پساب-آبی که پیش از این در آن چیزی خیسانده یا جوشانده باشند
آفت(زن عشوهگر و فتنهانگیز)
چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن
چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد
تیشه به ریشه ی کسی یا چیزی زدن-قصد نابودی کسی را داشتن
چینی-در یک رده قرار دادن آجرهای دیوار
زاق-چشم زاغ چشم
پاتختی-چارپایه ی کوچک کنار تختخواب-روز بعد از عروسی
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
چراغ خواب-چراغ کم نوری در اتاق خواب
آبکور-کسی که سودش به دیگران نمی رسد
اُس و فُس-اصل-مایه-چهارستون بدن
خاک کردن-دفن کردن-در گور نهادن-پشت حریف را در کشتی به زمین رساندن
خوش باور-آن که هر گفته ای را راست می پندارد
آب خنک خوردن-به زندان افتادن
ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)
پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن
ته خوار-بچه باز
راست روده شدن-اسهال گرفتن
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
دستِ راست-سمت راست
زبان مو درآوردن-بسیار گفتن و نتیجه نگرفتن
آفتاب از کدام طرف در آمده؟-چه عجب از این طرفها؟!
دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه
الف الف کردن-قاچقاچ کردن
تا برداشتن-تا شدن-خم شدن
خانه بستن-در بازی نرد دو مهره را در یک خانه قرار دادن تا حریف نتواند در آن جا بنشیند
از خود در آوردن-دروغپردازی کردن
رو به قبله بودن-در خال مرگ بودن
دَنگ-صدای به هم خوردن دو چیز
رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن
پشم بودن-بی ارزش بودن-بی معنی بودن
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق
ازرق شامی(اخمو، ترشرو)
زمین گذاشتن سر-مردن
حیوون-نگا. حیوان
چراغ پیه سوز-چراغی فتیله ای که سوخت آن از پیه بود
تنوره-دودکش-آتشخانه ی سماور و مانند آن
دست پخت-شیوه ی پختن-هنر پختن
آت و آشغال-وسایل کهنه و بیمصرف
دور زدن-چرخیدن و تغییر جهت دادن
خر در چمن-آوای ناهنجار-هرج و مرج
به تنگ آوردن-به ستوه آوردن-خسته کردن
پر کردن کسی-کسی را تحریک کردن
پس انداختن-جمع کردن پول-بچه به دنیا آوردن-به عقب انداختن
از بز حرامزادهتر-سختگریز و حیلهگر
خرناس کردن-خرخر کردن در خواب
توی هم رفتن سگرمه-گره بر ابرو زدن بر اثر خشم
خُل و چل-مثل دیوانه ها-ساده لوح
آدم بیخود(بیشخصیت و بیمعنی)
دو لا پهنا حساب کردن-دو برابر بهای خقیقی حساب کردن
بار-آنچه برای پختن در دیگ بریزند-اجاق
باد دادن-تلف کردن-در برابر باد قرار دادن
بازداشت-توقیف موقت-موقتا زندانی کردن
در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
اکبیری-زشت-بیریخت
چرسی-آدم معتاد-افیونی
زیر بال کسی را گرفتن-به کسی کمک کردن
بازارچه-گذرگاه سرپوشیده با چند مغازه و دکان
خاک برداری-بردن خاک های اضافی برای آماده کردن زمین ساختمان
بی کله-نترس-شجاع-بی خرد-تهی مغز
چپاندن-چیزی را به زور و فشار در چیز دیگری جا دادن-تپاندن
پر ادعا-متکبر-از خود راضی-قمپز در کن
دیپلمه-کسی که دیپلم دارد
تخسی-شیطنت-شرارت-ناقلایی
پُز دادن-خودنمایی بی جا کردن-فیس آمدن
ازراهنرسیده-در همان لحظهی رسیدن-به مجرد ورود
آش شلهقلمکار-بینظم و قاعده
چشم مالیدن-هوشیار شدن-از غفلت در آمدن
رُک زده-زل زده-خیره شده
برادر زاده-فرزند برادر
آجیل مشکلگشا-آجیلی که برای گشایش کار میخرند و بین مردم متدین پخش میکنند
انداختن-فروختن جنس بنجل و ارزان به بهای گران-درست کردن
در کوزه گذاشتن و آبش را خوردن-بی ارزش و بی اعتبار دانستن
دَم گرفتن-همنوایی کردن در خواندن و سرود-کنایه از توافق و پشتیبانی
حقه سوار کردن-فرو کردن چوب وافور در دهانه ی حقه-فریب دادن
بد مست-کسی که هنگام مستی هرزه گویی کند و عربده بکشد
چش شده ؟-او را چه شده است ؟
آش آلو شدن(خجالتزده شدن، سکهی یکپول شدن، کنفت شدن)
خندیدن تو روی کسی-به کسی که بسیار گستاخ است می گویند
دعوت حق را لبیک گفتن-مردن
زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور
تو بمیری-سوگندی در مقام تهدید
جوشی شدن-عصبانی شدن
حقوق بگیر کس-ی که ماهانه دستمزد می گیرد
تو عالم هپروت بودن- تو آسمان ها سیر کردن
پیشس گیری کردن-جلوگیری کردن-دفع
آب و رنگ-طراوت و شادابی
به آخر خط رسیدن-به پایان کار
جاکش-پا انداز-دلال محبت
بی اختیار-بدون اراده و تصمیم
