لیست فرهنگ لغات و اصطلاحات کوچه بازاری و عامیانه قسمت 92

خود را بستن-پول دار شدن

جان به سر شدن-بی قرار شدن-سخت نگران شدن
انداختن پشت گوش(سهل‌انگاری کردن، دیر انجام دادن، کوتاهی کردن)
بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

خبرنگاری-کار خبرنگار

زیر سری-بالش-متکا

پلاسیده-پژمرده-چروکیده

پاتی-در هم و بر هم-نامنظم

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود

دیر رس-میوه ای که دیر می رسد

دنده کج-کج خلق-یکدنده

بگو بخند-خوش مشرب-بذله گو

آبِ بسته-شیشه-بلور-یخ-برف

ُک-ت منقار مرغ-تیزی سر چیزی

بوق سگ-بسیار دیر وقت

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

زُل-خیره

چشتان بالا-بالا و پایین کردن بچه و قربان صدقه ی او رفتن

بچه پس انداختن-فرزند به دنیا آوردن

تنوری-پخته شده در تنور
اَتَر زدن-فال بد زدن

چشم واسوخته-چشم برتافته

دست از جان شستن-از جان گذشتن-پروای جان نکردن

آستین افشاندن(رقصیدن، انکارنمودن، انعام دادن)

تو کله ی کسی کردن-چیزی را به سختی به کسی آموختن

دزد و حیز-نادرست و مکار

به زخم خود زدن-دردی را درمان کردن-گوشه ای از گرفتاری خود را سامان دادن

آکِله(جذام، زن سلیطه)

دو پا داشتن، دو پا هم قرض کردن-به چابکی گریختن

حساب سازی-خرج تراشی-تقلب در حساب داری
چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

از بیخ عرب بودن(یکسره منکر شدن، به‌کلی زیر چیزی زدن)

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

چیز خور کردن-خوراندن سم یا موادی که رمالان و دعانویسان تجویز می کردند

ریز حساب-جزییات صورت حساب-اقلام جزء سیاهه

جنس-کالا-کالای قاچاق-مواد مخدر مانند هرویین-تریاک و مانند آن ها

خاله ماستی-آدم بی اهمیت و بی ارزش

خرج از کیسه ی خلیفه کردن-از مال دیگران خرج کردن

دو لبه-دارای لب کلفت

دست به دل کسی گذاشتن-با یادآوری خاطره ای دل کسی را اندوهگین کردن

پُخت-هر نوبت از پختن

بی فکر-لاابالی-بی قید

باب شدن-معمول و رایج شدن

تو گود-ظرف عمیق برای آش و سوپ و جز آن ها

بگو مگو-جر و بحث-مشاجره

اطفال باغ-گل‌های تازه

دلگشاد-بیرون آمده از غم و اندوه

جا نیاوردن-کسی را نشناختن

از خوشحالی در پوست نگنجیدن-از شادی سر از پا نشناختن

خاصه فروش-فروشنده ی جنس های مرغوب و برگزیده

تو ذوق کسی خوردن-از سخن یا رفتاری دمغ شدن

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

تن خود را چرب کردن-برای دردسری آماده شدن-پیه چیزی را به تن مالیدن

جاگیر شدن-در جای خود ثابت شدن-قرار گرفتن

بفرما زدن-تعارف کردن

از دهان مار بیرون آمدن(هیچ کجی در کسی نبودن، راست بودن)

دلسوزه-سوختن دل از حسد و مانند آن

داش مشدی-لوطی محل-آن که غرور جوانی دارد

بد آمدن-برخوردن به کسی-ناراحت شدن
چشم گرم کردن-چرت زدن-اندکی خوابیدن

رک رک نگاه کردن-چپ چپ نگاه کردن-بر بر نگاه کردن

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

حاجی-به زیارت مکه رفته-نوعی خطاب عام

روغن گرفتن از آب-از هر اتفاق خوب یا بدی به سود خود بهره گرفتن

روادید-اجازه ی ورود به یک کشور-ویزا

دستی به سر و صورت کشیدن-خود را مرتب کردن-آرایش کردن

دست کشیدن از کار-کار را تعطیل کردن

خیک آسمان پاره شدن-کنایه از بارش تند و سیل آسا

دمر خوابیدن-روی سینه و شکم خوابیدن

آدم ثانی(حضرت نوح)
ابنه‌ای-کسی که با شوخی‌های زشت و حرکات جلف وسیله‌ی آزار خود را فراهم می‌آورد

جوشی شدن-عصبانی شدن

چارقد-روسری زنانه

از آب و گل در آمدن(مراحل اولیه‌ی شکل‌پذیری را پشت سر گذاشتن، بزرگ شدن کودک)

خشت انداختن-لاف زدن-گزافه گفتن
باد گلو زدن-آروغ زدن

درق دروق-درق درق

خاطرجمع شدن-مطمئن شدن

حق شناسی-سپاس گزاری
آب بردار(دوپهلو، کنایه‌آمیز)

تشر زدن-سرزنش کردن با فریاد-توپیدن

پر عائله-کسی که اهل و عیال بسیار دارد

بال بال زدن-بی قراری کردن-دل واپس بودن
از پشه گوشت کبابی خواستن-خواهش یا انتظاری نابه‌جا و نشدنی داشتن
چانه در چانه ی کسی گذاشتن-هم صحبت شدن-بحث و جدل کردن

دلسرد کردن-ناامید کردن

خون مردن-منجمد شدن خون در زیر پوست بر اثر ضربه

دندان کسی را شمردن-رگ خواب کسی را به دست آوردن-کسی را تحت تاثیر و نفوذ قرار دادن

از هفت دولت آزاد بودن-شاد و آزاد بدون نگرانی از قضاوت دیگران زندگی کردن

دزدیده-دزدکی
ریش و پشم-موهای صورت-ریش و سبیل

دریا زدگی-حالت تهوع در اثر حرکت کشتی

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

جیب کسی را زدن-محتوای جیب کسی را ربودن

خوش رو-زیبا-خندان

خنگ خدا-نادان و کودن

آلکلی(معتاد به الکل)

