اطلاع نشان دادن

چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن

خاتم کاری-نشاندن استخوان در چوب برای نقش و نگار دادن

 

آب اندام(زیبا تن و خوش‌رو)

خر گرفتن کسی-کسی را احمق حساب کردن

آمدن(آغاز به کاری کردن)

پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن

چراغ پا-حالتی که اسب دو دست خود را بلند کند و راست بایستد

پشت چشم آمدن-ناز و افاده کردن- ابرو نازک کردن