چوب سیگار-نی سیگار
زهره ی کسی را آب کردن-سخت ترساندن
چهره شدن-مورد توجه قرار گرفتن-گل کردن
تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند
اشک کوه-یاقوت-لعل
پِخ پِخ کردن-سر بریدن در زبان کودکان
چشم برداشتن-زضا دادن-قبول کردن
بر خر مراد سوار شدن-موفق شدن-به آرزوی خود رسیدن
راه مکه-کهکشان
دلسرد-ناامید-مایوس
خاج پرست-مسیحی-عیسوی-ارمنی-آشوری
روی کسی را به زمین انداختن-درخواست کسی را رد کردن
پشت پا به بخت خود زدن- به بخت خود پشت پا زدن
حرز جواد با خود کردن-همیشه با خود داشتن
این دو کلهدار-خورشید و ماه
خوش حرکت-خوش رفتار-طناز
زیر تشکی-رشوه
روانه کردن-فرستادن اعزام کردن-گسیل داشتن
دید زدن-چشم چرانی کردن-دور و بر را نگاهی انداختن
در پوست کسی رفتن-سخت مزاحم کسی شدن-از کسی بد گفتن
چاق کردن-سر حال آوردن-درمان کردن
بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن
از سر نو(دوباره)
چینی بند زدن-کاسه دوختن-به هم چسباندن تکه های ظروف شکسته
راه نزدیک کردن-میان بر زدن-مهمان شدن بر کسی که خانه اش نزدیک است
تل انبار-توده-انباشته
دارایی-ثروت-وزارت خانه ای که امور مالی کشور در آن رسیدگی و برنامه ریزی می شود
توی هم لولیدن-با هم و کنار هم ایستادن و حرکت کردن
دل گرفتگی-غم-غمگین بودن
حمال-باربر-ناشی و مبتدی-بی مهارت و بی استعداد
ابوطیاره-اتوموبیل کهنه و فرسوده
حاشیه دار-کناره دار
چروکیدن-چین دار شدن
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
اهل عمل-کسی که کمتر حرف میزند و بیشتر عمل میکند
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
آبدار-سخت-شدید-سنگین
بیرونی-مقابل درونی-جایی از خانه که مردان و خدمتگزاران مرد می نشینند
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
آب شدن-شرمنده شدن-رفتن آبرو-به فروش رفتن کالا
حرف شنو-سر به را-مطیع
زار-کوتاه شده ی زایر
زیر غربالی-دانه هایی که به مرغ و پرنده می دهند
جرینگ-صدای سکه های پول
پوست کلفت-سخت جان-مقاوم
در بحر چیزی بودن-تمامن به چیزی اندیشیدن
خرجی دادن-دادن پول لازم برای گذران روزانه
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی
راست کردن-بلند شدن آلت تناسلی مرد-ایستادگی و پافشاری کردن-پیچیدن به پر و پا
جز جگر زدن-نفرینی است به معنی به بلا گرفتار شدن-دل سوختن بر اثر اندوه و مصیبت
چرس رفتن-حشیش کشیدن
دربند چیزی بودن-در خیال چیزی بودن
به خورد چیزی دادن-نفوذ دادن-وارد کردن
خرابکار-اخلالگر-تروریست
پیش کنار-بیضه-خایه
بستن دست کسی از پشت-در انجام کاری از کسی پیش بودن
از دل و دماغ افتادن(شور و نشاط خود را از دست دادن، بیحوصله شدن)
دررفت-خرج و هزینه-مقابل درآمد
زود رس-آن چه که پیش از موقع مقرر به دست آید
چرک کردن-عفونت کردن زخم
زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن
جام زدن-شراب نوشیدن-باده خوردن
پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی
خون گرفته-آن که قتلی کرده و نگرانی آن او را از حال عادی خارج کرده است
انگشتر پا(چیز بیارزش)
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
اجلبرگشته(کسی که مرگ بهسراغش آمده)
خوش خوراک-نگا. خوش خور
خوب کاشتن-از عهده ی کاری خوب برآمدن
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
چشم دیدن کسی را نداشتن-تاب دیدن موفقیت و خوشی کسی را نداشتن-از کسی بدش آمدن
تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن
خودتراش-تیغی که می توان تیغه ی آن را عوض کزد
جان کسی به نانش بسته بودن-بسیار خسیس بودن که حاضر باشد جان بدهد نان ندهد
بار آمدن-تربیت شدن-به روشی عادت کردن
دل فرو ریختن-سخت وحشت کردن-بسیار ترسیدن
چیز دار-ثروتمند
چوق-چوب-تومان
دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی
خودکرده-کاری که بدون مشورت شده باشد
ختم قرآن کردن-یک بار قرآن را از اول تا آخر خواندن
از زور پسی به گربه آقا عمو گفتن(با دشمنی که دفع آن نمیتوان، مدارا کردن)
تو زدن-حرف خود را پس گرفتن-از تصمیمی منصرف شدن
بر ملا شدن-آشکار گشتن
دستِ دلبر-گران قدر-عزیز
جَر-پیچ و خم راه
چُل کلید-جام درویشان
تسبیح انداختن-یک یک دانه های تسبیح را از زیر انگشتان گذرانیدن
پاخان-پشت هم اندازی-سفسطه کردن
د ِ-زود باش!