خرد و خمیر شدن-بسیار خسته شدن-له و لورده شدن

به تنگ آمدن-به ستوه آمدن-خسته شدن

استغفرالله(خدا نکند، خدای نکرده، هرگز)

ریسه شدن-پشت سر هم قرار گرفتن-به دنبال هم به جایی رفتن

برای دیدن چیزی ازدحام کردن (اشتیاق زیاد نشان دادن)

به درد خوردن-مفید بودن-به کاری آمدن

زار زار-گریه ی شدید

دماغ سوخته-خجالت زده-شکست خورده

تخم چهارشنبه-حرم زاده-ناسزایی برای بچه های شریر

دست به نقد-بی درنگ-زود-فورن

حرف مفت-سخن بی هوده و پوچ

آفتاب از مغرب درآمدن-روز قیامت-رویدادی شگرف پیش آمدن

بلا تکلیف-کاری که معلوم نیست چه باید بشود-کسی که نمی داند چه باید بکند
چپ رو-تند رو

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

دهنه-لگام چارپایان-دهانه ی بازار

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
آهنگ ریپ‌دار(آهنگی که یک ضرب آن کم باشد)
پدر سوخته-بد سرشت-بسیار زرنگ و رند

پَلِه-پول

جای ارزن نبودن-بسیار شلوغ بودن-جای سورن انداختن نبودن-سگ صاحبش را نشناختن

اتوکشیده(با سر و وضعی شسته‌ورفته و مرتب)
زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

حبه کردن-دانه دانه کردن

دمبل و دیمبو-صدای دایره و دمبک-صدای بزن و بکوب

آب اندام-زیبا تن و خوش‌رو

حُباب-سرپوشی که بر چیزی بگذارند

تو خشت افتادن-به دنیا آمدن

زیر مهمیز کشیدن-به کار سخت واداشتن و بهره برداری کردن

تو سی خودت، من سی خودم-از تو به خیر و از ما به سلامت

خواهر خوانده-دوست صمیمی

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

پیش افتادن-جلو زدن-سبقت گرفتن

بلند پروازی کردن-جاه طلبی کردن-خودنمایی کردن

از این حرف‌ها(مطالبی از آن‌گونه که پیش از این گفته شد)

بی بخار بودن-بی عرضه بودن-ناتوان بودن

اَنَک شدن(تحقیر شدن، خجالت کشیدن)

دُردانه-لوس-ننر-عزیز بی خودی

دور ریختن-دور انداختن-بیرون ریختن
پس افتادن-عقب افتادن اجاره و مانند آن-بهم خوردن حال کسی در نتیجه ی ترس
آوردن-باعث شدن-ایجاد کردن

پایه دار-هر چیزی که پایه داشته باشد

چین خوردن-چروک شدن

جریحه دار شدن-زخمی شدن-دل شکسته شدن-رنجیده شدن

رها کردن به امید خدا-دست کشیدن و به جریان روزگار واگذار کردن

پیر شَوی-عمرت دراز باد

تسمه از گرده ی کسی کشیدن-کسی را به سود خود بی رحمانه به کار واداشتن

ای والله-در مقام تایید و اعتراف به برتری کسی گفته می‌شود-آری به خدا

خاله گردن دراز-شتر-آدم فضول که در هر کاری سرک می کشد

چوب سیگار-نی سیگار

البرز(بلندقامت، دلیر)

تیغ کسی بریدن-اعتبار و زور داشتن- خر کسی رفتن

پا رکابی-شاگر شوفر اتوبوس

زاچ-زائو

چس گره زدن-نهایت خست به خرج دادن
چلو-برنج آب کشیده

به ساز کسی رقصیدن-بازیچه ی کسی شدن-از کسی فرمان بردن

در و تخته-دو دوست خوب-زن و شوهر جور

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

چرخی-کبوتری که در آسمان معلق می زند-کسی که روی چرخ و گاری چیزی می فروشد

چشم و گوش باز-کسی که همه چیز را می فهمد-آگاه و با تجربه

آفتابگیر-جایی که آفتاب بر آن بتابد-سایبان-چتر آفتابی

از سر نو(دوباره)

پات-بی آبرو-بی تربیت

آغ و داغ(سخت مشتاق و شیفته)

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن
ریخت و پاش-اسراف-گشاده دستی-افراط در مصرف

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

رای دادن-نظر دادن به انتخاب چیزی یا کسی

ارنعوت(آدم ستبر و پرزور و بی‌انصاف)

حرف تو حرف آوردن-سخن کسی را قطع کردن-مطلب دیگری را پیش کشیدن


زرده ی کسی نبستن-موفق نشدن در کار-بی ثمر ماندن کوشش کسی
دور گرفتن-به چرخش افتادن-پشت سرهم سخن گرفتن
بچه افتادن-سقط شدن جنین

تَق-صدای برخورد دو چیز به یکدیگر

خر خود را راندن-تنها به فکر خود بودن-به کار خود ادامه دادن

دُم دار-پر رو-وقیح-دریده

رم دادن-رماندن-فراری دادن
دامنگیر کسی شدن چیزی-گرفتار شدن کسی به چیزی

پر پر زده-ور پریده-نفرینی با آرزوی جان کندن کسی

ترکمون زدن یا کردن-دست به آب رساندن-ناشیانه کاری را انجام دادن-زاییدن

تار و مار-متفرق-پراکنده

اوف شدن((به زبان کودکان) زخم شدن، درد داشتن)

دست کسی را توی حنا گذاشتن-کاری را به کسی تحمیل کردن

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

پینه زده-وصله کرده

دُز کردن-فروختن چیزی که پیش از آن فروخته شده بوده است
دون-برنج خوب نپخته-دانه هایی که به پرندگان می دهند

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

درگیر شدن-گرفتار شدن-دچار آمدن-برخورد کردن
آواز خر در چمن(آواز ناخوش و گوش‌خراش)
رشوه خوار-کسی که برای انجام کاری ناروا دستمزد دریافت می کند

تف سر بالا-چیزی که مایه ی سرشکستگی و ننگ خود آدم باشد

زر زرو-بچه ای که زیاد عر می زند

خون سیاوش-انگیزه ای که سبب نابودی دو خانواده-دو شهر یا دو کشور شود

چشم انتظار-منتظر-چشم به راه

دنبه تاو دادن برای کسی-به کسی بی اعتنایی کردن-فخر فروختن به کسی

آل آروادی(زن سخت بی‌حیا و بد‌رفتار)

از صرافت چیزی افتادن(از انجام کاری منصرف شدن)

چرچر کسی را به راه انداختن-اسباب عیش و نوش کسی را فراهم کردن

چار طاق-به طور کامل

چل نکه-پارچه ای که از انواع پارچه های بریده شده سر هم دوخته شده باشد

جوجه خروس-جوان تازه به دوران رسیده

انگشت بر حرف نهادن-ایراد گرفتن-نکته‌گیری کردن-اعتراض کردن

خایه ی غول را شکستن-به تمسخر برای کوچک کردن و ناچیز شمردن کار کسی می گویند

باغ وحش-جایی برای نگهداری انواع حیوانات غیر اهلی

دست اندر کار شدن-آغاز به کاری کردن

پشت پا زدن به چیزی-چشم پوشی کردن از چیزی

آرتیست‌بازی(انجام کارهای غیرعادی)

دست یکی داشتن-همدست شدن-متحد شدن

زدگی-لک یا خرابی در میوه یا پارچه

دست و پای خود را جمع کردن-ترسیدن و مواظب گفتار و کردار خود شدن

آسمان غرمبه-صدای رعد-تندر

چانه شل-دهن لغ-کسی که حرف در دهانش بند نمی شود

زن بردن-همسر گرفتن مرد

خزانه کردن-نشاء و قلمه ی درختی را در زمین کاشتن تا پس از سبز شدن در جای دیگر بنشانند

اُزبَک-بی‌ریخت-ژولیده-ازخودراضی

دور چیزی را قلم گرفتن-چیزی را ترک کردن-کنار نهادن

از حد (توانایی) خود تجاوز کردن

خدا نگهدار-خدا حافظ

چل و چو-خبر دروغ-شایعه

زخم زبان-نیش زبان-آزردگی از سخن کسی

زه زده-از میدان در رفته-وارفته-بی حال

از جیب خوردن(در آمد نداشتن، از بس‌انداز خرج کردن)

ریش چیزی درآمدن-کهنه و منسوخ شدن

خودرنگ-دارای رنگ طبیعی
تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

دوبله ایستادن-نگه داشتن اتوموبیل در کنار یک اتوموبیل دیگر

از قلم افتادن(فراموش شدن، مورد بی‌مهری قرار گرفتن)

پریدن از خواب-بیدارشدن ناگهانی در اثر آوازی سخت یا خوابی آشفته

دَمَر-دراز کشیده روی سینه و شکم

اُمُل-عقب‌افتاده-قدیمی
درب و داغان شدن

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن

افتادن دست(از فرط کار زیاد در دست‌های خود احساس خستگی بسیار کردن)

چاخان بازی-حقه بازی-چرب زبانی-دروغ بافی

تو پای کسی پیچیدن-مزاحم کسی شدن

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

از کیسه‌ی خلیفه بخشیدن(از دارایی دیگران بخشیدن)

جیک جیک-آواز پرندگان-سخنی که فهمیده نمی شود

رویم به دیوار-هنگام گفتن مطلب ناخوشایندی می گویند

زیر چاق کردن-برای آماده کردن خود تمرین کردن و مهارت یافتن

چارچوب-قاب-چهار چوب که چیزی را در بر گیرند

دهن کسی را آب انداختن-کسی را به طمع انداختن-میل شدید در کسی ایجاد کردن

از کسی رودست خوردن-از کسی فریب خوردن

بازی در آوردن-بهانه آوردن-دبه در آوردن

پنبه شدن رشته-باطل و بی هوده شدن کار
خاور شناس-دانا به فرهنگ شرق

انگشت بر چشم نهادن-پذیرفتن-مسلم دانستن

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

زانو-قطعه ی استوانه ای با زاویه های گوناگون برای تغییر مسیر لوله یا گرفتن انشعاب

جد و آباد-آبا و اجداد-پدر و پدر بزرگان

درس خوان-شاگرد زرنگ و کوشا

آجیل مشکل‌گشا(آجیلی که برای گشایش کار می‌خرند و بین مردم متدین پخش می‌کنند)

با کسی بحث و مجادله کردن

رشوه خواری-دریافت دستمزد برای انجام کاری ناروا و غیرقانونی

جیب بری-دست بردن در جیب دیگران به قصد دزدی-شارلاتانی-حقه بازی

چاک زدن-نگا. چاک دادن

دستبرد زدن-دزدیدن-غارت کردن

آب از گلو پایین نرفتن(غصه و ناراحتی شدید داشتن)

خوش ذوق-خوش سلیقه-خوش مشرب

اُرس و پرس(پرسش و پاسخ)

از این شاخ به آن شاخ پریدن(دائمن از موضوع منحرف شدن و به مطالب فرعی پرداختن)

پر پر کردن-نزدیک شدن بلا

ته گیلاس-نوشیدنی کمی که ته گیلاس مانده است

پرداخت کردن-صیقل دادن-جلا دادن

از بام خواندن و از در راندن(خواستن و به بی‌میلی تظاهر کردن)

خرج در رفته-خالص-ارزش پس از کسر مخارج لازم

خوش وعده-آن که به وعده اش وفا می کند

رو دستی-نوعی دستکش-ضربه ی روی دست-حقه-کلک

باجناغ-دو مرد که دو خواهر را به زنی گرفته باشند-همریش

در هم-به هم آمیخته-سوا نکرده

خرده بورژوا-مالک ابزار تولید ولی ناگزیر به کار برای دیگران

جای مهر گذاشتن-چیزی را به عمد در جایی گذاشتن تا به آن بهانه دوباره به آن جا آمدن

تف توی یخه ی خود انداختن-خود را بد نام کردن

زالو-آدم سمج

خشک شدن قر در کمر-به پایان نرساندن خودنمایی و جلوه گری

داغ کردن پشت دست-توبه کردن-برای نکردن کاری با خود شرط کردن

چشم غره رفتن-نگاه خشم آلود کردن

تناسب داشتن (چیزی) به کسی

بیرون رفتن-به توالت رفتن

تا برداشتن-تا شدن-خم شدن

چراغ موشی-هر چراغی که به کمک حلبی یا چیزی مانند شیشه ی مربا به عنوان مخزن نفت و یک فتیله درست شود