تکان دادن-ناگهان ترساندن-حرکت دادن
اُس و فُس(اصل، مایه، چهارستون بدن)
درآمد-عایدی
اوت بودن(بیخبر بودن، از مرحله پرت بودن)
آفتاب خوردن(سختی کشیدن)
پشت بام-سقف بیرونی بام
رو به راه-آماده-مهیا-منظم
چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
درد و بلای کسی به جان خوردن-تعبیری تحقیرآمیز برای مقایسه ی دو نفر با یکدیگر که این یکی صفات آن دیگری را نداشته باشد
چندش آور-تکان دهنده-دل به هم زن
جز جگر زده-نفرینی است به معنی دل سوخته بر اثر اندوه و مصیبت-گرفتار به بلا
آلنگ دولنگ-چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند
جوی خون راه انداختن-کشتار بسیار کردن
دامن بر آتش زدن-فتنه ای را شدیدتر کردن
پرچانه-پرگو-روده دراز-وراج
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
چار دیواری-خانه
دندان عاریه-دندان مصنوعی
آزار داشتن(انجام کاری به قصد اذیت دیگری، کرم داشتن)
رد شدن-مردود شدن-پذیرفته نشدن
جفتک زدن-نگا. جفتک انداختن
پوست سگ به روی خود کشیدن-بی شرمی را به نهایت رساندن
دست از پا دراز تر-مایوس شده-ناموفق
چله اش افتادن-آبستن نشدن زن
جفتک انداختن-لگد زدن-از انجام کاری خودداری کردن
حق کسی را کف دست کسی گذاشتن-کسی را به سزای کار خود رساندن
این خط و این نشان(عبارتی تهدیدگونه برای منع کسی از چیزی یا انجام کاری، نگویی که نگفتم. )
آسمان سوراخ شدن(رویداد بزرگ پیش آمدن)
خاله خرسه-دوست نادان
پاکاری-شغل پاکار
دماغ-حال و حوصله-رغبت-علاقه-کبر و خودپسندی-مُف-خلط بینی
جان به عزراییل ندادن-بسیار بخیل بودن-دیر مردن-سخت جان بودن
دق کُش-آن که از غصه و اندوه بسیار بمیرد
حواس پرت-پریشان حواس-فراموش کار
خیالاتی-وسواسی-آن که پندار و توهمات بی جا دارد
حرف کشیدن از کسی-کسی را به سخن گفتن واداشتن
از این حَسن تا آن حَسن صد گز رسن-در بارهی دو چیز گویند که ظاهری یکسان و بهایی بسیار متفاوت دارند
جُل-پوششی که روی اسب و خر می اندازند-لباس کهنه-میوه های بته ی مرده
اُزبَک(بیریخت، ژولیده، ازخودراضی)
جوان مرگ شدن-در جوانی مردن
دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن
تو ریختن دل-سخت نگران شدن و ترسیدن بر اثر شنیدن خبر ناگوار
آبستن فرزندکش-دنیا-روزگار
آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی
جِر خوردن-پاره شدن
ریزه خورده-خرده ریزه-وسایل کم بهای خانه
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل
از منبر پایین آمدن(از پرچانگی دست برداشتن، سخن را به پایان آوردن)
پس بودن هوا-خراب بودن اوضاع-نامناسب بودن وضعیت
آدم ششدرچهار(شخص کوچک اندام و ریزنقش)
تو دل شیر رفتن-جرات فراوان داشتن
دماغ سوخته شدن-بور شدن-خجالت زده شدن-ناکام شدن
پُخ-واژه ی ترکی به معنی مدفوع
دست دادن-پیش آمدن
حساب خرده-اختلاف کوچک-خرده حساب-بدهکاری مختصر
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب
به دل خود صابون مالیدن-به خود وعده ی خوش دادن
زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن
دو دو زدن-تکان تکان خوردن
پنجه بوکس-سلاحی سردئ به صورت حلقه های به هم پیوسته و دارای برآمدگی های برجسته
اُرد کسی را خواندن(به حرف کسی گوش کردن، اهمیت دادن)
پف کردن-ورم کردن-باد کردن-مغرور شدن
خانه آبادان-عبارتی به عنوان سپاس
خوردن حرف-نگا. حرف را خوردن
از هول هلیم توی دیگ افتادن-از حرص و طمع زیاد به جای سود زیان دیدن
خرده ریز-اثاثه ی اندک و کم مصرف-آشغال
آتشِ بسته-طلا
برادر زن-برادرِ زن هر مرد
زبان مادر شوهر-نوعی گیاه خار داراز تیره ی کاکتوس
پیه گرگ مالیدن بر کسی-کسی را از چشم دیگران انداختن
از راه نامشروع ) به پول و ثروت رسیدن
تو مشت کسی بودن-کاملا در اختیار کسی بودن
اَتَر زدن(فال بد زدن)
برادر تنی-برادر حقیقی
خیط کردن-نگا. خیت کردن
خواب ماندن-دراز شدن خواب بر خلاف میل و به قراری نرسیدن
از ترس مار توی دهان اژدها رفتن-از باران به ناودان پناه آوردن
تلکه کردن-پول یا چیزی را به زور-چاپلوسی و یا فریب از کسی گرفتن
جور کسی را کشیدن-کاری را به جای کسی برای او کردن
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
دوا خوری-عرق خوری-مجلس صرف مشروبات الکلی
چول شدن-بور شدن در بازی-شرمنده شدن
باجه-جای بلیت فروشی
بد اخم-عبوس و ترشرو
دردسر-گرفتاری-سرگردانی
تیر در کردن-تیراندازی کردن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
جامه شور-رختشوی
پوست و استخوان شدن-بسیار لاغر شدن
انگشت روی چیزی گذاشتن(موضوعی را مورد توجه قرار دادن)
الف شدن اسب(هر دو پا بلند کردن اسب)
ذِله آمدن-به ستوه آمدن-خسته و عاجز شدن
پَهن آباد-پول بسیار ناچیز و کم ارزش
به محضِ-به مجرد ِ-همان وقت که
خدا به رد-در پناه خدا
آلنگ دولنگ(چیزهای بیهودهای که بهعنوان زینت به چیزی میآویزند)
تیر کردن-نشان کردن
بد معامله-آن که در معامله ناراستی کند
زیادی حرف زدن-سخنان خارج از موضوع یا بیرون از صلاحیت گفتن-وراجی کردن
راه مکه-کهکشان
خود را به کسی بستن-خود را به کسی نسبت دادن
خِر-حنجره-گلو
زالو انداختن-کرم زالو به تن بیمار انداختن تا خون فاسد را بمکد
از تک و تا نینداختن خود-از رو نرفتن-جا نزدن-خود را نباختن
بردن از رو- از رو بردن
آدمقحطی-کمیابی آدم های کارآمد
به هدر رفتن-تلف شدن-تباه شدن- از دست رفتن
چوبی رقصیدن-رقصیدن با دوستمال در دو دست
زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند
این تن بمیرد(سوگندی که یا در اصرار و یا در اثبات حرف خود یاد میکنند)
چُش گفتن-جلوگیری کردن-مانع شدن
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
خودکار-دستگاهی که نیازی به مراقبت انسان ندارد
تازه وارد-کسی که تازه وارد شده است
انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن
خشتک نشور-آدم پست و بی ارزش
حسرت به دل ماندن-به آرزوی خود نرسیدن
چاقچور-شلوار گشاد و بلند و کف دار زنانه که آن را بر روی شلیته و تنبان می پوشیدند
در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور
دک و پوز-دهان و لب و دندان
جَلَب-حقه باز-موذی-تقلبی-زن نا به کار
حواله ی روی یخ-نگا. حواله ی سر خرمن
پیش کرایه-کرایه ای که در مبدا پرداخت می شود
چاله-گودال کوچک-دردسر-اشکال
ته بساط-باقی مانده ی وسایل زندگی و کسب و کار
ژست گرفتن-به بدن و چهره ی خود حالت ویژه ای دادن
دَمب چیزی را چسبیدن-کاری را پی گیری کزدن و ادامه دادن
دندان طمع از چیزی کشیدن-از چیزی چشم پوشیدن-دست کشیدن-رها کردن
خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند
چوب حراج چیزی را زدن-در برابر تاراج و غارت قرار دادن
چس فیل-ذرت بو داده-نقل پیرزن
بند کردن-محکم کردن
اجباری(خدمت سربازی)
دل خوشکنک-مایه دلخوشی اندک-آن چه بی پایه ولی مایه ی خرسندی است-گول زنک
به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن
رضا ترکی-پارچه ی ابریشمی یزدی که در مشهد به آن علی شیر خدا می گویند.
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
خایه ی چپ کسی بودن-به تمسخر: نزد کسی اعتبار و احترام داشتن
پاشنه ی کسی را کشیدن-با فریب کسی را به کاری برانگیختن
اول چلچلی(تازه به چهل سالگی رسیدن (اول بلوغ و خوشی))
در لاک خود فرو رفتن-کاری به کار دیگران نداشتن
حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام
دست بلند کردن-بالا بردن دست به نشانه ی آمادگی پاسخ گویی-اعلام رای و نظر
از دیوار مردم بالا رفتن-دزدی کردن
خودآموز-بدون آموزگار
تعریف کردن-به نیکی یاد کردن-ذکر خیر کردن
پختن کسی-کسی را برای کاری آماده کردن
زهرمار کردن چیزی-مانع از لذت بردن از چیزی شدن
تو ذوق زدن-ناخوشایند بودن-بر خلاف میل کسی سخن گفتن
بستن-یخ ردن-منجمد شدن-منعقد شدن-سفت شدن-ریختن بیش از اندازه-هدف قرار دادن
این تن را کفن کردی-این تن بمیرد
ترکه مرکه-زن لاغر و خوش اندام
بر و بساط-زندگی و لوازم آن-مقدمات کار
دبیر-آموزگار دبیرستان-فرد صاحب مقام در یک حرب-وزارت خانه یا سفارت
آب رفتن زیر پوست کسی(پس از لاغری کمی فربه شدن)
خام شدن-فریب خوردن-اغفال شدن
خوش آمدگویی-به تازه وارد “خوش آمدی” گفتن-مجازن: تملق و چاپلوسی
بز خر-کسی که به قصد ارزان خریدن چیزی توی سر جنس می زند
توپ و تشر آمدن-تهدید کردن-با فریاد کسی را خطاب کردن