ار زبان کسی-از قول کسی

دل کسی را به دست آوردن-کسی را با نیکی و محبت از خود خشنود کردن

زن و بچه دار-کسی که زن و فرزند دارد
از عزا در آوردن-به دوره‌ی عزاداری پایان دادن

آب کردن-جنس نامرغوب را فروختن

بی مناسبت-نابجا-نامربوط

به خود گرفتن-به خود پنداشتن-مربوط به خود دانستن

زبان گزه رفتن-زبان گزیدن-لب به دندان گرفتن


حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

به هم زدن-قطع رابطه کردن

پا جوش-شاخ های فرعی متصل به ریشه ی درخت

زور-اجبار-الزام

دزدیده نگاه کردن-زیر چشمی نگریستن-بدون آن که طرف بداند او را زیر نظر گرفتن

بی چشم و رو-ناسپاس-حق ناشناس-ناشکر

چوب چوبی-دیوار یا در مشبک و چوبی

اجل‌برگشته(کسی که مرگ به‌سراغش آمده)

خرخور-چیزی که قابلیت خورده شدن را از دست داده است

از دماغ فیل افتادن-بسیار متکبر و خودبین بودن

به خشت افتادن-متولد شدن-به دنیا آمدن

آشی شدن-سوراخ‌سوراخ‌شدن بدن از ترکش‌های فراوان

دست و پنجه نرم کردن-گلاویز شدن-جنگیدن

الف شدن اسب-هر دو پا بلند کردن اسب

چایمان-سرما خوردگی

خاصه-هر چیز ممتاز و از جنس عالی

اصل‌ کاری-مهم‌ترین چیز یا شخص

زبان مرغی-زبانی ساختگی مانند زبان زرگری

پَخت-لوازم مورد نیاز زندگی

از ته دل(از سر صدق و صفا)

انگشت در سوراخ مار کردن(دانسته خود را هلاک کردن)

آش هفت جوش-قضیه‌ی پیچیده

از بیخ گوش کسی گذشتن-در برابر خطری قرار گرفتن و آسیب ندیدن

انگشت بلند کردن-اجازه‌ی سخن خواستن

ریزه کردن-خرد خرد کردن-قطعه قطعه کردن

چشم و چار کسی را درآوردن-بک کسی کینه ورزیدن

چیلک دان-چینه دان

خاک بر سر-توسری خورده-داغ دیده-بدبخت
درگیری-گرفتاری-نزاع-جنگ

آب به آب شدن(تغییر آب و هوا دادن، بهبود یافتن به سبب سفر)

پشت خاک انداز-بسیار کم-به اندازه ی پشت خاک انداز

دَم پهن-نوعی انبر دست که نوک پهن دارد
پیشکی-جلوتر-از پیش-به طور مساعده
به رخ کشیدن-به چشم آوردن-یادآوری کردن
دَم نقد-آماده-حاضر

چشم چیدن-چشم زخم را دفع کردن
چراغان کردن-جشن گرفتن
دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

آفتاب‌زردی(غروب آفتاب)

جیب کسی را خالی کردن-پول های کسی را ربودن
برو برو داشتن-دارای مال و قدرت بودن-مورد توجه بودن- بر و بیا داشتن

چه مرگته ؟-چه دردی داری ؟

آب لمبو-چلانده‌شده-فشرده
زاغه نشین-کسی که در خانه ای محقر و آغل مانند زندگی می کند

تازگی-طراوت-خرمی-اخیرن

پدر کشتگی-دشمنی شدید-کینه

دست کردن-دست فرو بردن

جانمی-کلمه ای که در مقام خوش آمد و تقدیر از کسی می گویند

آسمان (و) ریسمان(حرف‌های بی‌ربط و صد تا یک قاز)
زحمت کش-کارگر-پیشه ور

دو لَتی-در دو لنگه ای

افتادن توی پوست کسی-کسی را وسوسه کرد

چین و چوروک-چین و شکن

توپ و تشر زدن-سخنان درشت به کسی گفتن-بر سر کسی فریاد زدن

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

بال به بال کسی دادن-جانب کسی را گرفتن
آب از لب و لوچه‌ی کسی سرازیر شدن-تمایل شدید داشتن-به طمع افتادن
خدا خدا کردن-بسیار آرزومند چیزی یا کسی بودن و آن را از خدا خواستن-پناه به خدا بردن

به سر و کول هم پریدن-دعوا کردن-شلوغ بازی درآوردن

انسان بودن-شریف و درست بودن

پشت چشم کسی باز ماندن-انگار نه انگار-برای کسی فرقی نداشتن

چاروادار قمی بودن-هم از توبره خوردن-هم از آخور

جیک-صدا-آواز

جوجه مشدی-تازه کار و نا آشنا با آداب و رموز مشدی گری

تق تق کردن-آواز برخورد پیاپی دو چیز به یکدیگر

تو آسمان ها سیر کردن-در خیال و تصور بودن-در عالم هپروت بودن

چهار چوب ملا حیدر-جای تنگ و ناراحت کننده

باد زدن-با ایجاد جریان هوا خنکی یا اشتعال پدید آوردن

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

انگشت زدن(انگشت در چیزی فرو بردن، امضاء کردن با اثر انگشت)

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

جوغ-جوی آب

خانم باز-مرد معاشر با زنان هرزه

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

احتیاطی-نجس-ناپاک

دل پیچه-دل درد-فشار آمدن به معده و روده بر اثر بیماری های گوارشی

حلال-زن یا شوهر

خود را بستن-پول دار شدن
بی اشتها-بی میل به غذا

این نوشته را هم از دست ندهید :   تخت استخری
زبون-حقیر-توسری خور

جان کسی را به لب آوردن-سخت آزار دادن-به کسی انتظار دراز دادن

چَپَل-چَپَل کسی که خود را به چیزهای ناشایست آلوده کند-نکبتی

آب سیر-جانور خوش‌رفتار


بی مناسبت-نابجا-نامربوط
باریک-دقیق-حساس

استخوان‌بزرگ(شخص دارای اصل و نسب)