بی ناخن-بی انصاف-کسی که به زیردست سودی نمی رساند
امن و امان-بدون بیم و هراس
تریت- تلیت
دماغ خشکی-بی مغزی-دیوانگی
پیچ-آن جا که را به سوی دیگری رود
چاق سلامتی کردن-احوال پرسی کردن
جَلدی-بی درنگ-به چالاکی
خوشگلک-با خوشگلی اندک
آلاف و الوف-مال و ثروت-جاه و مقام
چلغوز-فضله ی مرغ و کبوتر-آدم کوتاه قد و بی عرضه
دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
بجا-شایسته-در هنگام مناسب
بامبول در آوردن-حقه و کلک زدن
بی سکه-بی اعتبار
جوغ-جوی آب
زیاده روی کردن-اسراف کردن-افراط کردن
بارانی-اصطلاح دختران دانش آموز : دوست صمیمی و محبوب
به هم زدن-قطع رابطه کردن
بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن
چریدن-راه افتادن کار و کاسبی
چم-رگ خواب-عادت مخصوص هر کسی
بغداد خراب-شکم گرسنه
دیدن کردن-عیادت کردن-زیارت کردن-ملاقات کردن
بنده منزل-خانه ی من
از دولت سر-به لطف کسی-از برکت وجود کسی
دست بردار نبودن-پافشاری کردن-رها نکردن
جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن
دراز به دراز-تعبیری برای کسی که مدتی دراز خوابیده است
اوستاکار-استادکار-ماهر و مسلط
خرده قرض-بدهی اندک
دستک دمبک-بهانه-دستاویز-پاپوش
دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن
روی غلتک افتادن-جریان دلخواه و طبیعی را به دست آوردن-دور برداشتن و سرعت گرفتن
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
چشم پوشیدن از چیزی-صرف نظر کردن از چیزی
پشت کاری را گرفتن-دنبال کردن کاری به قصد به پایان بردن آن
خشت مالیدن-چاخان کردن-لاف زدن
پریدن-لب پَر شدن-شکستگی کوچک در کناره ی چیزی
آواز دهل(چیزی که تنها سخنگفتن دربارهی آن جالب است، نه خودش = چیزی که از آن سخن زیاد میگویند اما واقعیت آنچنانی ندارد)
خرناس-نگا. خُرخُر
چهار چنگول ماندن-نگا. چهار چنگول شدن
افطاری(خوراکی که برای گشودن روزه میپزند)
(به زبان کودکان) زخم شدن
دانشگاه-محل آموزش دانش و فلسفه و هنر
آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بیارزش دادن)
داش-لوطی-مشدی
آخرین تحویل(قیامت)
زر ورق-کاغذ نازک و شفاف و زنگی
تی تیش مامان-ی بزک کرده-تر و تمیز-شسته و رفته-عزیز دردانه
چای دان-جای نگهداشتن چای خشک
ادبخانه-مستراح-طهارتخانه
بازداشتگاه-زندان موقت
بیا برو-رفت و آمد بسیار-معاشرت فراوان
از دهان در رفتن(پریدن حرفی از دهان، بدون پیشبینی سخن راندن)
تاب خوردن-بازی کردن با تاب-پیچ و خم برداشتن
جفنگ-یاوه-سخن بی هوده-هرزه
چادر درانی-جلوگیری از رفتن زن مهمان
دنباله رو-پی رو-مقلد
زلم زیمبو-لوازم بی مصرف و بی ارزش
پینه کردن- پینه بستن
چرخ زدن-گردش کردن-به عنوان تفریح یا تماشا حرکت کردن
آزگار-زمان دراز
خود را به نفهمی زدن-تظاهر به نفهمیدن کردن
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
به خط کردن-به صف کشیدن
پیش کردن گربه-راندن گربه
آب رفتن زیر پوست کسی-پس از لاغری کمی فربه شدن
رگه-طبقه ای از مواد معدنی در درون خاک
آب را گل آلود کردن(برای سود خود کارها را به هم زدن)
آسمانجل-ندار-بیچیز-کسی که رواندازش آسمان است
زیر شال کسی قرص شدن-شکم کسی سیر بودن
روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن
اُریب-کجکی-یک بر-یک ور
دریافت-گرفتن-ادراک
خایه مال-چاپلوس-متملق-دستمال به دست
دیم دیم-ساز به زبان کودکان
چهلم-چهلمین روز درگذشت کسی
خوردن سر کسی-سبب مرگ کسی شدن-کسی را دق مرگ کردن-در نتیجه ی پرحرفی کسی را کلافه کردن
حسابگر-کسی که در کارها سود و زیان خود را در نظر می گیرد
اجاق کسی کور بودن(نازا بودن، بی فرزند بودن)
دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت
روغن زرد-روغن حیوانی
تو خیک کسی فرو رفتن-کلاه سر کسی گذاشتن-به کسی قالب کردن
چشم کسی را خون گرفتن-سخت خشمگین شدن
چاچول زدن-گشت و گذار بی هوده-ول گردی
بند کشی-پر کردن درزهای آجرها و سنگ ها با سیمان و ساروج
رو گرفتن-چهره ی خود را پوشاندن
بار و بنه-وسایل سفر
چادر-پوشش زنان مسلمان ایرانی که پارچه ای است نیم دایره که دنباله ی آن تا پشت پا می رسد
از دست دادن-گم کردن