افسارسرخود(خود‌رای، افسارگسیخته)

چوب تو ماتحت کسی کردن-نگا. چوب به آستین کسی کردن

دویدن توی حرف کسی-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

به چشم آمدن-قابل توجه بودن-ارزش داشتن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

دبیرستان-آموزشگاه برای دریافت دیپلم متوسطه

حلوا خور-مرده خور-کسی که همیشه برای خوردن به مجالس ترحیم می رود

اُق زدن(بالا آوردن)

بشقاب پرنده-سفینه ی بشقاب مانند که از کهکشان آمده است . چیز پرنده ی ناشناس

پی پیش-کسی که نوبت دوم بازی مال او است

ارزیاب-کسی که بها و ارزش پولی چیزی را تعیین می‌کند

بد خلق-کسی که مدام عصبانی است و غر می زند

زبان تر کردن-سخن گفتن

پایین آمدن از خر شیطان- از خر شیطان پایین آمدن

چار طاق-به طور کامل

جود-یهودی-حهود

به سیم آخر زدن-بی قید شدن-از روی ناامیدی کاری را که نباید کرد انجام دادن

از آب گل آلود ماهی گرفتن-از اوضاع درهم و آشفته بهره گرفتن

بند انداختن-برچیدن موی چهره ی زنان با نخ تابیده

زدن به سیم آخر-آخرین چاره را به کار بردن حتا اگر به ضرر باشد-خود را به لاقیدی زدن و به عاقبت کار نیاندیشیدن

پیش فنگ-جلوی رو قراردادن تفنگ به طور عمودی

رکابی-دارای رکاب-پیاده ای که به دنبال سواری بدود

پُرز دادن-روی آتش گرفتن مرغ پر کنده برای سوزاندن پرهای ریز آن

بالاخانه را اجاره دادن-تهی مغز بودن-افکار ابلهانه داشتن

زپرتو-ضعیف-بی دوام
راحتی-دمپایی

تلقین گفتن-مسائل دینی که بر سر گور کسی می گویند

آفتاب‌نشین کردن کسی-کسی را از هستی ساقط کردن-خانه‌خراب کردن

آفتاب از کدام طرف در آمده؟(چه عجب از این طرف‌ها؟!)

آینه‌ی زانو(برآمدگی زانو)

زیر و زبر گذاشتن-حرکت گذاشتن برای حروف-اِعراب
دیالله-زود باش دیگه !

اوضاع کسی را بی‌ریخت کردن(زندگی کسی را آشفته کردن، کاسه کوزه‌ی کسی را به‌هم ریختن)

دخانیات-کشیدنی ها مانند توتون و تنباکو و مانند آن ها

جیز شدن-سوختن در زبان کودکان

پرچ کردن-فرو بردن میخ در چیزی و کوبیدن و پهن کردن سر آن

تو حرف کسی دویدن-حرف میان حرف آوردن-حرف کسی را قطع کردن

زبان به چیزی باز کردن-چیزی را بر زبان آوردن

خارشک-مردم آزار-سادیست

خوش دست-خوش پنجه-خوش نواز-آن که در بازی شانس می آوزد

تو پوزی-تو دهنی

اقل‌کم-دست‌کم-لااقل

باد خوردن-هوا خوردن

حبه-پاره ی شکسته از قند یا نبات

خم گرفتن-فنی از کشتی
خیت کردن-شرمنده کردن-کنفت کردن-بور کردن

تنوره زدن-چرخ زدن و گرد شدن
پا توی کفش کسی کردن-با کسی در افتادن-به آزار کسی برخاستن

بخیه زدن-آجیده کردن-دوختن شکاف جامه یا تن
با کسی تلیت شب جمعه خوردن-با کسی هم منفعت نبودن
تن خواه-پول نقد-زر و مال

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد


حسرت-آرزوی سخت-خواهش بزرگ

تیپا کردن-با اردنگی بیرون کردن

از زیر سنگ در آوردن-چیزی را هر چند نایاب و تهیه‌اش دشوار باشد به دست آوردن

تند تیز-شتابان-خشمناک-ستیزه جو

از جنس چیزی بودن

زپرتی-چیز یا شخص ناتوان-زوار در رفته-بی زور

روضه خواندن-سخنان بی فایده گفتن-آه و ناله کردن

خَرخَری کردن-حرکات ابلهانه از خود درآوردن-خل بازی درآوردن

رو آوردن-مراجعه کردن-دست به دامن شدن-پناه جستن

تاپ و توپ-سر و صدای ضربه-داد و فریاد

بختک-کابوسی به شکل هیکل که در خواب بر سینه ی شخص نشسته و مانع تنفس آزاد او می شود

بد لعاب-بد گوشت-بد خلق
دانش سرای عالی-آموزشگاه تربیت استاد

دبه کردن-دبه در آوردن

دهن لق-کسی که راز خود و دیگران را بازگوید

خاکشیر نبات به حلق کسی کزدن-لطف و محبت بیش از اندازه به کسی کردن

روی حرف کسی حرف نزدن-با حرف کسی مخالفت نکردن

اخم و تخم(ترش‌رویی، کج‌خلقی)

اَنَک کردن-تحقیر کردن-خجالت دادن
از راه به‌در بردن(فریب دادن، اغوا کردن)
خودفروشی-فاحشگی-خیانت
زوار در رفته-پیر و فرسوده-به درد نخور-اسقاط
ریق رحمت را سر کشیدن-ریغ رحمت را سر کشیدن

آفتاب روی پشت بام جمع کردن(کاملا تنگدست بودن)

چند مرده حلاج بودن-چه اندازه جسارت و توانایی داشتن

آواز کوچه‌باغی(آوازی که جاهل‌ها می‌ خوانند و یکی از گوشه‌های دستگاه شور است)

خالی بند-چاخان-دروغ گو

خرج و دخل کردن-برابر شدن هزینه و درآمد

چرند بافتن-یاوه گفتن-حرف بی هوده زدن

ریپ زدن-نامیزان کارکردن موتور

زیر سبیلی در کردن-زیر سبیل در کردن

دسته اش را در کردن-تصفیه حساب کردن-جبران کردن کاری

خاله ی خر عمه ی گاو-بسیار نفهم-از اصل و نسب نادان

باد کردن-به فروش نرفتن-کسی را به کاری سخت برانگیختن

حیف شدن-حرام شدن-نفله شدن-از فایده افتادن

روی پای خود ایستادن-به خود متکی بودن-به دیگران نیاز نداشتن

جا-رختخواب-بستر

زدن به تخته-برای جلوگیری از چشم زخم و برای تعریف و تشویق گفته می شود

حاشیه رفتن-سخنان دور از موضوع گفتن-منحرف شدن از مطلب

دعوا مرافعه-جنگ و جدال بر سر چیزی
چلو-برنج آب کشیده

ابریشم(زن نوازنده، مطرب)

آدم‌قحطی(کمیابی آدم های کارآمد)

دست کم-حداقل

خرده خر-کسی که آذوقه ی خانه را روز به روز می خرد نه یکجا

دستی دستی-به دست خود-آگاهانه-عمدی

پر گو- پر چانه

خرکچی-چارپادار

دیوار به دیوار-بی فاصله-به هم چسبیده

تنقل انداختن-جا خوش کردن-پلاس شدن

بد قول-بد عهد-آن که به قول خود وفا نکند

آفتابه خرج لولهنگ کردن(چیز با ارزشی را در بهای چیز بی‌ارزش دادن)

پیسی سر کسی در آوردن-با کسی نهایت بدرفتاری را کردن

جان کندن-رنج بسیار بردن-با سختی فراوان کاری را انجام دادن

پکر شدن-کسل و عصبانی شدن

تو به تو-گوناگون-لا به لا

حاشا کردن-نگا. حاشا زدن

آب به آسیاب کسی ریختن(با زحمت خود سود دیگری را فراهم کردن)

به روی کسی آوردن-به چشم کسی آوردن-به کسی یادآوری کردن

به ته دیگ خوردن کفگیر-بی چیز شدن-تمام شدن سرمایه

افسرده‌بیان-بی‌هوده و بی‌مزه‌گو

بی چک و چانه-بی گفت و شنود-بی کم و کاست

باردار-آبستن-حامله

پسله-جای پنهان-در نهان

در رفتن پاتیل کسی-تاب نیاوردن-ناتوان شدن

آش دهن‌سوز-هر چیز مطلوب و پسندیده

آمدکار-شگون-فال نیک-خجستگی

چرب و چیلی-پر چربی-پر روغن

زیر نویس-پادداشت پایین صفحه-پا نویس-نوشته ی زیر فیلم

بد قماش-بد جنس-خبیث

حرف دو پهلو-نگا. حرف پهلودار

دست و پا کردن-فراهم آوردن

زیر گوش کسی زدن-به کسی سیلی زدن

آلت فعل(وسیله‌ی انجام کار)

خاله رورو-زنی که به علت چاقی یا آبستنی به زحمت راه می رود
پا سبک-مبارک قدم-جلف و سبک

خر کسی را نعل کردن-رشوه دادن-سبیل کسی را چرب کردن-راضی کردن

جانب کسی را گرفتن-از کسی پشتیبانی کردن

آلونک‌نشین(ساکنان حواشی شهرها که در اتاقک‌های آلونک‌وار زندگی می‌کنند)

اسیر خاک(مرده، تن‌پرور)

دردسر دادن-ایجاد مزاحمت کردن-با پر حرفی وقت کسی را گرفتن
به حساب آوردن کسی-برای کسی اهمیت قائل شدن-دخالت دادن کسی

خط خطی شدن اعصاب-خرد شدن اعصاب-خراب شدن اعصاب

دود گرفتن-پُک زدن

چمچاره-در پاسخ به پرسش احمقانه می دهند

بی بته-بی اصل و نصب-بی پدر و مادر

دست از سر کچل کسی بر نداشتن-کسی را به حال خود نگذاشتن

اروای ننه‌ات-ارواح بابات

خرده کاری-کار جزیی

خر کسی از کرگی دم نداشتن-از حق خود گذشتن-از حرف خود برگشتن

دُم سیخ کردن-دُم سیخ شدن

جور-هم طراز-اخت-هم زبان

اختر در پیراهن کردن-بی قرار کردن

دو پوسته-دو چیز به هم پیوسته

چشم چرانی-هرزه نگاهی-به رن و دختر مردم نگاه کردن

رانندگی-فن راندن وسایط نقلیه-اصول و قواعد راندن

دم کسی لای تله گیر کردن-دچار سختی شدن-به بلا گرفتار شدن

اوضاع احوال-وضع و حال

جیش-ادرار در زبان کودکان

این دست و آن دست کردن-وقت تلف کردن-وقت کشتن-به عقب انداختن

حاضر جواب-کسی که برای هر موردی پاسخ آماده دارد

پیش زدن-جلو زدن-سبقت گرفتن

دو رگه-از دو نژاد محتلف
زبان بسته-برای تحقیر به آدم های بی عرضه یا کم آزار گفته می شود
ژست-طرز حرکت و رفتار شخص

خُرخُرو-آن که در خواب بسیار خرناس می کشد

حلال طلبی-نگا. حلال یابی طلبیدن

در هم بودن-پریشان بودن-پکر بودن-نگران بودن

آسمان را به زمین آوردن (دوختن)(کار شگفت‌انگیز کردن)

ابوطیاره(اتوموبیل کهنه و فرسوده)