دهن کسی را سرویس کردن-کسی را خونین و مالین کردن-به حساب کسی رسیدن
دَقی-صدای کوبیدن چیزی به چیزی
پاتیل کسی در رفتن-تاب نیاوردن-ناتوان شدن
تقلا کردن-کوشش زیاد کرد-دست و پا زدن
دیگجوش-خوراکی مانند آش که در شب های جمعه و عید می پختند
تخت و تبارک-با آسودگی خیال
جان به جان آفرین تسلیم کردن-مردن-درگذشتن
پا گیر-سگی که حمله می کند و گاز می گیرد
خوش برش-جامه ای که اندازه و برازنده ی قامت دوخته شده است
آپارتی-زن بیحیا و بدزبان-سلیطه-پاچهورمالیده
جیر جیر-سر و صدا-فریاد بی هوده-آواز گنجشک و برخی حشرات
دو به دو-دو تا دو تا
اشک کوه-یاقوت-لعل
بستن کسی به دم خود-همیشه کسی را همراه داشتن
خاطر کسی را خواستن-کسی را دوست داشتن
پَک و پهلو-سینه و چپ و راست آن
پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن
افسردهبیان-بیهوده و بیمزهگو
ته ریش گذاشتن-کمی ریش بر صورت نگهداشتن
از مخ معاف بودن(دیوانه بودن)
دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
چای قندپهلو-نگا. چای دیشلمه
دخترینه-دختر-مونث
زانو انداختن شلوار-کش آمدن پارچه ی شلوار در قسمت زانو
زبان دراز-بی ادب-گستاخ-کسی که با گستاخی خارج از حد خود سخن بگوید
چهره کردن-نگا. چهره شدن
دست خالی برگرداندن-نا امید کردن-پاسخ رد دادن
چپری آمدن-زود آمدن
ابریشم(زن نوازنده، مطرب)
خِرخِره-حلق-حلقوم
خر آوردن و باقالی بار کردن-برای جتجال و دعوایی آماده شدن
برخورد کردن به تریج قبای کسی-گران آمدن-بی دلیل ناراحت شدن-به کسی توهین شدن
آب شدن و به زمین فرو رفتن(دود شدن و به آسمان رفتن)
ته صدا-صدای خوش ولی کم مایه
تک پا-زمان کوتاه-در فرصتی بسیار اندک
خون به راه انداختن-آشوب و فتنه ی سخت به پا کردن
دخل کسی آمدن-کلک کسی کنده شدن-کار کسی ساخته شدن-نابود شدن
آب نمک زدن-با شیرین زبانی گفتن
چرت بردن کسی را-غالب شدن حالت خواب بر کسی
باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن
این تن را کفن کردی(این تن بمیرد)
از دولت سر(به لطف کسی، از برکت وجود کسی)
تُخس-ناقلا-شیطان-شرور
از کف دست مو برآمدن-روی دادن پیشامدی غیرممکن
به خرج کسی نرفتن-بر کسی تاثیر نکردن-بر کسی موثر واقع نشدن
خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد
دستِ راست-سمت راست
آتش بیدود-آفتاب-غضب
از تو چه پنهان(راستش را بخواهی)
دانه دانه شدن-دانه ها از یکدیگر جدا شدن
رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن
جفت و جلا کردن-مرتب کردن-حقه جور کردن
چاله میدان-نگا. چاله خرکشی
پاپی بودن-دنبال کردن-اصرار ورزیدن
تپه گذاشتن-بول کردن
خرج دادن-مهمانی دادن در جشن های دینی یا ایام سوگواری
چرکمرده-نگا. چرکمُرد
پر افاده-متکبر-مغرور
ژست دادن-تنظیم وضع و حالت و قیافه برای عکس گرفتن
ابزارفروشی-فروشگاه وسایل خاص و ابزار یدکی
چرک و خون-چرک آلوده به خون
از تو چه پنهان-راستش را بخواهی
پوزه ی کسی را به خاک مالیدن-کسی را شکست دادن
آنها را خانم زاییده، ماها را کلفت؟-چرا آنها را بر ما ترجیح میدهند؟ چرا به ما اجحاف میکنند؟
استخوان لای زخم گذاشتن-بلاتکلیف گذاشتن-کاری را کش دادن
این و آن را دیدن-برای انجام کاری از همه کمک گرفتن
خون کسی را کثیف کردن-کسی را بسیار عصبانی کردن
پشکل-سرگین حیوانات اهلی
دالنگ و دلونگ-صدای زنگ چارپایان
بازجویی کردن-تحقیق و بررسی کردن
خدمت رسیدن-به حضور رسیدن
بی سر و سامان-مفلس-محتاج-آشفته-درهم ریخته-پریشان
دون پاشیدن-دانه دادن به پرندگان-در باغ سبز نشان دادن-وعده دادن
برگ برنده-ورقی که با آن بتوان بازی را برد-وسیله ی اثر بخش
خوش صحبت-شیرین زبان-خوش کلام
ریش گرفتن-دست به ریش کشیدن-پادر میانی کردن-تقاضا و خواهش کردن
درو کردن-پشت سر هم با گلوله زدن و انداختن
رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک
زیر گوشی در کردن-زیر سبیل در کردن
آقا بالاسر(امر و نهی کننده و مراقب)
آهوی مانده گرفتن-بیانصافی کردن-عاجزکشی کردن
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن
باخت-آنچه باخته باشند-زیان
پشت دستی-ضربه ای به عنوان تنبیه به پشت دست بچه
جاده کوبی-راه صاف کردن
از کسی حساب بردن-از کسی ترس داشتن
رنگ و وارنگ-رنگارنگ-به رنگ های گوناگون-از همه نوع
زمین زدن-به زمین انداختن چیزی یا کسی-شکست دادن حریف در کشتی-سبب پایین آمدن بهای چیزی شدن
خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است
خانه خانه-سوراخ سوراخ-شطرنجی
آفتاب به آفتاب-هر روز
آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف
پس گوچه-کوچه ی کوچکی که به کوچه ی کوچک دیگری پیوسته باشد
بگیر بگیر-بازداشت افراد بسیار-توقیف گروهی
اوقاتتلخی-ترشرویی-عصبانیت
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
پرت از مرحله-دور از اصل موضوع
داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد
خلاص-تمام شد-مُرد
پمپ بنزین-جایی که به وسایل نقلیه بنزین می دهند
چرند گفتن-نگا. چرند بافتن
خوشاب-میوه ی پخته در آب و شکر-کمپوت
خون دیدن زن-عادت ماهانه شدن زن
تعطیل بردار-تعطیل شدنی
دار زدن-اعدام گناهکار با آویختن از چوبه ی دار
بِر و بِر-زُل-نگاه یکریز
دست به عصا راه رفتن-با احتیاط رفتار کردن-بسیار محتاط بودن
چین چین-پر از چین
پت و پهن-دارای پهنای بیش از حد-کت و کلفت-گل و گشاد
کسی را اذیت و آزار کردن
تُف کار-بچه باز
پیش خر کردن-پیش از موعد خریدن
آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)
پا نوشت-زیر نویس-آن چه که در پایین صفحه می نویسند
اهل حال(دوستدار تفریح و خوشگذرانی)
چزاندن-ضعیفی را آزار دادن
اتصالی کردن(در یک مدار یا سیمهای برق جریان ناخواسته روی دادن)
بر پا شدن-ایجاد شدن
رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود
پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز
آتش کردن (گشودن)(شلیک کردن)
آب و رنگ(طراوت و شادابی)
بامبه-توسری
دان-دانه-چینه
بار گردن کسی گذاشتن-کاری را به زور و اصرار به عهده ی کسی گذاشتن
رو انداز-لحاف
حساب انگشت بالا-حساب ساختگی
رقاصی کردن-کارهای ناشایست و سبک کردن
چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
حلق آویز-به دار کشیده
چاشنی-آن چه که برای به تر کردن مزه ی غذا در آن می ریزند-آن چه که برای منفجر شدن در چیزی کار می گذارند
چپ بودن خواب زن-خلاف شدن آن چه زن در خواب بیند
افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)
باز شدن نیش کسی-تبسم کردن از روی خوشحالی و خوشوقتی
به توپ بستن-باران گلوله ی توپ بر جایی ریختن
حیوون-نگا. حیوان
چهار دیواری کسی نشست کردن-بدبخت شدن-از کار و زندگی ساقط شدن
درخت مراد-درختی که به آن به عنوان نذری چیزی می بندند
آشی بودن زندگی-نامساعد بودن حال و احوال
زبان کوچکه-زبان کوچک
دوره گرد-غیر ثابت-دست فروش
تحت اللفظی-کلمه به کلمه
از دست برآمدن(ممکن و شدنی بودن، از عهده بر آمدن)
دست من و دامن تو-دستم به دامنت
جایی را جارو کردن-همه ی موجودی جایی را با خود بردن
جور کردن-یکسان کردن-فراهم کردن
آتشِ تر(شراب، لب معشوق)
بروز دادن-فاش کردن-آشکار ساختن-لو دادن
از قلم انداختن-از یاد بردن-مورد بیتوجهی قرار دادن
بابا بزرگ-پدر بزرگ
ادرار کوچک(شاش)
خاج کشیدن-صلیب کشیدن
پشت کار داشتن-داشتن نیرویی که انسان را به پایان دادن کار وا می دارد
آش آلو شدن-خجالتزده شدن-سکهی یکپول شدن-کنفت شدن
احوال گرفتن(جویای حال شدن)
جوخه ی آتش-جوخه ای که مامور تیراندازی است
بَهمان-فلان
پا روی دم سگ گذاشتن-خشم شخص پستی را برانگیختن
دست به یکی کردن-همدست شدن-متحد شدن
روغن مالی-روغن زدن به دستگاه
خدا نکرده-امیدوار این طور نباشد
زهره و زنبل کسی را ترکاندن-سخت ترساندن
چشمگیر-جالب توجه-با ارزش
خدانگهداری کردن-خداحافظی کردن
دان-دانه-چینه
پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی
بالش نرم زیر سر کسی گذاشتن-به کسی وعده های شیرین دادن
پیچه-دل درد-مالش رفتن شکم
زار زار گریه کردن-سخت گریه کردن
دررفتگی-حالت در رفته-از بند بیرون آمدن استخوان
از آن نمد کلاهی به کسی رسیدن-بهره بردن از چیزی-نصیب بردن
بد آب و رنگ-نازیبا-بی رونق-بی جلوه
آسمان گرفتن-فراگرفته شدن آسمان با ابر یا مه
زنبور زدن-نیش زدن زنبور
خاک بر سری-بی آبرویی