اُرس و پرس-پرسش و پاسخ
دل کندن-دست کشیدن-رها کردن

جیر جیرک-آدم پر سر و صدا-اهل داد و فریاد

آقا بالاسر-امر و نهی کننده و مراقب

چاق بودن غلیان-آماده بودن غلیان

جان دادن برای چیزی-برای چیزی سخت مناسب بودن

پس دوزی-دوختن پشت لباس با دست

دایر شدن-بر پا شدن-رواج یافتن-آباد شدن

زنده به گور-کسی که در تیره روزی به سر می برد و زندگی اش فرقی با مردن ندارد

چوب بندی-داربست

خود را باختن-دست و پای خود را گم کردن-مضطرب شدن

حساب سوخته-بدهی قدیمی

بیخ ریش کسی ماندن-روی دست کسی ماندن

رو به راه کردن-آماده و مهیا کردن

دیوار کوب-پرده یا فرشی که برای زینت به دیوار می آویزند

خوش خرید-کسی که چانه نمی زند و نقد معامله می کند

خارش گرفتن-به خارش افتادن بدن

چرت کسی را پاره کردن-ناگهان کسی را از خواب بیدار کردن

بار خود را بستن-از منبعی استفاده کردن و توانگر شدن

حوصله داشتن-حال مساعد داشتن-تحمل داشتن

چشم شور-آن که چشم زخم زند

پی آتش آمدن-زیاد نماندن-زود برگشتن

خال اُغلی-پسر خاله-رفیق نزدیک

بازاریاب-کسی که کارش پیداکردن مشتری برای کالای خاصی است

دُم سیخ شدن-سقط شدن-مردن

دمبکی-دمبک زن-بی ادب و نفهم

دلخور کردن-مایه ی گله مندی و نارضایتی کسی را فراهم کردن

زنگ-زمان آموزش درس یا فاصله ی میان دو درس در مدرسه

آبگوشتی-بی‌ارزش-پیش پا افتاده

از جگر گذشتن(نامردی کردن)

برگ زدن-حقه زدن-سر کسی کلاه گذاشتن-تقلب کردن

از آب درآمدن(نتیجه دادن، تربیت شدن، روشن شدن حقیقت)
حساب کسی را رسیدن-از کسی انتقام گرفتن-کار کسی را ساختن

تریاکی-معتاد به تریاک

بشکن-صدایی که در حال شادی و پایکوبی از بهم زدن انگشتان در می آورند.

ریش و قیچی را دست کسی دادن-اختیار کاری را به دست کسی دادن

زیر زمین-اتاق یا بخشی از ساختمان که در پایین تر از سطح زمین قرار دارد

افتادن به گردن کسی-به کسی تحمیل شدن
حال و حوصله-نگا. حال و احوال

آب بستن در چیزی-آبکی و رقیق کردن

زن ذلیل-مردی که مطیع محض زنش است

از دروازه نگذشتن، از سوراخ سوزن گذشتن-حالاتی بی‌ثبات و بسیار متضاد داشتن

جا گذاشتن-چیزی را در جایی فراموش کردن-چیزی را سر جای خود قرار دادن

پابوسی-زیارت

حاجی حاجی مکه-دیر به دیر به دیدار کسی رفتن

این هلو این هم گلو-مثل آب خوردن-انجام این کار بسیار آسان است

پوست هندوانه زیر پای کسی گذاشتن-کسی را با تحریک حس غرورش به خطر انداختن

پاتی کردن-باد دادن خرمن

تِلِک و تُلُک-کار مختصر و محقری داشتن

آب نخوردن-درنگ نکردن

توجیهی-برنامه های توضیحی

تیر کشیدن-درد کردن عضوی از بدن

دست به چیزی شدن-بی درنگ آن چیز را برداشتن-آماده ی استفاده از آن چیز شدن

خجالتی-کم رو-پرحیا

آبدوغ خیاری(بی ارزش، بی اعتبار)
دم به ساعت-هر ساعت-هر لحظه

بازده-محصولی که انسان یا ماشین در مدتی معین تولید می کند

به رگ غیرت کسی بر خوردن-سخن یا عملی بر کسی ناگوار آمدن

دق مرده-گرفتار شده به بیماری دق-غمگین

جنجالی-آن چه موجب هیاهو شود-آن چه بر سر زبان ها افتد

بچه افتادن-سقط شدن جنین

اشکنک سرشکنک داشتن-با خطر همراه بودن
پابوسی-زیارت
پیاده کردن-انجام دادن-تحقق بخشیدن-از هم باز کردن
پسرخاله ی دسته دیزی-خویشاوندان نزدیک

زیر گرفتن-زیر کردن

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

تارتنک-عنکبوت-کارتنک

آفتابی کردن(پدیدار کردن)

چلو چو انداز-شایعه پخش کن

خر بی یال و دم-احمق-نادان

آش نذری-آشی که به نیت برآورده شدن دعایی بپزند

تِر تِر-آواز بیرون آمدن فضولاتِ بیمار اسهالی

تلیت-نان خیسانده در غذای آبکی

رفتن گوش-ناراحت شدن گوش از سر و صدا

خدا برکت-خدا بیش ترش کند

تخته پوش کردن-پوشانیدن سقف و مانند آن با تخته

اداره بازی-پرداختن بیش از حد به تشریفات زاید اداری

ریختن توی دست و پا-فراوان یودن-همه جا پیدا شدن

دیگ بخار-دستگاه تولید بخار


حساب-هزینه-مخارج-میزان طلب
حاضر کردن-از بر کردن-روان کردن

پس خور-آن که بازمانده ی غذای دیگران را می خورد
ذباله دانی-هر مکان کثیف-بی نظم و بی ارزش

بوی الرحمان کسی بلند شدن-نزدیک به مرگ شدن-مردن

دست و پا نمدی-دست و پا پنبه ای

رو دست خوردن-فریب خوردن-خام شدن
آفتاب چریدن(بی‌کار بودن، چیزی برای خوردن نداشتن)
تعزیه گردان-کسی که در امور همگانی دخالت می کند و سود خود را می برد.

آه در بساط نداشتن-سخت بی‌چیز بودن-بیچاره و بینوا بودن

پنبه ی کسی را زدن-کسی را افشا و بی اعتبار کردن

دور افتادن-نزد این و آن رفتن-با هر کسی دیدار کردن

چوب سیگار-نی سیگار

جامهر گذاشتن-مهری که به نشانه ی مشغول بودن در جایی بگذارند

چپ بُر-نوعی اره ی دستی

زیادی-اضافی-بی مصرف-خارج از حد
جفت بودن-در جای خود قرار داشتن

انگشت رساندن(دست‌درازی کردن، دست زدن)

رک حرف زدن-بدون پروا و ملاحظه حرف زدن-صریح و روشن سخن گفتن

انداختن باد به غبغب-تکبر کردن-قیافه گرفتن

تحویل دار-کسی که در بانک از مشتری پول می گیرد و یا به او پول می دهد

اوقات‌تلخی(ترش‌رویی، عصبانیت)