خرید و فروش کردن-بازرگانی کردن-سوداگری کردن
حال آمدن دل-بازیافتن نشاط-برطرف شدن خستگی
خوش خوشان کسی شدن-بسیار لذت بردن
جلف-سبک-کسی که حرکات سبک دارد
اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری
تنه ی کسی به تن آدم خوردن-عادت و خوی کسی را پذیرفتن
چروکیده-چین دار شده-ناصاف
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
آلت دست کسی شدن(مورد سوء استفاده قرار گرفتن)
پریدن خواب از سر کسی-خواب نیامدن-هرچند وقت خواب باشد
پاتال-سالخورده-پیر
پلاس شدن-مدت زیادی در جایی ماندن-جایی را پاتوق خود کردن
خروس کسی خواندن-شاد و شنگول بودن-روزگار بر وفق مراد بودن
دست به چماق-چماق در دست-آماده ی چماق زدن
پایاپای-خرید کالا با کالا-حساب کردن طلب های خود را به جای وام های گرفته
آفتاب به آفتاب(هر روز)
پس دادن-خریده ای را به فروشنده باز گردانیدن-باز دادن چیزی که گرفته اند
دوما-در ثانی-دیگر آن که-دوم آن که
بی سکه کردن-بی ارزش کردن-بی اعتبار کردن
پول ساز-کسی که کارهایش موجب در آمدن پول بسیار شود
ادب شدن-فهمیدن-با تنبیه عاقل شدن-تجربه آموختن-آدم شدن
چَک-سیلی-کشید
حق کسی را دادن-آن چه سزای کسی است به او دادن
بی خیال بودن-اهمیت ندادن-نگران نبودن
آلا گارسون-اصلاح موی سر زن به سبک موی پسران
چراغ زنبوری-نگا. چراغ توری
پیله-مو
چاک کردن-نگا. چاک دادن
الدنگ(بیکاره، مفتخور، بیغیرت)
پر در آوردن-بسیار خوشحال و سبکبال شدن
جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن
تو روی کسی چیزی گفتن-رو در روی کسی چیزی گفتن
تقدس مآبی-خود را به دروغ پارسا و پرهیز کار وانمود کردن
تعارف کردن-کسی را به گرفتن چیزی خواندن
پای کسی را از جایی بریدن-آمد و رفت کسی را از جایی قطع کردن
زرشک-لفظی است مانند زکی که به هنگام باور نکردن و رد کردن حرف طرف گفته می شود
خجالت دادن-کسی را شرمسار کردن
بازداشتن-منع کردن-مانع شدن
دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
خودم جا، خرم جا-تکیه کلام کسانی که همه چیز را از دریچه ی منافع شخصی می بینند. من که دارم گور پدر بقیه
چند منه ؟-به شوخی به کسی که دیر می آید و زود می رود می گویند: آمدی بگی چند منه ؟
دلچرک-ناخوشایند-دارای اکراه
زیر دریایی-کشتی جنگی که می تواند در زیر آب حرکت کند
به راست راست-فرمان نظامی برای گردش به راست
تکلیف شدن-به سن بلوغ رسیدن
خرد و خاکشیر-ریز ریز و ذره ذره شده-از پا درآمده
خام عقلی-حماقت-دیوانگی
از دندۀ چپ پا شدن(سخت عبوس و کمحوصله بودن)
رگ و ریشه-خویشاوندان و بستگان
آستین از چشم برداشتن-آشکارا گریستن
دق دل-دلخوری-کینه-دشمنی
تو جیبی-پول مختصری برای برخی هزینه های روزانه
دود از کله ی کسی برخاستن-سخت شگفت زده شدن-حیرت بسیار کردن
آب دندان خوردن(حسرت خوردن)
پای چیزی را جور کردن-وسیله ی انجام کاری را فراهم کردن
ریشه کردن-قوام یافتن-جایگیر شدن-مستحکم شدن وضع
از رو رفتن(خجالت کشیدن، از میدان بهدر رفتن)
بزن و بکوب-ساز و آواز و رقص-مجلس بزم
تِپ تِپ-صدای تپش قلب بر اثر ترس و هیجان
خنزرپنزری-کسی که چیزهای خرده ریزه و کم بها می فروشد
پیشنهاد دادن-طرح کردن چیزی
درشت-حرف زشت-دشنام
رک و راست-صاف و پوست کنده-صریح
بچه بازی-لواط-کارهای کودکانه-ساده انگاشتن کار
چله-چاق-چرب و چیلی
خلیلی-نوعی غل و زنجیر-نوعی انگور
دزد زده-سرقت شده
تخت-آسوده-رضایت بخش-صاف و هموار
از زورِ(از شدت، از بسیاری)
آبِ آب-آبکی-بیمایه-بیرنگ
چیله جمع کردن-گردآوردن چیله
از عزا در آوردن-به دورهی عزاداری پایان دادن
دندان کسی پیش کسی گیر کردن-عاشق کسی شدن-شیفته ی کسی شدن
پشت سر کسی صفحه گذاشتن- پشت یر کسی حرف زدن
خون کردن-قتل کردن-آدم کشتن
پُکیدن-ترکیدن
جواب سربالا-جواب منفی-جواب طفره آمیز
دربست-یک جا-به طور کامل-به طور کلی
تک مضراب زدن-سخن ناموافق و ناهنجار گفتن
از کمر افتادن-از خستگی زیاد از کار افتادن-ناتوان شدن در امر جنسی
آش کشک خاله-کار ناگزیر-تکلیفی که بر عهدهی کسی باشد
دُم عَلم کردن-اظهار وجود کردن-حالت تعرض به خود گرفتن
خر کسی رفتن-دارای اهمیت و اعتبار بودن
پیش پیشکی-از پیش
تاخیر بردار-قابل عقب انداختن