ابوقراضه-ابوطیاره

دست ننه ات درد نکند-به تمسخر به کسی که کار نادرست کرده است می گویند
دلقک بازی-مسخره بازی
حبه کردن-دانه دانه کردن
زدن خود به آن راه-خود را به نادانی

پر و پخش-پراکنده

خمیره-سرشت-ذات

حلال وار-به صورت حلال

افسار کسی را شل کردن(به کسی آزادی کمی دادن)

خدا به رد-در پناه خدا

دعوا کردن-نزاع کردن-زد و خورد کردن

زحمت دادن به خود-خود را به زحمت انداختن

جای کسی را خالی کردن-در جایی از کسی یاد کردن و آرزو کردن که کاش می بود

تف به روی تو-زهی بی شرم که تویی

برای فاطی تنبان نشدن-بدرد نخوردن-قانع کننده نبودن-فایده نداشتن

حی و حاضر-آماده

دنگ دنگ-صدای برخورد دو چیز سخت به هم

استخوان در گلو داشتن(رنج و سختی کشیدن)

چهار قُل-چهار سوره ی قرآن که با قُل آغاز می شود

جار زدن-سر و صدا راه انداختن-همه را با خبر کردن-رازی را بر ملا کردن-فریاد کشیدن

بی خودی-بی دلیل-بی جهت

چار شانه-دارای شانه های پهن-کنایه از مرد خوش اندام

خیمه شب بازی درآوردن-ادا و اطوار در آوردن-حیله و تزویر به کار بردن-خلاف واقع جلوه دادن

حکیم جواب کرده-یتیم

خایه مالی کردن-چاپلوسی کردن-نگا. دستمال ابریشمی داشتن

زیر سر داشتن-آماده شدن

چوب رخت-چوبی افقی که جامه را بر آن می آویزند

دست دوم-کار کرده-مستعمل

آفتابه‌دزد-دزدی که به ربودن چیزهای بی‌ارزش بسنده می‌کند

پُخی شدن-کاره ای شدن-مهم شدن

زدن رای کسی-کسی را از تصمیمی منصرف کردن

از پاشنه در آوردن-به هر گوشه و کنار سر کشیدن

آقا چسونه-آدم حقیر و بی ارزش

چرخ ریسی-پنبه رشتن با چرخ ریسندگی

تو خط چیزی بودن-در کاری وارد بودن-در کاری تحقیق کردن

دوش فروش-ربا خوار

دَم ِ پَر کسی رفتن-نزدیک کسی رفتن-به کسی پناه بردن
پیاز خرد نکردن به ریش کسی-از کسی ترسی نداشتن-به کسی اعتنایی نداشتن

پَخ-مسطح-بی ژرفا

پا پیش-گذاشتن پیشقدم شدن-آستین بالا زدن

حیا را خوردن و آبرو را قی کردن-بسیار بی حیا و گستاخ بودن

بند آوردن-متوقف کردن

چوب سیگار-نی سیگار

زیر چیزی زدن-حاشا کردن-انکار کردن

جیب کسی سوراخ بودن-ولخرج بودن-غالبن پولی در جیب نداشتن

از جا پریدن(یکه خوردن، عصبی شدن)

چرخ و فلک-وسیله ای دایره شکل برای بازی با جایگاه هایی آویخته که هر یک یا چند تن بریکی از آن ها می نشیند و آن دایره بر گرد خویش می چرخد

دور اندیش-پایان نگر-پیش بین-عاقبت اندیش

اُرُسی-کفش

آدم بی‌سر و پا(متضاد آدم درست‌وحسابی)

دست و پا توی هم رفتن-بی پول شدن-گرفتاری مالی پیدا کردن

بلبشو-هرج و مرج-شلوغی

چشم و دل دویدن-چشم چرانی کردن-هوس رانی کردن

دل به دریا زدن-بدون توجه به خطر به کاری اقدام کردن-هرچه بادا باد گفتن

بلد-راهنما-کسی که راه را می شناسد

زیر گوشی-بالش بسیار کوچک که هنگام خواب زیر گوش می نهند

جوز علی-نامی با تحقیر برای صدا زدن کسی

الواتی کردن(عیاشی و هرزگی کردن)

زه زدن-بیرون شدن کمی رطوبت از مخرج-از زیر کار شانه خالی کردن-منصرف شدن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد

ارباب حجت-اهل منطق

آفتاب چریدن-بی‌کار بودن-چیزی برای خوردن نداشتن

پسکرایه-بخشی از کرایه ی حمل که در مقصد دریافت می شود

از چشم افتادن(مورد بی مهری قرار گرفتن ، بی‌اعتبار شدن)

دهان کسی چاک و بست نداشتن-ناتوان بودن در رازداری

چُغُل-سخن چین

پر و پا دادن-اتفاق خوبی افتادن

بساز و بفروش-ساختن خانه ی بدون استحکام به قصد فروش

پورت-سر و صدا-داد و فریاد

دست به آب-داشتن ادرار-دستشویی-توالت

آش آلو شدن-خجالت‌زده شدن-سکه‌ی یک‌پول شدن-کنفت شدن

پا بر چین رفتن-آهسته و آرام با نوک پا رفتن

در رو-راه خروجی-مخرج-بیرون شد
آب‌زیرکاه-حیله گر-فتنه انگیز-دو رو

خوش پوش-شیک پوش-آن که همواره لباس تمیز و برازنده می پوشد

آن‌کاره(اهل آن کار (کار بد))

چشم زهره گرفتن-ترسانیدن
رجاله-اراذل و اوباش

آتش‌پا-فرز و چالاک-بی قرار

تاب بازی-بازی کردن با تاب

تمدن داشتن-دارای تربیت بودن

به عمل آوردن-به اجرا در آوردن-برای استفاده آماده کردن
چاک دهن را چفت کردن-بستن دهان-سکوت کردن
بد حرف-کسی که پیوسته حرف های زشت می زند

جنجال آفریدن-زمینه ای برای هیاهو و آشوب به وجود آوردن

استخوان‌فروش(ستایشگر آبا و اجداد)

دری وری-سخن بی سر و ته-چرند و پرند

جاهل-جوان-نادان